ترنج موبایل
کد خبر: ۹۳۷۴۴۷

۲۰۲۵؛ نقطه پایان جهان تک‌قطبی یا آغاز چندقطبیِ بی‌ثبات؟

آیا نظم جهانی به بن‌بست تاریخی رسیده است؟

آیا نظم جهانی به بن‌بست تاریخی رسیده است؟

این مقاله سال ۲۰۲۵ را سالی «افشاگر» در سیاست بین‌الملل می‌داند که ضعف‌ها و شکاف‌های نظم جهانی را عیان کرد. جنگ اوکراین به فرسایش راهبردی و بن‌بست سیاسی رسید، بحران فلسطین همچنان بدون چشم‌انداز حل ریشه‌ای مدیریت شد، و رقابت میان ایالات متحده و چین به محور اصلی تحولات جهانی تبدیل شد. جهان نه تک‌قطبی ماند و نه به چندقطبی باثبات رسید، بلکه وارد دوره‌ای گذار، پرتنش و بی‌ثبات شد که در آن مدیریت بحران جایگزین راه‌حل‌های قطعی شده است.

عمرو حمزاوی  فرارو– عمرو حمزاوی، تحلیلگر ارشد مسائل بین الملل روزنامه القدس العربی

 به گزارش فرارو به نقل از روزنامه القدس العربی،  سال ۲۰۲۵ در مسیر سیاست بین‌الملل به نقطه‌ای «افشاگر» تبدیل شد؛ نه به دلیل این که بحران‌های بزرگ و تازه‌ای را رقم زد، بلکه به این دلیل که روندهایی را که سال‌ها در حال تکوین بودند تثبیت کرد و آن‌ها را از مرحله احتمال به مرحله واقعیت منتقل کرد. در متن این تحولات، سه عرصه اصلی به‌روشنی ویژگی‌های نظم بین‌المللی کنونی را بازتاب دادند و نشانه‌های آن را برجسته کردند: اوکراین، فلسطین و رقابت فزاینده میان ایالات متحده و چین را بر سر جایگاه رهبری جهانی.

جنگ بی‌پایان اروپا؛ اوکراین میان حمایتِ فرسوده و مقاومتِ ناگزیر

در پرونده اوکراین، درگیری با روسیه وارد مرحله‌ای شد که می‌شد آن را «فرسایش راهبردیِ متقابل» توصیف کرد. جنگ دیگر، آن‌گونه که در سال‌های نخست خود به چشم می‌آمد، میدان غافلگیری‌های بزرگ نظامی یا پیشروی‌های قاطع نبود، بلکه به آزمونی طولانی برای سنجش توان طرف‌های درگیر در پایداری سیاسی و اقتصادی  پیش از پایداری نظامی  تبدیل شد. روسیه همچنان روی گذر زمان و فرسایش اوکراین و متحدان غربی‌اش حساب باز کرد، اما کی‌یف با معضلی دوگانه روبه‌رو شد و با آن دست‌وپنجه نرم کرد: از یک‌سو نیاز حیاتی به تداوم حمایت نظامی غرب را احساس کرد و از سوی دیگر کاهش اشتیاق سیاسی در شماری از پایتخت‌های اروپایی و آمریکایی را برای پرداخت هزینه‌های جنگی با افقی نامحدود مشاهده کرد.

آنچه در سال ۲۰۲۵ اهمیت بیشتری پیدا کرد، نه جابه‌جایی‌های میدانی در خطوط تماس، بلکه دگرگونی آرام و تدریجی در گفتمان غربی بود؛ گفتمانی که کم‌کم از زبان قاطعیت و وعده پیروزی فاصله گرفت و به سمت زبان مصالحه و واقع‌گرایی سیاسی حرکت کرد. به‌ویژه در ایالات متحده، بحث درباره ضرورت یافتن راه‌حلی مبتنی بر مذاکره برای پایان‌دادن به جنگ پررنگ‌تر شد، حتی اگر چنین راه‌حلی به پذیرش امتیازهایی دردناک از سوی اوکراین منتهی شود. این تغییر لحن، بازتابِ درکی رو‌به‌افزایش از واقعیتی بود که خود را تحمیل می‌کرد: جنگ در شکل کنونی‌اش منابع را تحلیل می‌برد، انسجام اردوگاه غربی را تضعیف می‌کند و هم‌زمان میدان بازتری برای چین ایجاد می‌کند تا با بهره‌گیری از درگیری واشنگتن و اروپا، نفوذ جهانی خود را تقویت کند.

در مقابل، اوکراین آمادگی آن را نداشت که به تسویه‌ای تن دهد که دستاوردهای روسیه را مشروعیت ببخشد، زیرا به‌خوبی آگاه بود هر توافقی از این جنس، بنیان امنیت جمعی اروپا را تضعیف می‌کند و پیامی خطرناک مخابره می‌سازد که بر اساس آن، تغییر مرزها از طریق زور می‌تواند به امری پذیرفته‌شده تبدیل شود. از همین رو، صحنه اوکراین در سال ۲۰۲۵ میان جنگی که به سرانجام نمی‌رسید و تسویه‌ای که هنوز پخته نشده بود معلق ماند؛ وضعیتی که ناتوانی نظام بین‌الملل را در تحمیل راه‌حل‌هایی عادلانه یا حتی پایدار، به‌روشنی منعکس می‌کرد.

مدیریتِ منازعه به جای حل مسئله؛ بن‌بست سیاسی در پرونده فلسطین

اما در فلسطین، سال ۲۰۲۵ تداوم یک تراژدیِ بزرگ را رقم زد، با این تفاوت که شیوه مواجهه بین‌المللی با آن دستخوش تغییر شد. پس از سال‌ها جنگ و ویرانی در نوار غزه، تلاش‌های بین المللی با محوریت و رهبری ایالات متحده برای شکل‌دادن به ترتیباتی که به توقف درگیری‌ها بینجامد و مسیر بازسازی را هموار کند شدت گرفت. با این حال، این تلاش‌ها بار دیگر به هسته اصلی بحران فلسطین برخورد کرد و در همان نقطه متوقف شد: فقدان چشم‌اندازی سیاسیِ واقعی که بر پایان اشغال و تضمین حقوق ملی مردم فلسطین استوار باشد.

ابتکارهایی که در طول سال مطرح شدند، در جوهر خود به جای حل و فصل، بر مدیریت منازعه تمرکز داشتند. آتش‌بس، تبادل اسرا، ترتیبات امنیتیِ موقت و بازسازیِ مشروط پیگیری شدند، بی‌آنکه به ریشه‌های اصلی بحران پرداخته شود؛ ریشه‌هایی که در تداوم سیطره اسرائیل بر سرزمین‌های فلسطینی نهفته‌اند و در فرسایش راه‌حل دوکشوری بر اثر سیاست‌های شهرک‌سازی و واقعیت‌هایی که با زور تحمیل می‌شوند آشکار می‌شوند.

جانبداری ایالات متحده از اسرائیل به عاملی محدودکننده برای هر مسیر جدیِ مذاکره تبدیل شد، حتی اگر واشنگتن تلاش کند خود را میانجی‌ای اجتناب‌ناپذیر معرفی کند.

از اقتصاد تا قواعد بازی؛ آمریکا و چین در میدان بازطراحی نظم

تصویر کلی سال ۲۰۲۵ را نمی‌توان بدون دیدن زمینه‌ی بزرگ‌تر جهانی فهمید؛ زمینه‌ای که در آن رقابت آمریکا و چین به محور اصلی بسیاری از تحولات بین‌المللی تبدیل شد. این رقابت دیگر فقط درباره‌ی اقتصاد و فناوری نبود، بلکه به کشمکشی بر سر تعیین قواعد و شکلِ خودِ نظم جهانی رسید. آمریکا در طول سال تلاش کرد جایگاهش را به‌عنوان قدرت برتر تثبیت کند و برای این کار از ابزارهایی مثل ائتلاف‌های نظامی، محدودیت‌های تجاری و کنترل مسیرهای حساس فناوری‌های پیشرفته استفاده کرد. در مقابل، چین خود را قدرتی در حال اوج‌گیری معرفی کرد که خواهان نظمی جهانی است که کمتر زیر سایه‌ی هژمونی غرب باشد و بیشتر به سمت چندقطبی‌شدن حرکت کند.

نکته مهم در سال ۲۰۲۵ این بود که رقابت آمریکا و چین به درگیری مستقیم تبدیل نشد، بلکه شکل یک کشمکش طولانی بر سر نفوذ و تعیین معیارها را پیدا کرد. آمریکا تمرکزش را روی امن‌کردن زنجیره‌های تأمین، کم‌کردن وابستگی به چین در بخش‌های حساس و گره‌زدن «امنیت اقتصادی» به «امنیت ملی» گذاشت. در مقابل، چین حضورش را در کشورهای در حال توسعه پررنگ‌تر کرد و با استفاده از کاهش اعتماد بسیاری از کشورها به عادلانه‌بودن نظم جهانی موجود، تلاش کرد خودش را به‌عنوان یک شریک اقتصادی جایگزین معرفی کند.

در این شرایط، جنگ اوکراین و بحران فلسطین فقط دو بحران جدا از هم نبودند، بلکه دو صحنه بودند که نشان می‌دادند قدرت آمریکا تا کجا می‌رسد و از کجا محدود می‌شود. در اوکراین، این موضوع محک خورد که آمریکا چقدر می‌تواند یک ائتلاف بزرگ را در برابر یک قدرت بزرگ دیگر رهبری کند؛ و در فلسطین، این پرسش مطرح شد که آیا آمریکا می‌تواند همزمان هم متحدان سنتی‌اش را حفظ کند و هم با ادعای دفاع از حقوق بشر و حقوق بین‌الملل سازگار بماند. در هر دو پرونده، به نظر می‌رسید واشنگتن مثل گذشته نمی‌تواند دیدگاه خود را بدون پرداخت هزینه‌های سنگین‌تر سیاسی و اخلاقی به دیگران تحمیل کند.

سال ۲۰۲۵ به معنای فروپاشی کامل نظم بین‌المللی نبود، اما ضعف‌ها و شکاف‌های آن را خیلی روشن نشان داد. جهان دیگر مثل گذشته تک‌قطبی نیست، اما هنوز هم به یک چندقطبیِ روشن و باثبات نرسیده و در یک دوره‌ی گذارِ پرتنش و بی‌ثبات قرار دارد؛ دوره‌ای که با زیادشدن بحران‌ها و کم‌شدن کارآمدی نهادهای بین‌المللی شناخته می‌شود. در این میان، شورای امنیت نتوانست نقش تعیین‌کننده‌ای بازی کند و حقوق بین‌الملل دوباره به چیزی تبدیل شد که قدرت‌های بزرگ آن را گزینشی و مطابق منافع خود به کار می‌برند؛ در حالی که مردمِ گرفتار در جنگ‌ها و درگیری‌ها بیشترین هزینه را پرداختند.

در جمع‌بندی، سال ۲۰۲۵ این واقعیت را پررنگ‌تر کرد که جهان وارد مرحله‌ای تازه شده است؛ مرحله‌ای که در آن دیگر خبری از «راه‌حل‌های بزرگ و قطعی» نیست و سیاست بین‌الملل بیشتر با هدف مدیریت خطرها و جلوگیری از بحران‌های ویرانگر پیش می‌رود. در چنین فضایی، جنگ‌ها بدون پایان روشن ادامه پیدا می‌کنند، سازش‌ها گاهی ناعادلانه مطرح می‌شوند و رقابت قدرت‌های بزرگ هم بدون چشم‌انداز مشخص برای رسیدن به نظمی پایدارتر شدیدتر می‌شود. نتیجه این است که بازیگران منطقه‌ای به‌ویژه در خاورمیانه، ناچارند ابزارها و گزینه‌های خود را دوباره بررسی کنند و از تکیه‌ی کامل به قدرت‌های خارجی فاصله بگیرند؛ چون همان قدرت‌ها هم با تناقض‌ها و محدودیت‌های توان خود روبرو هستند.

نویسنده : عمرو حمزاوی
ارسال نظرات
خط داغ