چرا «شهود» همیشه بهترین راهنما نیست و نباید به آن اعتماد کرد؟

اعتماد کورکورانه به «حس درونی» میتواند گمراهکننده باشد و جای آن باید به تعادلی میان منطق و احساس تکیه کرد.
فرارو- بسیاری از افراد هنگام تصمیمگیری به شهود یا همان حس درونی رجوع میکنند، اما رواندرمانگران تأکید دارند که این رویکرد همیشه بهترین راهنما نیست و نیازمند چارچوبی عمیقتر است.
به گزارش فرارو به نقل از تودی، بسیاری افراد در لحظات تصمیمگیری به چیزی که شهود یا همان چیزی که «حس درونی» مینامیم تکیه میکنند. اما یک رواندرمانگر هشدار داده است این رویکرد همیشه بهترین راهنما نیست و حتی میتواند مانع رشد فردی و سلامت روان شود. او پیشنهاد میکند به جای اتکا صرف به احساسات زودگذر، از چارچوبی عمیقتر برای تصمیمگیری استفاده کنیم.
عادتگرایی یا ریسکپذیری؟
برخی افراد ذاتاً اهل ریسک کردن هستند و با اشتیاق به استقبال موقعیتهای ناشناخته میروند. در مقابل، بسیاری ترجیح میدهند از عدم قطعیت دوری کنند و در دایره امن زندگی روزمره باقی بمانند. انتخاب دوم اگرچه قابل درک است، اما میتواند فرصتهای مهمی برای رشد ذهنی و تجربههای تازه را از افراد بگیرد.
فلیسیانو، یک درمانگر، در این باره توضیح میدهد: «ما موجوداتی عادتپذیر هستیم؛ ماندن در شرایط آشنا راحت است. اما در همان موقعیتها رشد نمیکنیم.»
به گفته او، افرادی که معمولاً از ریسک اجتناب میکنند، میتوانند با بازنگری ذهنی به سمت تجربههای تازه حرکت کنند. به جای تمرکز بر بدترین سناریو، میتوان پرسید: «اگر این کار موفق شود چه؟ چگونه میتواند زندگی مرا تغییر دهد؟» همین تغییر زاویه دید میتواند شجاعت لازم برای گامهای بزرگتر را فراهم کند.
چرا نباید همیشه به حس درونی اعتماد کرد
یکی از توصیههای کلیدی این فلیسیانو رد کامل عبارت مشهور «به حس درونیات اعتماد کن» است. او با صراحت میگوید: «من از این جمله متنفرم.»
فلیسیانو توضیح میدهد: «تصور کنید به بیمارانم که دچار اضطراب، افسردگی یا رفتارهای تکانشی هستند بگویم فقط دنبال احساساتتان بروید! آنها از خانه بیرون نمیآمدند، شغلشان را رها میکردند و مثلاً میرفتند در جایی دور تختهموجسواری بفروشند.»
مشکل اصلی به گفته او این است که مردم اغلب «احساسات شدید» را با «حس درونی» یکی میگیرند. در حالی که تفاوت بزرگی وجود دارد. احساسات زودگذرند و بالا و پایین میشوند، اما شهود یا خرد درونی چیزی پایدارتر و عمیقتر است. اگر فرد فقط بر پایه هیجان لحظهای تصمیم بگیرد، نتیجه میتواند فاجعهبار باشد.
اهمیت تمایز میان احساس و شهود
شناخت و احترام گذاشتن به شهود واقعی میتواند به انسان کمک کند تا ریسکهای حسابشده بپذیرد، حتی اگر کمی ترسناک باشد. این امر نه تنها مانع از تسلیم شدن در برابر احساسات گذرا میشود، بلکه مزایای زیادی برای سلامت روان دارد.
فلیسیانو توضیح میدهد: «وقتی خودمان را در موقعیتهای ناشناخته قرار میدهیم، مجبور میشویم چیزهای جدید یاد بگیریم، مسائل را حل کنیم و از زاویههای متفاوت فکر کنیم. همینجاست که جادوی مغز رخ میدهد.»
آموختن مهارتها و تجربههای تازه میتواند روند زوال شناختی را کند یا حتی متوقف کند. علاوه بر این، اگر در آن مهارتها موفق شویم، مسیرهای پاداش مغز فعال شده و دوپامین ترشح میشود؛ مادهای که احساس شادی و رضایت را تقویت میکند.
چه باید کرد؟ راهکاری جایگزین برای تصمیمگیری
به جای اعتماد کورکورانه به «حس درونی»، فلیسیانو چارچوبی متفاوت پیشنهاد میکند. او از مفهومی در «درمان دیالکتیکی رفتاری» (DBT) به نام «ذهن خردمند» یاد میکند.
این مفهوم به معنای یافتن نقطه تلاقی میان «منطقی بودن ذهن» که گاهی به افراط در تحلیل منجر میشود و «احساسات قلبی» است. به باور او، زمانی که فرد میان این دو تعادل برقرار کند، به خرد و شهود واقعی دست مییابد. فلیسیانو میگوید: «معمولاً این صدا بلند نیست؛ آرام است و در سکون یافت میشود.»
ابزارهایی برای دسترسی به خرد درونی
اگر فرد نداند از کجا شروع کند، راهکارهای سادهای وجود دارد.
نوشتن روزانه
نوشتن افکار و احساسات حتی زمانی که فکر میکنیم حرفی برای گفتن نداریم، میتواند دریچهای به ناخودآگاه باز کند. فرانسیس پی. شول، نویسنده کتاب قطبنمای شهودی: چرا بهترین تصمیمها ترکیبی از عقل و غریزهاند، میگوید: «وقتی افکار را روی کاغذ میآوریم، ذهن نیمهآگاه فرصت پیدا میکند خود را نشان دهد.»
مدیتیشن
مراقبه یا مدیتیشن یکی دیگر از روشهای مؤثر است. این تمرین کمک میکند تا افکار پراکنده و شتابزده آرام شوند و فرد بتواند صدای خرد درونی یا همان شهود واقعی را بهتر بشنود.
معنویت
برخی افراد از مسیر معنویت یا باورهای روحانی به این شهود میرسند. به گفته فلیسیانو، «اغلب پاسخ پرسشهایی که هنوز نپرسیدهایم در همین سکوت و معنویت یافت میشود.»
گرچه تکیه بر حس درونی در نگاه اول سادهترین و طبیعیترین واکنش به نظر میرسد، اما کارشناسان هشدار میدهند که احساسات شدید و زودگذر میتوانند ما را گمراه کنند. آنچه اهمیت دارد، تمایز قائل شدن میان هیجان لحظهای و خرد پایدار است.
به باور فلیسیانو، زمانی که منطق و احساس در نقطهای مشترک به هم میرسند، انسان به شهود واقعی دست مییابد؛ جایی که میتواند ریسکهای حسابشده را بپذیرد، مغز خود را به چالش بکشد و در نهایت به رشد فردی و شادی پایدار برسد.