کامران شاکی شد که چرا مسعود تنگه را نمیبندد. برای این موضوع جوابی ندارم. من هم نمیدانم چرا مسعود تنگه هرمز را نمیبندد! ببند آقا ببند!
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۱۷ مطلب
کامران شاکی شد که چرا مسعود تنگه را نمیبندد. برای این موضوع جوابی ندارم. من هم نمیدانم چرا مسعود تنگه هرمز را نمیبندد! ببند آقا ببند!
در مورد موضوع قجری هم اگر منظورش این است که این دیپلماتهای اتوکشیده مثل قجرها میروند چیزمیزهای ما را میدهند و میآیند، اندکی خطای تحلیلی در این منظور دکترجانمان وجود دارد. سیاست حساب و کتاب دارد. شما را ارجاع میدهم به آن قصه معروف قائممقام فراهانی، سیاستمدار بزرگ دوره قاجار.
گفتی مذاکره نکنیم، چه کنیم! بسازیم دوباره میآیند و میزنند. مسعود از سر همه تقصیرات و حرفهای قبلی تو بگذرم، از این یکی خبطت نمیگذرم.
گزینش شدهای؟ چه معنی دارد اسم خواننده طاغوتی روی وزیر دولت باشد؟ یادت باشد بعداً در این مورد با هم حرف بزنیم مهندس جان.
این علم یتیم یا آن طور که فرنگیها میگویند orphan science مثل هر رشته دیگری برای خودش دارای اصول و چارچوب است. با توجه به این که من شناختهشدهترین دانشمند علوم سیاسی و روابط بینالملل جهان هستم، چند نکته از مبانی این حوزه را برای شما فهرست میکنم که به کارتان خواهد آمد. چه بخواهید در تاکسی به تحلیل بپردازید و چه از بد روزگار و بخت این ملت، سیاستمدار شده باشید.
هر وقت لازم شد آژیر قرمز و فرمان رفتن به پناهگاه میزنند. البته چون پناهگاه نداریم صرفاً میدانیم که دشمن دارد میآید. مواقعی که آژیر نداریم، موسیقی پخش میکنیم. منتهی هر شرایط و هر منطقهای از پایتخت، ملزومات خود را دارد. به همین دلیل تِرَکهای پیشنهادی با هم فرق میکند.
اصولاً نه جعفر شما که هیچ کدام از جعفرها در ایران ول نمیکنند. چون یکی از معدود راههای پیشرفت در کشور زیبا، عزیز، چهارفصل و خواستنی ما شباهت با جعفر است. هر چه جعفرتر، مقربتر و موفقتر. سالهاست که اگر کسی سعی کند مثل جعفر نباشد، در ساختار اداری ما پیشرفت نمیکند. این که مدیرهای کشور جعفر دوست دارند هم در رشد و نموی آنها بیتاثیر نیست.
بزرگمرد روزنامهنگاری، مدیر قدیمی روزنامه وزین کیهان، برادر حسین، سردار قلم، منتقد دلسوز، باخبر از رازهای مگو و نیمهپنهان قضایا. حاج حسین واژههای مخصوص به خود را دارد که فقط در کشکول کیهان پیدا میشود. البته ناگفته نماند حاجی آدمهایی را در کیهان تربیت کرده که وقتی نوشتههایشان را میخوانی، دلت برای خودش تنگ میشود.
آخرین تصویری که از عباس دارم این بود که یکه و تنها خیابان ملل متحد را به سمت سردر باغ ملی میرفت تا خودش را در شلوغیهای خیابان سپه گم و گور کند. وقتی نامه خداحافظیاش را به من میداد، ازم قول گرفت تا وقتی در افق دیدم به یک نقطه سیاه تبدیل نشده، آن را باز نکنم.
این آقاسعید چیست و کیست که کلید همه مشکلاتمان در جیب کت جادویی اوست؟ احتمالاً فقط خدا میداند. ولی یک چیز مشخص است. آقاسعید را خوب میشناسیم و صابون خودش، داداشش، مشاورانش، اعوان و انصارش و دولت سایهاش به تن این مملکت خورده. همین الان هم میخورد.