توصیههایی از سعدی، حافظ و فردوسی، به آزار نرساندن به دیگران
بیآزاری را باید یکی از مهمترین و محترمترین خصایص اخلاقی آدمیزاد دانست. بیهوده نیست که این مفهوم پیوسته بهعنوان یکی از پرتکرارترین مفاهیم در ادبیات فارسی مورد بررسی قرار گرفته است.
فرارو- سراسر ادبیات فارسی سرشار از توصیههایی در باب آزارنرساندن به دیگران است. این مسئله تا آنجا پیش میرود که در دستگاه فکری بسیاری از شعرای ایرانی، آزار به دیگران، بزرگترین گناه قلمداد میشود.
به گزارش فرارو، آزاررساندن به دیگران وجوه مختلفی دارد. در روزگاری که بیاعتنایی نسبت به سرنوشت جمعی هرروز بیشتر از دیروز به چشم میخورد، پربیراه نخواهد بود اگر گریزی داشته باشیم به ادبیات فارسی و بار دیگر به نگاهی که بزرگان ادبیات ایران به آزاررساندن داشتهاند بیندازیم.
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
آزاررساندن به دیگران تا حدی در ادبیات فارسی مورد نکوهش قرار گرفته است، که حافظ منتهای حکم اخلاقیاش را آزارنرساندن به دیگران میداند. او دراینباره میفرماید:
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست
البته که حافظ اولین شاعر ایرانی نیست که آزار را تا این پایه خلاف شان آدمیزاد میداند. بسیاری از ما در مدرسه، ابیاتی را در این باب خواندهایم که:
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
بیآزاری را باید یکی از مهمترین و محترمترین خصایص اخلاقی آدمیزاد دانست. بیهوده نیست که این مفهوم پیوسته بهعنوان یکی از پرتکرارترین مفاهیم در ادبیات فارسی مورد بررسی قرار گرفته است. بعید بهنظر میرسد که با رجوع به دیوان شعر هر شاعری در ایران با ابیاتی در این باب برخورد نکنیم. سعدی در فرازی در بوستان در این مورد چنین مینویسد که:
من آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردمآزاری ندارم
حافظ نیز در ادامه و با نگاهی به تفکر و شعر سعدی، بیت سعدی را بهشکل دیگری بازآفرینی میکند و از این بابت که توان آزردن دیگران را ندارد شکرگزاری میکند.
من از بازوی خود دارم بسی شکر
که زور مردمآزاری ندارم
شاعران ایرانی بهسبب نگاهی که به جهان داشتهاند، پیوسته زورمندان و صاحبین قدرت را به راه مماشات با مردم و آزارنرساندن به آنان دعوت کردهاند. بااینوجود بهنظر میرسد که آدمیزاد هرگز نمیتواند بهشکل مطلق از آزاردیدن و بعضا آزاررساندن به دیگران مصون باشد. معاشرت با دیگران و حضور در جامعه، خواه یا ناخواه، متضمن آسیبهایی خواهد بود که چندان گریزپذیر نیستند. در چنین شرایطی است که حافظ با نگاهی واقعبینانه به زندگی و سرشت آدمی، مسئله کمآزاری را پیش میکشد و در این مورد میفرماید:
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کمآزاری است
فردوسی نیز که بارها جهان را «سرای سپنج» نامیده است و آدمی را از غرور و مردمآزاری در جهانی که مانا نیست بر حذر داسته است، در باب مردم آزاری ابیات بسیاری سروده است.
به نیکی گرای و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس
فردوسی همچنین در فراز دیگری از شاهنامه دین و آیین و فرهنگ را نیز در راستای بیآزاری میداند.
بیآزاری و سودمندی گزین
که این است فرهنگ و آیین و دین