وحدت ملی؛ حلقه گم شده یا زنجیر استوار؟

دشمنان ایران از وحدت این ملت بیش از هر سلاحی میهراسند. تاریخ گواه است که هرگاه ایرانیان یکپارچه بودهاند، نه تنها از بحرانها سربلند بیرون آمدهاند، بلکه قویتر نیز شدهاند.
رسول سعیدی زاده؛ ایران، این سرزمین کهن، در گذر تاریخ پُرفرازونشیب خود، بارها از سختترین گذرگاهها عبور کرده است. راز ماندگاری و پایداری آن، همواره در وحدت و انسجام درونی مردمانش نهفته بوده است. امروز نیز در جهانی آکنده از بحران، ایران بیش از هر زمان دیگری نیازمند حلقهای است که پیکره جامعه را به هم پیوند زند؛ حلقهای استوار به نام وحدت ملی.
وحدت ملی اما، تنها یک شعار سیاسی یا پندی اخلاقی نیست؛ ضرورتی حیاتی برای بقا و پیشرفت کشور است. تجربه ثابت کرده است که هیچ قدرت نظامی و هیچ ابزار تبلیغاتی، جایگزین انسجام واقعی یک ملت نمیشود. امنیت ملی، بیش از آن که زاده تجهیزات نظامی باشد، ثمره اعتماد، همبستگی و احساس تعلق مشترک به میهن است.
این وحدت باید بر پایهای استوار از اصول مشترک ملی و قانونمداری بنا شود. ایرانیان، فارغ از هر قومیت، مذهب یا گرایشی، میتوانند و باید در عشق به ایران و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال آن متحد باشند. هنگامی که همگان خود را عضوی از یک پیکره بدانند، اختلافها به جای آن که تهدید باشند، فرصتی برای تکامل و تکمیل یکدیگر خواهند شد. همان ظرفیت همدلی شگفتانگیزی که در پیادهروی اربعین به نمایش درمیآید، میتواند در تمام عرصههای اجتماعی و سیاسی جاری شود.
بااینحال، باید اعتراف کرد که موانعی سخت در راه این وحدت وجود دارد. در عرصه سیاست، رقابتهای جناحی کور و افراط در دعواهای قدرت، جامعه را به دوقطبی عمیق دچار کرده است. بیاعتمادی بخشی از مردم به نهادها و تصمیمگیریها، این شکاف را ژرفتر ساخته است. افزون بر این، دشمنان خارجی با بهرهگیری از همه ابزارها از تحریم تا جنگ روانی- مصمم به تضعیف انسجام داخلی ایران هستند.
در حوزه اجتماعی و فرهنگی نیز تهدیدها کمعدد نیستند. تنوع قومی و مذهبی ایران، که میتواند بزرگترین فرصت باشد، در سایه بیعدالتی یا حتی احساس تبعیض، به تهدیدی برای همبستگی بدل میشود. گُسست نسلی میان جوانان و پیشینیان نیز بر این فاصلهها میافزاید.
مشکلات اقتصادی - از فقر و بیکاری تا توزیع ناعادلانه ثروت- از دیگر عوامل تهدیدکننده وحدت هستند. تاریخ جوامع نشان داده که شکاف اقتصادی، به ناگزیر به شکاف اجتماعی و سیاسی میانجامد؛ و در کنار همه این ها، انحصارگرایی فکری و نبود فضایی برای گفتوگوی آزاد، بر آتش سوءظن و بدبینی میدمد.
بااینحال، راهکارهایی نیز وجود دارد. نخست، عدالت اجتماعی باید در صدر سیاستها قرار گیرد. سرمایهگذاری در مناطق محروم، تمرکززدایی اقتصادی و ایجاد فرصتهای برابر در آموزش و اشتغال میتواند شکافها را کاهش دهد. دوم، فرهنگ گفتوگو باید تقویت شود؛ جامعهای که در آن همه صداها شنیده شوند، کمتر دچار تفرقه میشود. رسانهها و نهادهای آموزشی در این زمینه نقش خطیری دارند.
سوم، توجه به هویت ملی مشترک است. زبان فارسی، تاریخ مشترک و ارزشهایی چون عدالتخواهی، استقلالطلبی، معنویت و مهماننوازی باید به عنوان عناصر وحدتبخش تقویت شوند. در عین حال، تنوع قومی و زبانی باید به رسمیت شناخته شود و بهجای نادیده گرفتن، بهعنوان سرمایهای فرهنگی مورد حمایت قرار گیرد. چهارم، توسعه اقتصادی پایدار ضرورت دارد؛ هیچ وحدتی بدون عدالت اقتصادی پایدار ممکن نیست. مبارزه با فساد و شفافیت مالی، اعتماد ازدسترفته را بازمیگرداند.
سرانجام، سیاستورزی فراگیر باید جایگزین سیاستورزی انحصاری شود. مشارکت نهادهای مدنی، احزاب و گروههای اجتماعی میتواند انسجام را عمیقتر کند. رقابت سیاسی باید بر پایه خدمت به مردم باشد، نه حذف یا تخریب رقیب.
دشمنان ایران از وحدت این ملت بیش از هر سلاحی میهراسند. تاریخ گواه است که هرگاه ایرانیان یکپارچه بودهاند، نه تنها از بحرانها سربلند بیرون آمدهاند، بلکه قویتر نیز شدهاند.
وظیفه همه ما - از مسئولان تا نُخبگان و از رسانهها تا تک تک مردم این است که وحدت ملی را نه به عنوان شعار، بلکه به عنوان استراتژی اصلی برای نجات امروز و ساختن فردایی روشن برای ایران ببینیم. اگر از منافع کوتهبینانه گروهی و شخصی گذر کنیم، وحدت ملی دیگر حلقه گمشده نخواهد بود؛ زنجیری ناگُسستنی خواهد شد که امنیت، سربلندی و آینده ایران را تضمین میکند.