ترامپ و شی؛ توافق یا تقابل؟
 
                پس از دیدار ترامپ و شی جینپینگ، رقابت آمریکا و چین از جنگ تجاری فراتر رفته و به نبردی بر سر نظم جهانی تبدیل شده است. هرچند دو کشور به آتشبسی موقت رسیدهاند، بیاعتمادی عمیق پابرجاست. ترامپ با تاکتیک بیثباتی بهدنبال امتیازهای سریع است، در حالیکه چین با کنترل عناصر نادر خاکی و نفوذ در اقتصادهای نوظهور، بازی درازمدتی را پیش میبرد. در نهایت، تردید متحدان و بحران تایوان، ثبات هر توافقی را زیر سؤال میبرد.
فرارو-سفر آسیایی دونالد ترامپ و دیدارش با شی جینپینگ در کرهٔ جنوبی، بیش از آنکه صرفاً یک رویداد دیپلماتیک باشد، به آوردگاهی برای نمایش چهرهٔ جدیٔ رقابت قدرتهای بزرگ تبدیل شده است؛ رقابتی که از مرز تعرفهها و بیانیههای اقتصادی گذشته و به نبردی بر سر شکل آیندهٔ نظم جهانی رسیده است.
به گزارش فرارو، تنها چند هفته پیش، روابط میان دو اقتصاد بزرگ جهان در آستانهٔ انفجار قرار داشت. واشنگتن تهدید کرد که بر واردات کالاهای چینی تعرفههایی تا سقف ۱۳۰ درصد وضع خواهد کرد و پکن در پاسخ، صادرات عناصر نادر خاکی را بهطور چشمگیری محدود کرد. این تبادل پیاپیِ ضربه و ضدضربه دیگر به سختی در قالب یک «جنگ تجاری» کلاسیک میگنجد. آنچه امروز در جریان است، بازتعریف رابطهٔ میان وابستگی اقتصادی و امنیت ملی است؛ جایی که پیوندهای مالی و زنجیرههای تأمین جهانی نه ضامن ثبات، بلکه بهزعم هر دو قدرت، تهدیدی بالقوه برای بقا و نفوذ تلقی میشوند.
آتشبس شکننده در جنگ اقتصادی؛ واشنگتن و پکن به دنبال مهار بحران پیش از انفجار
با وجود شدت بی سابقه رویارویی میان ایالات متحده و چین، هر دو طرف به این درک مشترک رسیدهاند که تداوم تنشهای مهارنشده میتواند به هزینههای سیاسی و اقتصادی غیرقابلپیشبینی منجر شود. در حالی که بازارها نگران فروپاشی زنجیرههای تأمین جهانیاند، دیپلماتها در پشت درهای بسته در تلاشاند تا از لغزش رقابت به ورطهٔ بحران جلوگیری کنند.
مذاکرات فشرده در مالزی، با حضور نمایندگان ارشد دو کشور و نقش میانجیگرانهٔ چهرههایی همچون اسکات بسنت از سوی آمریکا و هه لیفِنگ از طرف چین، به پیشرفتهایی هرچند شکننده منتهی شد. حاصل این رایزنیها، تفاهمی اولیه برای برقراری نوعی آتشبس اقتصادی موقت است ؛ توافقی که اگرچه هنوز بر لبهٔ تردید ایستاده، اما فعلاً جلوی تشدید درگیری را گرفته است.
در چارچوب این توافق، پکن پذیرفته است اجرای محدودیتهای صادراتی خود بر عناصر نادر خاکی، موادی که برای صنایع دفاعی و فناوری پیشرفتهٔ آمریکا حیاتیاند را بهطور موقت به تعویق بیندازد. در مقابل، واشنگتن نیز سیگنالهایی از انعطاف نشان داده و احتمال داده است بخشی از فشارهای فناورانه از جمله محدودیت بر صادرات تراشههای پیشرفته، برای مدتی کوتاه تعدیل شود.
در حالی که واشنگتن از تعلیق افزایش تعرفههای تازه سخن میگوید، پکن نیز وعده داده است خرید محصولات کشاورزی آمریکایی را از سر گیرد؛ نشانههایی از یک مصالحه موقت که هر دو پایتخت تلاش میکنند آن را بهعنوان پیروزی خود به نمایش بگذارند. دونالد ترامپ در سئول این بستهٔ اقتصادی را بهعنوان «دستاورد شخصی» معرفی کرد؛ فهرستی که از رفع محدودیت تیکتاک و افزایش فروش سویا گرفته تا کاهش تنش در بنادر و مدیریت زنجیرههای تأمین جهانی را دربر میگیرد.
استراتژی بیثباتی؛ چگونه ترامپ از ابهام بهعنوان سلاح ژئوپلیتیکی استفاده میکند
اما پشت این نمایش از پیروزی، تردیدی عمیق پنهان است. تقریباً همهٔ تحلیلگران بر یک نکته اتفاق نظر دارند: آنچه اکنون میان دو قدرت شکل گرفته، نه یک توافق پایدار، بلکه آتشبسی تاکتیکی است؛ وقفهای موقت در میانهٔ رقابتی که ریشه در ساختار قدرت جهانی دارد. شکنندگی این وضعیت فقط از محتوای تفاهم ناشی نمیشود، بلکه از عامل انسانی آن میآید: دونالد ترامپ، رئیسجمهوری که رفتار غیرقابلپیشبینیاش برای شرکای خارجی همزمان تهدید و ابزار است.
دونالد ترامپ پیشتر نیز نشان داده که آمادگی لغو ناگهانی مذاکرات حتی با نزدیکترین متحدانش را دارد و بارها در لحظات حساس مواضع خود را بهطور ناگهانی ۱۸۰ درجه تغییر داده است. تا جایی که در میان برخی ناظران سیاسی اصطلاحی تازه شکل گرفته است: «تاکو» یا به تعبیر دیگر «ترامپ همیشه عقبنشینی میکند». این واژه اکنون به کُدی سیاسی در تحلیل سیاست آمریکا تبدیل شده؛ نشانهای از بیثباتی رفتاری رئیسجمهوری که هر تصمیمش میتواند در کسری از ثانیه مسیر مذاکرات جهانی را تغییر دهد.
بیثباتی در سیاستهای دونالد ترامپ تصادفی نیست؛ بلکه بهنوعی تکنیک فشار تبدیل شده است؛رویکردی که عمداً هیچ فضای اطمینانپذیری برای طرف مقابل و حتی متحدان آمریکا باقی نمیگذارد. در آسیا، بسیاری از ناظران بر این باورند که کاخ سفیدِ ترامپ بهعمد سطحی از ابهام و تنش دائمی را حفظ میکند تا رقبا و حتی شرکا را در وضعیت تدافعی و واکنشی نگه دارد. اما این سیاست بیثباتی فقط به حوزهٔ دیپلماسی محدود نمیشود. همین منطق اکنون در حال بازترسیم معماری زنجیرههای تأمین جهانی است. آمریکا با سرعت در حال اجرای راهبردی دوسطحی برای کاهش وابستگی خود به چین در زمینهٔ مواد خام حیاتی و فناوریهای حساس است.
در سطح بالا، واشنگتن محدودیتهایی سخت بر صادرات تراشههای پیشرفته و تجهیزات نیمهرسانا به چین اعمال کرده است؛ و در سطح پایین، بهدنبال تنوعبخشی به منابع عناصر نادر خاکی و مواد معدنی حیاتی است. آمریکا برای این هدف به سراغ کشورهایی مانند مالزی و حتی عربستان رفته تا قراردادهای استخراج و فرآوری تازهای امضا کند، و در عین حال با ژاپن چارچوبی مشترک برای ذخیرهسازی و امنیت عرضه ایجاد کرده است. ایده روشن است: واشنگتن میخواهد یک «اوپک عناصر حیاتی» کوچک اما دوستانه شکل دهد؛ بلوکی از کشورهای همپیمان که بتواند در برابر سلاحسازی زنجیرهٔ تأمین توسط پکن مقاومت کند. اما این تلاش جاهطلبانه در عین حال اعترافی ضمنی نیز هست: اقتصاد پیشرفتهٔ آمریکا، از تولید تسلیحات هوشمند گرفته تا خودروهای برقی، در کوتاهمدت هنوز بهشدت به چین وابسته است. و در جهانی که زنجیرهٔ تأمین به ابزاری سیاسی تبدیل شده، حتی بزرگترین قدرتها نیز نمیتوانند از سایهٔ این وابستگی بگریزند.
جهان در سایهٔ خاکستری قدرت؛ میان صلح زبانی ترامپ و تهدید ساختاری چین
در سوی دیگر این رویارویی، چین دقیقاً همان نقطهٔ ضعف آمریکا را به اهرم فشار بدل کرده است. پکن نهتنها در استخراج عناصر نادر خاکی پیشتاز است، بلکه در مرحلهٔ حساستر فرآوری و پالایش این مواد جایگاهی تقریباً انحصاری دارد. در جهانی که از صنایع دفاعی تا فناوریهای سبز وابسته به این عناصر است، چین بهخوبی میداند هنوز هیچ جایگزین پایداری برای ظرفیت عظیمش در این حوزه وجود ندارد.
در کنار این اهرم طبیعی، چین با ایجاد صندوقهای چندده میلیارد دلاری برای صنعت نیمهرسانا، راه خودکفایی فناورانه را پی گرفته است. پیام پکن روشن است: اگر آمریکا دروازهٔ تراشه را ببندد، ما نیز درهای مواد خام حیاتی را قفل میکنیم. همین منطق متقابل است که هر توافق دربارهٔ «تعلیق یکسالهٔ محدودیتهای صادراتی چین» را به تصمیمی عمیقاً سیاسی تبدیل میسازد؛ تصمیمی که شی جینپینگ میتواند آن را بهعنوان پیروزی راهبردی در داخل کشورش معرفی کند.
اما رقابت میان واشنگتن و پکن دیگر به اقتصاد محدود نیست؛ اکنون آشکارا وارد قلمرو ژئوپلیتیک شده است. ترامپ در پی آن است که از نفوذ پکن برای اثرگذاری بر جنگ اوکراین بهره گیرد، به امید آنکه شی جینپینگ بتواند ولادیمیر پوتین را به عقبنشینی وادارد یا دستکم از شدت درگیری بکاهد. در مقابل، چین انتظار دارد آمریکا در موضوع تایوان لحن خود را ملایمتر کند و از تحریکات سیاسی و نظامی بکاهد. این همان نقطهای است که عمق بحران روشن میشود: هیچیک از طرفین حاضر نیست در مسائل راهبردی اصلی امتیاز واقعی بدهد.
پکن، تایوان را نه یک موضوع دیپلماتیک، بلکه مسئلهای حاکمیتی و بخشی جداییناپذیر از امنیت ملی خود میداند. دولت چین بارها هشدار داده است که «در صورت لزوم از توسل به زور صرفنظر نخواهد کرد»؛ تهدیدی آشکار که خطوط قرمز این کشور را در برابر هرگونه حمایت خارجی از تایپه مشخص میکند. در سوی مقابل، واشنگتن ناگزیر است به تایوان و متحدان آسیاییاش اطمینان بدهد که سیاست بازدارندگی در برابر چین همچنان برقرار است و تغییر نکرده است.
اما اینجا تناقضی اساسی پدید میآید: دونالد ترامپ در سخنان عمومی خود از رابطهٔ شخصی با شی جینپینگ بهعنوان یک سرمایهٔ سیاسی یاد میکند، نشانهای از تواناییاش در «مدیریت بحران»، در حالی که تیم امنیت ملی او باید پیامی کاملاً متفاوت به منطقه بفرستد؛ پیامی مبنی بر اینکه آمریکا در دفاع از تایوان و مهار چین هرگز تزلزل نخواهد کرد.
این دوگانگیِ ظاهری میان صلح زبانی و تهدید ساختاری، نه فقط در آسیا بلکه در سراسر اتحادهای غربی احساس میشود. اروپا، کانادا و شماری از قدرتهای جنوب جهانی از سیاست «اول آمریکا» و نوسانهای غیرقابلپیشبینی کاخ سفید خسته شدهاند و اکنون بیش از هر زمان دیگری بهدنبال استقلال استراتژیک هستند. در آسیا نیز متحدان دیرینهٔ آمریکا با پیامهایی متناقض روبهرو میشوند: واشنگتن از یک سو آنان را به ماندن در ائتلاف مهار چین فرامیخواند، اما از سوی دیگر، در ازای امتیازهای تاکتیکی در حوزههایی چون فناوری یا تجارت، گاه سیگنالهایی نرمتر به پکن میفرستد. در چنین جهانی، خلأ قدرت آرامآرام خود را مینمایاند: فضایی خاکستری میان رقابت و همکاری، جایی که قواعد بینالمللی ضعیفتر میشوند و آیندهٔ نظم جهانی، بیش از هر زمان دیگر، در هالهای از ابهام فرو رفته است.
دیدار ترامپ و شی در سایهٔ تردیدهای راهبردی
در جهانی که میان قطببندی و بینظمی سرگردان است، چین بازی درازمدتتری را پیش گرفته است. پکن تلاش می کند چهرهای از خود بسازد نه بهعنوان یک تهدید، بلکه بهعنوان ستون «ثبات مسئولانه»؛ قدرتی که از تجارت آزاد، چندجانبهگرایی و جهانی چندقطبی دفاع میکند؛ جهانی که در آن هیچ کشوری انحصار تصمیمسازی را در دست ندارد. در مقابل، دونالد ترامپ با کاهش یارانههای سبز و تمرکز بر شعار «تولید داخلی به هر قیمت»، عملاً فضای رقابتی را برای پکن در بازارهای نوظهور باز گذاشته است. در حالی که واشنگتن بیشتر بر سیاستهای حمایتگرایانه تکیه میکند، چین آرام اما پیوسته جای پای خود را در اقتصادهای در حال رشد محکمتر میسازد.
در سطح تاکتیکی، دونالد ترامپ شاید از دیدار خود با شی جینپینگ در سئول یک پیروزی فوری بیرون کشیده باشد. بازگشت چین به خرید سویا میتواند کشاورزان آمریکایی را راضی نگه دارد؛ وعدهٔ تعلیق محدودیتهای صادراتی عناصر نادر خاکی، پیام آرامش به بازارهای فناوری جهانی خواهد داد؛ توافقی نمادین دربارهٔ تیکتاک، نشانهای از «سختگیری» دولت ترامپ بر شرکتهای چینی در داخل کشور جلوه میکند؛ و در نهایت، او میتواند ادعا کند که بدون آغاز جنگی تمامعیار، چین را وادار به امتیازدهی کرده است.
اما فراتر از این نمایشهای تاکتیکی، تصویر راهبردی تیرهتر به نظر میرسد. چین همچنان اهرم قدرتمند خود در حوزهٔ مواد حیاتی و عناصر نادر خاکی را حفظ کرده است؛ ابزاری که میتواند صنایع دفاعی و فناوری آمریکا را در تنگنا قرار دهد. در سوی دیگر، واشنگتن ناچار است با شبکهای از متحدان همکاری کند که نسبت به دوام و قابلیت پیشبینی تعهدات ایالات متحده تردید دارند.
 
     
     
             
                           
                           
                           
                               
                               
                               
                               
     
                               
                               
                              