وقتی همه تو ضرریم!
مسئله، جا ماندن از سود نیست. مسئله، داشتن اقتصادی است که من و شما مجبور نباشیم هر روز بین امنیت روانی و امنیت مالی یکی را قربانی کنیم
فرارو- زمستان امسال برای خیلیها شبیه مسابقه شروع شد. دلار افسار پاره کرد. سکه رکورد زد و طلا هر روز وارد محدوده ترسناکتری شد. فراتر از مسابقه عددها و زمانی که گرد و غبار خبرها میخوابد، ما میمانیم و یک واقعیت تلخ. در این بازی همه ضرر کردیم. حتی آنهایی که فکر میکنند روی کاغذ از گرانی دلار و طلا و سکه سودی به جیب زدند. این را همه میدانیم. جهش قیمتها در بازار معنا سادهای دارد. حداقل کسی ثروتمند نمیشود.
احتمالا همه ما در اطرافمان کسی را میشناسیم که با حسرت میگوید کاش پارسال دلار میخریدم. کاش تابستان امسال که نرخ طلا تا گرمی شش میلیون و 200 هزار تومان پایین رفت، سراغ طلا میرفتم.
دفعه اولی نیست که با این مدل جملهها روبرو نمیشویم. تکراری است اما راستش را بخواهید اصلا مهم نیست. مهم این است که بخش قابل توجهی از مردم اصلا سرمایه آزادی ندارند که در لحظه درست وارد بازار شوند.
کسی که در زمستان 1404 با تورم 52 درصدی دست و پنجه نرم میکند و درآمدش صرف اجاره، قسط، خوراک و رفتوآمد میشود، حتی اگر بهترین تحلیلگر بازار هم باشد، کم میآورد. پس اگر میخریدیم، سود میکردیم بیشتر یک خیال بعد از حادثه است.
اوضاع خریدران طلا و دلار چطور است؟ آنهایی هم که توانستند چند سکه یا چند گرم طلا پسانداز کنند در بهترین حالت فقط ارزش پولشان را نگه داشتند.
دلار گران شد و چند درصد سود کردند؟ درست اما هزینه سفر، درمان، آموزش، خرید و تعمیر لوازم خانگی و از همه مهمتر مواد غذایی چطور؟ وقتی سکه رکورد میزند، آلارمی مهم بالای سرمان روشن میشود. سود اسمی هر دارایی برای خانوار ایرانی با افزایش فشار واقعی هزینهها واقعا یر به یر میشود. چه بسا کسی سکهای که داشته گران شده اما همزمان در موعد تمدید اجاره خانه با شوکی جدید روبرو شده است.
اینجاست که یاد آن مثال معروف میافتیم. همان قصهای که تقریبا در هر خانوادهای نسخهای از آن وجود دارد. بابابزرگم فلان سال یک زمین را مفت فروخت و الان قیمتش چند میلیارد شده.
این روایت را معمولا برای سرزنش نسل قبل بیان میکنیم اما حقیقت چیز دیگری است. بابابزرگ بینوا آن زمان با اطلاعات و نیازهای همان برهه تصمیم گرفت. شاید پول لازم داشت. شاید بدهکار بود. امروز فقط نتیجه را میبینیم. مسئله این نیست که چرا فروخت. مسئله این است که اوضاع بهشکلی پیش میرود که نداشتن دارایی به معنای عقب افتادن شده است.
دقیقا چهکار کنیم؟ به جای دامن زدن به حسرتها اینکه فکر کنیم اگر فلان روز میخریدیم، الان برده بودیم، باید بدانیم همه در شرایط تورمی در یک کشتی نشستهایم.
وقتی دلار و طلا میتازند، فشار فقط روی یک قشر وارد نمیشود. یک نفر با حذف گوشت از سفره ضرر میکند، یک نفر با عقب ماندن از خرید خانه. یکی با آب رفتن پسانداز و آن یکی با اضطراب فردا. اینها اشکال مختلف یک درد مشترک بهحساب میآیند.
بله زمستان امسال فصلی جدید از رکوردها بود. اما در زندگی واقعی به فصل محدود شدن انتخابها تبدیل شد. مسئله، جا ماندن از سود نیست. مسئله، داشتن اقتصادی است که من و شما مجبور نباشیم هر روز بین امنیت روانی و امنیت مالی یکی را قربانی کنیم.