شماره ۲۷
ستون طنز «عینک دودی»؛ با یک استعفا همه را خوشحال کن

گفتی مذاکره نکنیم، چه کنیم! بسازیم دوباره میآیند و میزنند. مسعود از سر همه تقصیرات و حرفهای قبلی تو بگذرم، از این یکی خبطت نمیگذرم.
فرارو– ناپلئون بناپارت؛ از تو انتظار نداشتم مسعودجان. تو نمیدانی نباید چه حرفی را کجا بزنی؟ و این که بعضی حرفها را اصلاً نباید بزنی؟ خوبت شد که حالا تو را گذاشتند بغل بنیصدر؟ اسرائیلیها را نمیدانم اما خود من وقتی تو توی آن دیدار کذایی با مدیرهای رسانه از مشکل آب و برق حرف زدی، از این که کشور عزیزمان با این مشکلها روبروست، باخبر شدم. به نظرم خارجیها هم همینطور بودند. آنها نمیدانستند اینجا چه خبر است. نه جاسوس دارند، نه ماهواره. نه اخبار نگاه میکنند. بیبی! بیبی! امان از آن مارمولک که تا دید اینوریها دارند میگویند تو با حرفهایت به دشمن پاس گل دادی، دستهجمعی با رفقایش ویدیو گرفتند و خودِ سالوسش هم مستقیم به تو اشاره کرد. پاست را کاتدار گل کرد مسعود! الان اوضاعت چطور است مسعودجان؟ فکر کنم با این وضعیت، کنار بنیصدر خیلی خوش میگذرد.
تو حرفهایی زدی که نباید میزدی. مگر نمیدانی دشمن نگاه میکند؟ تو درباره بحران آب، برق، گاز و تورم صحبت کردی. دشمن فهمید. الان میخواهد دست بگذارد روی همین موضوع. نه آنها میدانستند ما از این مشکلها داریم، نه ما که توی این خاک زندگی میکنیم. یک چیزهایی، مشکلاتی بعضی وقتها اذیتمان میکرد اما دقیقاً نمیدانستیم چیست. حسش میکردیم گاهی گداری. مثلاً وقتی از آقامحمود سوپری خیابان ششم خرید میکردیم و برای دو کیسه، کارتی میکشیدیم که همین ۱۰ سال قبل کل حقوق یک ماهمان بود. حس میکردیم اما دقیقاً نمیدانستیم چیست که تو زبان باز کردی، ما و دشمن با هم فهمیدیم.
گفتی به این اعتقاد نداری که باید به اجبار مردم را دیندار کرد. به خصوص در موضوع قانون حجاب که نمیدانم چطور این روزها دوباره درباره آن زیادی صحبت میکنند. ابوالقاسم طالبیِ کارگردان از یک طرف و محسن مهدیان همشهری همراه با لشکری از خوبان یکهو یادش افتادند. من هم با آنها موافقم مسعود. اجرایش کن هیچی نمیشود. گفتی همانطور که به زور نمیشود حجاب بر سر مردم گذاشت، به زور هم نمیشود برداشت. اشتباهت همینجاست. ما کردیم و شد. همین گشت ارشاد یادت نیست چقدر موفق بود؟ تو نمیدانی ۹۹.۹۹ درصد مردم این کارها را از تو انتظار دارند؟ گفتی در بسیاری موارد حق انتخاب نداریم. اشتباه کردی. مشکل تویی که عمق راهبردی را نمیفهمی و بیبرنامهای. این کشور نیست که مشکل و بحران دارد.
گفتی مذاکره نکنیم، چه کنیم! بسازیم دوباره میآیند و میزنند. مسعود از سر همه تقصیرات و حرفهای قبلی تو بگذرم، از این یکی خبطت نمیگذرم. تو نمیدانی نظم بعد از جنگ جهانی دوم در حال فروپاشیست و همه منتظرند ما به صورت نقطهزن در این تغییر دینامیکها وارد عمل شویم؟ تو نمیدانی این سازوکارهای استعماری پشیزی نمیارزند و اصولاً ما برای همین کمین کردیم و در انتظاریم که اینها از بین بروند و آقای جهان شویم؟ تو نشنیدی که آن روز در تلویزیون آن آقا گفت یک بار دیگر بیدوها بیایند یک درسی به آنها میدهیم که یادشان نرود؟ مسعودجان. ما اگر همان موقع هم بیدوها را نزدیم، برای این بود که حوصله تلفات گرفتن از یانکیها را نداشتیم. اگر نه برای ما که کاری نداشت. آنها هم که جای مهمی را نزدند. گفتیم بگذار بزنند دلشان خوش باشد. تو بساز، ما قول میدهیم این بار خواستند بزنند، نرسیده به دوراهی قپان خیابان قزوین روی هوا بزنیمشان.
مشکل این است که پای کار نیستی مسعودجان. سرخ عمل نمیکنی برادر. برو توی شکمشان و روی هوا خالی ببند. از مشکلات هم حرف نزن که دشمن میبیند. تو که در برابر ۵۱ درصد مردم شرکت نکرده در انتخابات، آنهایی که با هر ضرب و زوری که بود به تو رای دادند و آنهایی که رای ندادند مسئول نیستی؛ تو فقط در برابر مشتی سایبری رایگانمیلکن، چند نماینده عجیب و غریب مجلس و چند نفر دیگر مسئولی. اگر با این شرایط میتوانی سرخ عمل کنی، بسمالله. اگر نه که با یک استعفا خوشحالمان کن.