اعمال اجبار در مسئله حجاب، نتیجه معکوس میدهد

آنچه حکومت با اصرار بر حجاب، نگران آن است، با پوشش کامل زنان تامین نمیشود. مسئله در پایداری شخصیت فرد و حفظ بیان خانواده، کنترل هیجانات است.
حامد خانجانی در هممیهن نوشت: مسئله حجاب در ایران را نمیتوان تنها در قالب یک کشمکش سیاسی یا حقوقی در نظر گرفت. این مسئله در عمق خود، تقابل دو نگرش متعارض درباره اخلاق، فضیلت و سازوکار جامعه انسانی است. ازیکسو، نگاهی قرار دارد که فضیلت را امری درونی و نشأتگرفته از خرد و تربیت فردی میداند و ازسویدیگر، دیدگاهی که فضیلت را در تبعیت از هنجارهای بیرونی و اِعمال اجبار جستوجو میکند.
این نوشتار با تکیه بر این تمایز استدلال میکند که سیاست حجاب، نهتنها در خدمت «حجب» بهعنوان یک صفت اخلاقی نیست، بلکه با تبدیل آن به یک فعل تحمیلی، خود بزرگترین مانع در مسیر شکوفایی اخلاقی و انسجام اجتماعی شده است. در مسئله حجاب، حکومت هم خود را مسئول پوشش و ظاهر زنان و هم مراقبت از ایمان دینداران میداند.
از دیدگاه فلسفی و اخلاقی، «حجب» یک حالت نفسانی و یک صفت باطنی است. این مفهوم، ریشه در خرد و تربیت فرد دارد و از طریق خودآگاهی، پرورش درونی و خویشتنداری حاصل میشود. این خصلت، نمود بیرونی خود را در رفتارهای متنوعی مییابد که میتواند شامل لباس و نوع پوشش نیز باشد، اما هرگز به آن محدود نمیشود. درمقابل، «حجاب» یک فعل بیرونی و یک فرم تحمیلشده است. این فعل، زمانیکه با الزام قانون و مجازات همراه شود، از حوزه اخلاق خارج و به عرصه اجبار، اطاعت و تهدید وارد میشود.
این پرسش مطرح است که آنچه ایمان را میبَرد و اساس روابط و خانواده را سُست میکند، چیست؟ و نوع پوشش افراد جامعه چه نسبتی با آن دارد؟ پاسخ از منظر فلسفه اخلاق این است: آنچه موجب خدشه به ایمان مردم و اساس خانواده است، سستی در مبانی فکری و تربیتی افراد است. آنچه حکومت با اصرار بر حجاب، نگران آن است، با پوشش کامل زنان تامین نمیشود. مسئله در پایداری شخصیت فرد و حفظ بیان خانواده، کنترل هیجانات است. جامعهای که در آن مهارتهای مدیریت خشم، غم، شهوت و ترس آموزش داده نمیشود، چگونه میتواند روابطی پایدار بسازد؟ مسئله، قدرتِ انتخاب و تسلط بر روشهای تصمیمگیری است.
خانوادهای که در آن برخورداری از عقلانیت فرض گرفته نمیشود، احترام به شخصیت و استقلال افراد نهادینه نشده و میان اعضای آن گفتوگویی عمیق و عقلانی در جریان نیست، چگونه در برابر بحرانها مقاومت میکند؟ اجبار، نقطه مقابل پرورش قدرت انتخاب است.
مسئله در مراقبت از شخصیت افراد و خانواده، خودباوری و انسجام روانی است. انسانی که از درون دچار تردید و بیپناهی است، نمیتواند پیوندی عمیق با همسر، خانواده و جامعه خود برقرار کند. این خودباوری یک محصول تربیتی است که فرد را قادر میکند تا خود را بهعنوان فاعلی اخلاقی بشناسد.
ساختاری که برای چهار دهه، اهم دغدغهاش ظواهر دینی بوده و سرمایه فرهنگی و سیاسی خود را روی نمادهای بیرونی متمرکز کرده و از پرداختن به موضوعات فکری و فرهنگی غافل مانده، درحقیقت با دست خود به تضعیف بنیانهای اخلاقی جامعه اقدام کرده است. نکته دیگر این است که بهنظر نمیرسد عمده مخالفان با حجاب، خواهان برهنگی و بیبندوباری باشند. بلکه مسئله «آزادی انتخاب» است. مسئله اجبار است، نه لزوماً پوشش کامل. بهنظر میرسد بسیاری از معترضان، مخالفتی با اصل حجاب ندارند.
چهبسا اگر فضای آزاد و عاری از اجبار وجود داشته باشد، بسیاری از زنان انتخابشان همان پوشش کامل است. موضوع دیگر، تاثیر مسائل اقتصادی بر تضعیف شخصیت و ایمان افراد و برهمزدن روابط خانوادگی است. فقر، بیعدالتی و نبود چشمانداز معیشتی، بستری را فراهم میآورد که در آن کرامت انسانی خدشهدار میشود و انسان را در حالت اضطرار قرار میدهد. موضوعیکه صدها برابر از بیحجابی، ویرانگرتر است و در این چنددهه اخیر شاهد بودهایم که شرایط اقتصادی و معیشتی مردم چه شرایطی داشته است.
سیاست حجاب، «حجب» را که یک صفت و خصلت درونی است، به یک فعل بیرونی و تحمیلی تقلیل داده و در این مسیر، هم امکان پرورش فضیلتهای اخلاقی را نابود کرده، هم با ایجاد ریاکاری گسترده، بنیادهای اعتماد اجتماعی را سست نموده است.
راهحل واقعی برای تقویت شخصیت افراد، خانواده و جامعه، نه در اجبار، که در تمرکز بر «امور فکری و فرهنگی» است؛ در پرورش مهارتهای هیجانی و تصمیمگیری، در احترام به قدرت انتخاب، خودمختاری و استقلال افراد، و در «عدالت اقتصادی» که بستر لازم برای شکوفایی اخلاقی را فراهم میآورد. تا زمانی که حکومت بهجای درون انسانها، مشغول پوسته بیرونی آنان است، نهتنها «حجب» را گسترش نداده، که خود به مانعی در راه آن تبدیل شده است.