ترامپ در دوراهی ایران؛ بازگشت به توافق یا لغزش به جنگی بیپایان
از طرابلس تا پیونگیانگ؛ دو سرنوشت و یک درس برای تهران

غرب با استانداردهای دوگانه، غنیسازی اورانیوم را برای ایران غیرقابلقبول میداند، در حالی که زرادخانههای هستهای خود و متحدانش را مشروع میشمارد. تجربه لیبی و کرهشمالی ایران را به حفظ توان هستهای و موشکی سوق داده است. ترامپ میان مذاکرهای شبیه برجام یا لغزش به جنگ با ایران قرار دارد. جنگ غزه و حملات به تهران، شکاف میان ادعا و واقعیت آمریکا و اسرائیل را آشکار کرده و نشان داده مقاومت ایران و فلسطین چالش اصلی پروژه سلطهجویانه آنان است.
فرارو– لطفی العبیدی، نویسنده و تحلیلگر تونسی و کارشناس مسائل بین الملل در روزنامه القدس العربی
به گزارش فرارو به نقل از روزنامه القدس العربی، جهان همچنان بر اساس همان منطق دوگانه و استانداردهای متناقض سیاست بینالملل تقسیم شده است. بلوک غرب، به رهبری ایالات متحده و اسرائیل، مصرانه خواستار توقف برنامه غنیسازی اورانیوم ایران است، در حالی که بسیاری از کشورهای دیگر استدلال میکنند پرونده هستهای ایران تفاوتی با نمونههای پیشین ندارد. پرسش اصلی از مدافعان «نظم مبتنی بر قواعد» این است: چرا داشتن زرادخانه هستهای برای کشورهایی چون فرانسه یا بریتانیا مشروع شمرده میشود، اما برای ایران ممنوع است؟ و چرا اسرائیل حاضر نیست درباره تسلیحات هستهای خود شفافسازی کند یا از آنها دست بکشد؟
پاسخ روشن است: غرب هرگز به سمت طرحی جدی برای ایجاد خاورمیانه عاری از سلاح هستهای حرکت نکرده، زیرا خود را مالک انحصاری این ابزار بازدارندگی میداند و تنها به متحدان نزدیکش اجازه میدهد به چنین سلاحهایی دسترسی داشته باشند. در مقابل، دیگر کشورها نهتنها از این حق محروماند، بلکه گاه هدف مداخله نظامی و نابودی زیرساختهایشان نیز قرار میگیرند؛ همانطور که تجربه عراق، لیبی، سوریه و اکنون ایران نشان داده است.
از لیبی تا کره شمالی؛ منطق بازدارندگی هستهای در محاسبات ایران
این سطح از دوگانگی و نفاق در روابط بینالملل، بهویژه در موضوع هستهای، رهبران ایران را به سختتر کردن مواضعشان سوق داده است. به نظر میرسد تهران نه قصد عقبنشینی از تلاشهای هستهای دارد و نه تمایلی برای مذاکره درباره توان موشکی خود نشان میدهد. آنها چیزی را دریافتهاند که میتوان «درس کره شمالی» نامید: اینکه کنار گذاشتن سلاح معادل بیدفاع شدن است.
سرنوشت لیبی پس از انصراف از برنامه هستهای ــ که چند سال بعد با کشته شدن معمر قذافی به فجیعترین شکل ممکن پایان یافت در تضاد کامل با مسیر کره شمالی قرار دارد؛ کشوری که با حفظ زرادخانه هستهای خود، هزینهای سنگین پرداخت نکرد و هیچ قدرتی جرئت حمله مستقیم به آن را نیافت. این منطق هرچند تیره و واقعگرایانه است، اما همانطور که روزنامه گاردین نیز اشاره کرده، کارآمد جلوه میکند و اکنون در تهران بهوضوح ریشه دوانده است: تنها عامل بازدارنده واقعی در برابر آمریکا و اسرائیل، برخورداری از مؤلفههای قدرت سخت است نه وعدهها و توافقهای سیاسی.
در چنین شرایطی، اسرائیل، بازوی اصلی قدرت آمریکا در منطقه از نقد و بازنگری مصون میماند. در حالی که واشنگتن بهراحتی میتواند با ابزار تحریمهای فلجکننده، ملتها را به گروگان بگیرد و به بهانه ایراداتی بر سیاستها یا عملکرد دولتهایشان، فشارهای اقتصادی سنگینی تحمیل کند.
جنگ ویرانگر علیه غزه، همراه با محاصره غذایی و حمله مستقیم آمریکا و اسرائیل به تهران، نمونههای تازهای هستند که بار دیگر شکاف میان ادعاهای اصولی و واقعیت منافع برهنه را آشکار میسازند؛ ادعاهایی که در نهایت نقابی از فریب و دروغ بیش نیستند. همانگونه که کودتاهای نرم و انقلابهای رنگی طراحیشده توسط دستگاههای اطلاعاتی آمریکا در دهههای اخیر از جمله برکناری عمران خان در پاکستان نشان میدهد، واشنگتن با هر شکل از ملیگرایی رهاییبخش، فارغ از رنگ سیاسی یا ایدئولوژیکش، سر سازگاری ندارد. تاریخ معاصر جهان عرب، از دهه ۱۹۷۰ به این سو، گویاترین شاهد این واقعیت است.
دوراهی ترامپ در قبال ایران؛ بازگشت به توافق یا لغزش به جنگ
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، دیر یا زود با این واقعیت روبهرو خواهد شد که برای مهار برنامه هستهای ایران چارهای جز ورود به مذاکرات جدید ندارد؛ مذاکراتی که برخلاف لحن خوشبینانه او در انظار عمومی، نمیتواند یکسویه باشد. تهران آشکارا بر حفظ حق غنیسازی پافشاری خواهد کرد، حتی اگر این روند زیر سختترین شروط و نظارتهای بینالمللی انجام گیرد.
پیام تهران روشن است: بازسازی برنامه غنیسازی اورانیوم در دستور کار قرار دارد. همین موضع سبب میشود آتشبس فعلی شکننده باشد و دوام چندانی نداشته باشد. ازسرگیری غنیسازی بهویژه اگر سطح آن از ۶۰ درصد به آستانه تولید سلاح برسد تقریباً بهطور قطع واکنش نظامی جدید اسرائیل یا آمریکا را در پی خواهد داشت. در این میان، اسرائیل بیش از واشنگتن تعیین میکند که چه زمانی «خط قرمز» شکسته شده و اقدام نظامی اجتنابناپذیر است؛ چراکه در سالهای اخیر بارها ابتکار عمل را در این زمینه به دست گرفته است.
با این همه، ایالات متحده همچنان پشتیبانی نظامی لازم را در اختیار تلآویو قرار خواهد داد. اگر ترامپ بر مخالفت مطلق با هرگونه غنیسازی در ایران پافشاری کند، چشمانداز مذاکرات بهسرعت فروخواهد پاشید و احتمال گشوده شدن دوباره جبههای نظامی میان آمریکا و اسرائیل از یک سو و ایران از سوی دیگر بسیار بالاست. از این زاویه، ترامپ تنها دو راه پیش رو دارد: یا از بخشی از غرور خود چشمپوشی کرده و توافقی شبیه برجام ۲۰۱۵ را بپذیرد یا به سناریوی «چیدن چمن» بلغزد؛ همان راهبردی که تحلیلگران بدبین به گزینههای نظامی بارها هشدار دادهاند. به نوشته نشنال اینترست، این بحران میتواند بهویژه با نزدیک شدن انتخابات میاندورهای ۲۰۲۶ و رقابت ریاستجمهوری ۲۰۲۸ به باری سنگین بر دوش دونالد ترامپ و حزب جمهوری خواه تبدیل شود.
ایران، چالش اصلی پروژه سلطهجویانه اسرائیل و آمریکا در خاورمیانه
هیچیک از سه هدف اصلی اسرائیل در جنگ علیه ایران به نتیجه نرسید. برخلاف ادعای ترامپ، هیچ نشانهای وجود ندارد که برنامه غنیسازی ایران «کامل و برای همیشه نابود شده باشد». توان موشکی بالستیک ایران همچنان تهدیدی جدی برای تلآویو است. و «موفقیت» دیگر بنیامین نتانیاهو، یعنی کشاندن آمریکا به رویارویی مستقیم با ایران، اکنون به تعبیر دیوید هرست چیزی جز «جامی زهرآگین» نیست.
تجربه بریتانیا در بازسازی شهر کاونتری پس از بمباران جنگ جهانی دوم نشان میدهد فعالیتهای حساس در ایران از غنیسازی اورانیوم تا تولید سکوهای موشکی ظرف چند ماه از سر گرفته خواهد شد. فناوری، تخصص و مهمتر از همه اراده ملی، داراییهای حیاتی ایران را در برابر طوفان جنگ حفظ کردهاند. در واقع، این نبرد بیش از آنکه درباره نابودی یک برنامه تسلیحات هستهای باشد ؛ برنامهای که اساساً وجود نداشت ، جنگی بر سر روایتها بوده است.
بر اساس روایت نخست، حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ اشتباهی استراتژیک بود، زیرا بهانهای به دست اسرائیل داد تا با پشتیبانی آمریکا و غرب، دست بالا را در منطقه به دست آورد. در این چارچوب، کشورهای عربی تنها یک راه پیشرو دارند: پذیرش شروط اسرائیل، عادیسازی روابط و به تعویق انداختن تشکیل کشور فلسطین تا آیندهای نامعلوم. اما روایت دوم میگوید صلح با اسرائیل در شکل کنونیاش اساساً دستنیافتنی است. مشکل، حضور یهودیان در فلسطین نیست، بلکه ماهیت خود دولت اسرائیل است. تا زمانی که اشغالگری ادامه یابد، مقاومت نیز ادامه خواهد داشت؛ صرفنظر از اینکه چه کسی حمایت یا عقبنشینی کند.
در این نگاه، اسرائیل نوک پیکان سیاستهای آمریکا برای تحمیل موازنهای مطلوب و جلوگیری از ظهور هر قدرت رقیب منطقهای است. بنابراین، وجود ایران بهعنوان چالشی در برابر پروژه سلطهجویانه اسرائیل بسیار مهمتر از هر برنامه هستهای نظامی است. توانایی ایران برای ایستادگی در برابر فشارهای واشنگتن و تل آویو بیانگر باور عمیق به مقابله با غرور و برتریطلبی است. همان روحیهای که فلسطینیان در غزه به نمایش گذاشتهاند: ایستادگی در برابر گرسنگی، بمباران و ویرانی و خلق قهرمانیهایی که تاریخ ثبت خواهد کرد؛ قهرمانیهایی در برابر دشمنی که به گفته منتقدان، با جنایتپیشگی و مصونیت از مجازات، سکوت جهانی را خریده و خیانت را تضمین کرده است.