توهم سلطه از آسمان؛ شکست اسرائیل در ساخت نظم جدید در خاورمیانه
چرا قمار اسرائیل در خاورمیانه محکوم به شکست است؟
 
                مقالهٔ مارک لینچ در فارن افرز نشان میدهد که جاهطلبی نظامی اسرائیل برای بازسازی نظم خاورمیانه نهتنها به رهبری باثبات منجر نمیشود، بلکه این کشور را به انزوا و تضاد با متحدانش کشانده است. از حمله به قطر تا ویرانی غزه، اسرائیل با تکیه بر قدرت هوایی و بیاعتنایی به مشروعیت سیاسی، اعتماد عربها و حمایت پایدار آمریکا را از دست میدهد. در جهانی با سلطهٔ روبهزوال آمریکا، قمار اسرائیل بر زور، نظمی ناپایدار و پرهزینه میآفریند.
 فرارو – مارک لینچ، استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل در دانشگاه جرج واشینگتن
فرارو – مارک لینچ، استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل در دانشگاه جرج واشینگتن
به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن افرز، نظم منطقهای خاورمیانه با شتابی چشمگیر در حال دگرگونی است، اما نه آنگونه که بسیاری از مقامات اسرائیلی و آمریکایی میپندارند. تلاش دونالد ترامپ برای پایان دادن به جنگ غزه، به آزادی تمام گروگانهای زندهٔ اسرائیلی و توقفی در کشتار و ویرانی بیامان انجامید؛ فاجعهای که سیمای این سرزمین را بهشدت زخمی کرده است. این پیشرفت، امیدهایی را نسبت به تحولی گستردهتر در منطقه برانگیخته است، هرچند آنچه پس از آتشبس اولیه رخ خواهد داد، همچنان بهطور چشمگیری نامعلوم مانده است. خودِ ترامپ از «طلوع صلح در خاورمیانه» سخن گفته است. اگر توافق او مانع از اخراج فلسطینیان از غزه و الحاق کرانهٔ باختری شود، بسیاری از دولتهای عربی ممکن است بار دیگر به عادیسازی روابط با اسرائیل تمایل نشان دهند. در واقع، اسرائیلیها مشاهده کردند که رهبران عرب با فشار بر حماس برای پذیرش طرح ترامپ، در عمل نشانهای از بازگشت روند عادیسازی بروز دادهاند.
شکاف در اتحاد؛ پایان همگرایی آمریکا و اسرائیل پس از حمله به قطر
اما حتی اگر توافق غزه پابرجا بماند، این دورهٔ همگرایی میان آمریکا و اسرائیل پایدار نخواهد بود. باور نادرست اسرائیل به دستیابی به برتری راهبردی دائمی بر دشمنانش، تقریباً بهطور قطع موجب خواهد شد تا دست به اقداماتی تحریکآمیز بزند که مستقیماً با اهداف کاخ سفید در تضاد قرار گیرد. دولتهای عربی خلیج فارس، که اسرائیل آرزوی پیوستن آنها به محور خود را دارد، نسبت به توان یا تمایل اسرائیل برای حفاظت از منافع حیاتیشان دچار تردید شدهاند. آنها اکنون کمتر نگران رویارویی با ایران هستند و دیگر چندان باور ندارند که مسیر رسیدن به واشینگتن از تلآویو میگذرد. از سوی دیگر، اسرائیل درنمییابد که ترامپ تا چه اندازه از نظر فکری و سیاسی با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس همسویی دارد.
توهم و خوشبینی غیرواقعگرایانه فضای دولت و دستگاه امنیت ملی اسرائیل را فراگرفته است؛ دستگاهی که از فرصتهای برخاسته از اعمال قدرت خود سرمست شده است. پس از حملات حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل سلسلهای از حملات هوایی و مداخلات منطقهای را آغاز کرد که هدف آن تنها حماس نبود، بلکه کل محور طرفدار ایران را دربرمیگرفت. اسرائیل بارها از خطوط قرمزی عبور کرد که پیشتر جنگ سایهٔ منطقهای را تنظیم میکردند و رهبرانی را هدف قرار داد که تا آن زمان «دستنیافتنی» شمرده میشدند: حسن نصرالله، رهبر حزبالله، با بمبی عظیم در مرکز بیروت کشته شد؛ اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس، در ایران ترور شد؛ چندین فرماندهٔ نظامی ایران در سوریه و نیز نخستوزیر حوثی یمن به شهادت رسیدند. بمباران تأسیسات هستهای و نظامی ایران نیز تلاش برای وارد کردن ضربه به دشمن دیرینه بود.
اما حمله به قطر، نقطهٔ عطفی غیرمنتظره رقم زد. تلاش شوکهکنندهٔ اسرائیل برای ترور رهبران حماس که در سپتامبر، در دوحه و در چارچوب مذاکراتی با میانجیگری آمریکا گرد آمده بودند، تشدیدی چشمگیر در راهبرد اسرائیل برای بازسازی خاورمیانه از طریق قدرت هوایی محسوب میشد. چنین اقداماتی تنها از سوی رهبرانی انجام میگیرد که بهطور کامل به مصونیت خود از پیامدهای رفتاریشان باور دارند. بااینحال، این بار ترامپ تصمیم گرفت که اسرائیل از حد گذشته است. تصویر فراموشنشدنیِ ترامپِ خشمگین که مینگریست نتانیاهو در مکالمهای تلفنی، با لحنی شرمسارانه متن عذرخواهی ازپیشنوشتهای را برای امیر قطر میخواند، نمادی از دگرگونی ژئوپولیتیک لحظهای بود که سرانجام به آتشبس اولیه در غزه انجامید.
از آتشبس تا بنبست؛ بحران مشروعیت و فرسایش قدرت اسرائیل
هنوز روشن نیست که ناخرسندی ترامپ از اسرائیل به تغییرات معناداری فراتر از آتشبس منجر خواهد شد یا نه. بهبهانهٔ حملات ادعایی حماس در جنوب غزه، ارتش اسرائیل این هفته بار دیگر بمباران بخشهایی از این منطقه را از سر گرفته است. بهمراتب بهتر بود اگر اسرائیل از لبهٔ پرتگاه عقبنشینی میکرد و از فرصت آتشبس برای کاهش ماجراجویی نظامی و تلاش در جهت برپایی نظم منطقهای پایدار از طریق گامی واقعی بهسوی تشکیل دولت فلسطینی بهره میبرد. درگیری طولانیمدت، کاستیهای اسرائیل را آشکار کرده است: سامانههای دفاع موشکی آن امنیت کامل فراهم نمیکنند؛ اقتصادش توان ادامهٔ جنگ بیپایان را ندارد؛ سیاست داخلیاش پس از دورهای طولانی از آشوب در غزه دچار بحران شده است؛ و ارتشش همچنان بهشدت به ایالات متحده وابسته مانده است. ویرانی غزه، جایگاه بینالمللی اسرائیل را از میان برده و این کشور را هرچه بیشتر منزوی و تنها کرده است.
اسرائیل نمیتواند با بمباران، خاورمیانه را به نظمی جدید و باثبات تبدیل کند. رهبری منطقهای تنها از مسیر برتری نظامی به دست نمیآید، بلکه نیازمند حدی از رضایت و همکاری سایر قدرتهای منطقه است. بااینحال، در خاورمیانه هیچ کشوری خواهان رهبری اسرائیل نیست و همه بیشازپیش از قدرت مهارناپذیر آن بیم دارند. در واشنگتن، برخی از چشمانداز اسرائیلیِ بیمهار که دشمنان آمریکا را نابود میکند، خرسندند؛ اما باید هوشیار باشند چه آرزو میکنند، زیرا منافع اسرائیل با منافع ایالات متحده یکی نیست و اسرائیل اکنون چکهایی مینویسد که آمریکا شاید نه بخواهد و نه بتواند آنها را نقد کند.
فروپاشی نظم دوقطبی و تداوم سایهٔ آمریکا بر خاورمیانه
نظم منطقهای پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و در پی برتری جهانی ایالات متحده شکل گرفت. در دوران جنگ سرد، کشورهای خاورمیانه میتوانستند با بازیدادن دو ابرقدرت، امتیاز بگیرند، زیرا واشنگتن و مسکو سخت نگران از دست دادن متحدان محلی خود بودند. اما پس از سال ۱۹۹۱، تمام مسیرها از واشنگتن میگذشت. پرسش اصلی این شد که هر کشور درون این نظم جای میگیرد یا بیرون از آن. کشورهای درون نظم از جمله اسرائیل و بیشتر دولتهای عربی از تضمینهای امنیتی، دسترسی به نهادها و منابع مالی بینالمللی و حمایت دیپلماتیک برخوردار بودند. در مقابل، کشورهای بیرون از آن یعنی ایران، عراق، لیبی و سوریه با تحریمهای فلجکننده، بمبارانهای مکرر، مداخلات پنهانی و تخریب چهره در سطح جهانی روبهرو شدند.
بااینحال، سلطهٔ آمریکا در خاورمیانه تضعیف شده است. شکست فاجعهبار حمله به عراق و بحران مالی جهانی سال ۲۰۰۸ این برتری را متزلزل کرد، هرچند ظهور نظمی چندقطبی هنوز در افق دیده نمیشود. روسیه تنها یک متحد در منطقه داشت و اکنون پس از سقوط او (نظام بشار اسد) هیچ متحدی ندارد. چین نیز با وجود رشد اقتصادی چشمگیر و امضای توافقات راهبردی گوناگون با قدرتهای منطقهای، هنوز چالشی جدی برای نظم آمریکامحور ایجاد نکرده است. پکن در موضوع غزه عمدتاً سکوت اختیار کرده و تنها به محکومکردن بمبارانهای اسرائیل و آمریکا در ایران بسنده کرده است.
چین در منطقه فقط یک پایگاه دریایی کوچک در جیبوتی دارد که برای مقابله با دزدی دریایی در خلیج عدن استفاده میشود و هنگام محاصرهٔ دریای سرخ از سوی حوثیها هیچ واکنشی نشان نداد. در حال حاضر، پکن به بهرهبرداری رایگان از سلطهٔ نظامی آمریکا در خلیج فارس رضایت داده است، هرچند اقتصادش به نفت و گاز خاورمیانه وابسته است. در نتیجه، هرچند کشورهای منطقه در تلاشاند تا شراکتهای نظامی و اقتصادی خود را متنوعتر سازند و امتیازهای بیشتری از واشنگتن بگیرند، هنوز جایگزینی برای سلطهٔ آمریکا پدیدار نشده است.
توهم سلطه از آسمان؛ چرا قمار اسرائیل در خاورمیانه محکوم به شکست است؟
اندیشمندان و مقامات امنیت ملی اسرائیل بر این باورند که هر سطح تازهای از تشدید درگیری، تنها نشان داده است که نگرانیهای منتقدان اغراقآمیز بودهاند. آنان اکنون میگویند اشتباهشان پیش از ۷ اکتبر این بود که تهدیدها را بدون اقدام قاطع رها کردند. قمار کنونی اسرائیل بر این فرض استوار است که میتوان نظم را با زور و از آسمان تحمیل کرد و رهبران عرب یا چنان ضعیف یا مرعوباند که هرگز خطر پاسخگویی را به جان نخواهند خرید.
اسرائیل بهنظر میرسد باور دارد دغدغههای هنجاری اهمیتی ندارند: مشروعیت، از دید او، از لولهٔ تفنگ میآید. رهبران عرب شاید اعتراض کنند، اما در نهایت در برابر خواست هژمون تازهٔ منطقه سر فرود خواهند آورد. اسرائیل منطقهای را ترجیح میدهد که در آن قدرت تعیینکنندهٔ حق باشد، هیچ دولت منفعتطلبی منافع خود را فدای فلسطینیان نکند، حقوق بینالملل الزامآور نباشد و قدرت نظامی فرمان براند.
اما برتری نظامی اسرائیل و تسلیم خاموش رهبران عرب نمیتواند نظمی پایدار پدید آورد. تحکیم رهبری منطقهای اسرائیل مستلزم آن است که دولتهای عربی یا در احساس هدفی مشترک با آن سهیم باشند، یا در احساس تهدید؛ اما اسرائیل هر دو را از میان برده است. ویرانی غزه و تلاش برای الحاق کرانهٔ باختری، هرگونه تظاهر به وجود مسیر عادلانهای برای حل مسئلهٔ دولت فلسطینی را نابود کرده است.
قدرت بیمهار و جاهطلبی بیحد و مرز سرانجام به فاجعه میانجامد. اسرائیل آشکارا تمایلی به برداشتن گامی معنادار در جهت ایجاد حس هدف مشترکی ندارد که بتواند موفقیت نظامیاش را به رهبری منطقهای تبدیل کند. اکثریت بزرگی از مردم اسرائیل، محکومیت بینالمللیِ جنایات جنگی کشورشان در غزه را رد میکنند و بسیاری اساساً گزارشهای مربوط به قحطی یا تلفات گستردهٔ غیرنظامیان را باور ندارند. در همین حال، نتانیاهو بیش از هر چیز در پی حفظ دولت ائتلافی راستافراطی خود است، نه پاسخ به انتقادهای جهانی یا احیای برنامهٔ تشکیل دولت فلسطینی که برای شرکای سیاسیاش تابو است. آتشبس غزه فرصتی برای تغییر مسیر بود، اما درگیریهای پراکنده، تداوم مانعتراشی در ارسال کمکهای بشردوستانه و افزایش خشونت شهرکنشینان در کرانهٔ باختری چشمانداز خوبی نوید نمیدهند.
اسرائیل شاید خود را هژمون تازهٔ منطقه بداند، اما در واقع، خود را هم کماهمیتتر و هم کمکاربردتر کرده است. پس از حمله به قطر، بعید است رهبران کشورهای خلیج فارس همچنان تمام سامانههای دفاع هوایی خود را متوجه ایران و یمن نگه دارند. آنان شاید نابودی غزه را پذیرفته باشند، اما اکنون اسرائیل به تهدیدی برای امنیت خودشان تبدیل شده است.
 
     
     
             
                           
                           
                           
                               
                               
                               
                               
     
                               
                               
                              