افسردگی و درماندگی/ وضعیت اقتصادی فعلی چه بر سر روان ایرانیان میآورد؟
سوال صریح و مشخص است: وضعیت اقتصادی فعلی چه تأثیراتی بر روان مردم ایران میگذارد و از این منظر چه پیامدهایی دارد؟
مهدی ملک محمدی در یادداشتی در روزنامه هم میهن نوشت: سوال صریح و مشخص است: وضعیت اقتصادی فعلی چه تأثیراتی بر روان مردم ایران میگذارد و از این منظر چه پیامدهایی دارد؟ پاسخ این سؤال را میتوان از مکاتب مختلف علم روانشناسی دریافت کرد.
مهمترین عنصر محافظ سلامت روان از نگاه روانشناسی، عاملیت است. عاملیت به این معناست که فرد احساس کند حاکم زندگی خویش است و در حوزههای زیادی امکان دخل و تصرف دارد و تا حد متوازنی بین جبر و اختیار قرار گرفته و میتواند با شناخت محدودیتهای نسبی برای رسیدن به اهدافش تغییراتی در زندگیاش داشته باشد.
عنصر عاملیت در نظریههای گوناگون روانشناسی بهصورتهای مختلف مورد تأکید و توجه قرار گرفته است، از جمله ریک اسنایدر، روانشناس فقید آمریکایی و نظریهپرداز امید بیان میکند که عاملیت مهمترین رکن سهضلعی امید در نظریه اوست و انسان برای داشتن امید ابتدا باید این درک را داشته باشد که امکان دستیابی به هدف را دارد و میتواند مسیر دستیابی به هدف را تعیین کند.
رولو می نیز که یکی از روانکاوان برجسته قرن گذشته بوده است، در کتاب سترگ آزادی و سرنوشت به امر مهم و درمانبخش آزادی انسان میپردازد و بیان میکند که هدف رواندرمانی آزادساختن انسانها از اجبارهای درونی و بیرونی است. زیگموند فروید، بنیانگذار مکتب روانکاوی و دیگر نظریهپردازان روانتحلیلی هم که بهصورتهای مختلف به اهمیت شناخت انگیزهها و دفاعهای ناآگاه در سلامت روان پرداختهاند، در حقیقت از آزادی و عاملیت انسان دفاع کردهاند.
همچنین دو تن از نظریهپردازان معاصر روانشناسی، دسی و رایان، در نظریه مهم خود با عنوان خودتعیینگری بیان میکنند که انسان بهطور طبیعی در تلاش برای رسیدن به سطح بالایی از اشتیاق و انگیزه در مسیر رشد است و دارای سه نیاز بنیادین است: نیاز به شایستگی، نیاز به ارتباط و نیاز به استقلال عمل.
در نهایت هانس سلیه، نظریهپرداز برجسته استرس، بیان میکند که موجود زنده در مقابل فشارها و تهدیدات درکشده سه مرحله هشدار، مقاومت و در نهایت فرسودگی را تجربه میکند. یعنی اگر به هشدار پاسخی مناسب داده نشود و منابع مناسبی برای رفع تهدید ارائه نشود، مرحله مقاومت شکل میگیرد که انسان از تمام منابع موجود خویش استفاده میکند تا تهدیدات به پایان برسد اما اگر این منابع به پایان رسید و تهدیدات و فشارهای درکشده همچنان وجود داشت، مرحله آخر رخ میدهد که فرسودگی و اضمحلال است.
حال که مروری بسیار مختصر و تیتروار بر چند نظریه مهم روانشناسی درباره عاملیت و آزادی انسان داشتیم، باید ببینیم که بر اساس همین نظریهها اوضاع اقتصادی فعلی چه بر سر انسان ایرانی میآورد.
فرض کنید که شما در یک سازمان دولتی یا خصوصی حقوقبگیر هستید و هر سال حقوقتان بهطور میانگین 20درصد افزایش مییابد اما با تورم سالیانه 40 تا 50 درصدی مواجه هستید، یعنی هر سال حداقل سیدرصد از کنترل خرجهای زندگی عقب میمانید و این ماجرای پُراسترس هر سال افزایش مییابد و انباشته میشود. این عقبماندگی طبق نظریه هانس سلیه سبب نامتوازنشدن منابع و فشارها شده و شما وارد مرحله مقاومت میشوید.
به عبارت مشخص، اگر شما امکان مدیریت مناسب نیازهای مادی حیاتی خود که میتوان بهعنوان نیازهای بقا شناسایی کرد مانند اجارهبهای مسکن، هزینههای درمانی، خرید مواد غذایی، خرید پوشاک و هزینههای تحصیلی فرزندان را از دست بدهید، در حقیقت عنصر عاملیت که در ابتدا به آن پرداختیم در ساختار روانی با تهدید مواجه میشود و این درک صورت میگیرد که گویی در یک وضعیت درماندگی قرار گرفتهاید که طبق نظریه مارتین سلیگمن، روانشناس برجسته مثبتگرا، آغاز افسردگی است.
حالا اگر بخواهیم نیازهای سطح دوم که بهطور طبیعی طبقه متوسط جامعه ایرانی با آنها شناسایی میشود مانند هزینههای تحصیلات عالی و خودارتقایی، ورزش، سفر، اینترنت، کتاب، تئاتر و سینما را به نیازهای بقا بیافزاییم، متوجه خواهیم شد که چه فشار عظیمی بر طبقه متوسط که عمدتاً حقوقبگیر هستند وارد میشود و چگونه این طبقه نیز مانند طبقه ضعیف هماکنون در حال مقاومت و در نتیجه ارتزاق از منابع موجود خویش و نادیدهگرفتن برخی از نیازها است و خطر از دسترفتن کامل عاملیت و آزادی انتخاب و فرسودگی و درماندگی این دو طبقه را تهدید میکند.
علاوه بر این، بر اساس آموزههای روانشناسی سلامت، پیامد مهم دیگری که در نتیجه فقدان آزادی انتخاب و عاملیت و درماندگی و فرسودگی رقم میخورد بروز و گسترش بیماریهای مختلف جسمی و روانی است که هر یک بهدلیل هزینههای زیاد درمانی بر فشارهای افراد میافزایند. در حقیقت، آنچه این روزها من و همکارانم در کلینیکهای روانشناسی و محیطهای مختلف شاهدش هستیم از دسترفتن حس عاملیت در بخش زیادی از مراجعان و مردم است که بهعنوان پرچم قرمزی عمل میکند که هشدار بحران را میدهد و این موضوعی نیست که با سخنرانیهای متعدد و طویل مسئولان دولتی و وعدهها یا راهکارهای نهچندان مؤثر رفع شود.
اگر به دنبال تابآوری پایدار در ایرانیان هستیم باید بدانیم که تهدید طولانیمدت مکانیزم بقا و نیافتن یا ندیدن راه خروج از این وضعیت امکان تابآوری را سلب میکند. تابآوری آنگاه معنا مییابد که راهکاری عملی و اجرایی با تعیین بازه زمانی مشخص برای خروج از وضعیت تهدید مشخص باشد. ولی مشکل اصلی این است که دولت نیز از فقدان عاملیت رنج میبرد و به همین دلیل از هرگونه تصمیم قاطع و گرهگشایی ناتوان است.
در حقیقت ما شاهد دولتی هستیم که دارون عجم اوغلو در کتاب راه باریک آزادی، لویاتان کاغذی مینامد و آن را چنین توصیف میکند: «قادر به حل مرافعات، اِعمال قانون یا تأمین خدمات عمومی نیست.» مهمترین تأثیر روانشناختی چنین دولت یا لویاتانی سلب بیشتر حس عاملیت و آزادی انتخاب و افزایش درماندگی شهروندان است. زیرا زندگی در ساختاری مشخص با ارادهای قوی و راهبردهای مسئلهمحور امکان پیشبینی آیندهای مشخص را برای شهروندان فراهم میکند و به همین دلیل وجود قانون و اجرای بدون ملاحظه آن در تمامی ساختارها آرامشبخش است.
ولی لویاتان کاغذی فقط گزارشکننده دغدغهها و مشکلات است و در برابر افزایش روزانه قیمتها ناتوان از هرگونه اقدامی است، هرچند وعدههای فراوانی برای مدیریت وضعیت به شهروندان میدهد. به همین دلیل است که رئیسجمهور و وزرا جزء نفرات اول منتقدان وضع موجودند، بیتوجه به آنکه پس چه کسی باید راهی برای برونرفت از وضع موجود بیابد و آن را با قاطعیت اجرا کند. بر همین اساس، آنگونه میشود که عجم اوغلو در بخش دیگری از توصیف لویاتان کاغذی مینویسد: «خود ضعیف است و جامعه را هم تضعیف میکند.»