توصیههای علی میرسپاسی و آصف بیات برای مراقبت از جامعه علمی در ایران
دانشگاه؛ میدان کنشگری یا عرصه کاوشگری

استاد جامعهشناسی دانشگاه ایلینوی آمریکا گفت: دانشگاه همواره عرصهای وسیع برای کنشگریهای سیاسی و اجتماعی دانشجویان و اساتید بوده است. دانشگاه اگر میخواهد مؤثر باشد، باید هم حافظ آزادی اندیشه باشد و هم پاسدار فضیلتهای علمی؛ هم در عرصه عمومی نقشآفرینی کند و هم در درون خود از سیاستزدگی بپرهیزد.
انجمن جامعهشناسی ایران ششمین سمپوزیوم «کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران» را طی ۴ روز با حضور بیش از ۶۰ استاد علوماجتماعی در محل دانشکده علوماجتماعی دانشگاه تهران برگزار کرد.
به گزارش ایران، در مراسم اختتامیه این هماندیشی، آصف بیات و علی میرسپاسی، از دو منظر متفاوت اما مکمل، به نسبت میان «دانشگاه و عرصه عمومی» و «مراقبت از جامعه علمی» پرداختند و پرسشهایی از این دست را به بحث گذاشتند: چگونه میتوان در عین وفاداری به حقیقت علمی، به تغییر اجتماعی نیز اندیشید؟ چگونه میتوان از علم جامعهشناسی مراقبت کرد تا جامعه خود را بهتر بفهمد؟ بیات در مقام پاسخ به این پرسشها بر مفهوم «کاوشگر کنشگر» تأکید گذاشت و میرسپاسی همدلی و همیاری میان جامعهشناسان برای شناخت بهتر ایران معاصر را متذکر شد.
کنشگری در عرصه عمومی؛ کاوشگری در کلاس درس
آصف بیات، استاد جامعهشناسی دانشگاه ایلینوی آمریکا، بحث خود را با مروری بر سنت دیرینه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در دانشگاههای جهان آغاز کرد. او با اشاره به چهرههای شاخصی مانند ژان پل سارتر، میشل فوکو و نوآم چامسکی، خاطرنشان کرد که دانشگاه همواره عرصهای وسیع برای کنشگریهای سیاسی و اجتماعی دانشجویان و اساتید بوده است. اما بیات با تمایز گذاشتن بین «کنشگر کاوشگر» و «کاوشگر کنشگر» به این پرسش محوری پرداخت که «چگونه میتوان بین کنشگری و کاوشگری تطبیق ایجاد کرد؟»
بیات با تعریف «کنشگری» به عنوان فعالیتی فراتر از امور روزمره که هدفش ایجاد تغییر اجتماعی یا سیاسی است، به ویژگی ذاتی اینگونه فعالیتها اشاره کرد: «خصلت این نوع از کنشگری، پارتیزان بودن است؛ یعنی برای پرسشهایی که دارد، بهطور جانبدارانه در جستوجوی جواب است که میتواند حتی ایدئولوژیک باشد.»
از نگاه او، همین ویژگی، ریسک اصلی را برای محقق به وجود میآورد؛ اینکه به پارتیزان بودن متهم شود و اعتبار علمی او خدشهدار گردد. اینجاست که «تنش» اصلی پدیدار میشود؛ فردی که از یک سو کنشگر است و میخواهد تغییری ایجاد کند و از سوی دیگر پژوهشگری که باید معیارهای بیطرفی و انصاف علمی را رعایت کند.
همزیستی کنشگر و کاوشگر
با وجود این تنش، پاسخ بیات به پرسش «آیا میتوان میان این دو عرصه رابطه ایجاد کرد؟» مثبت بود. او اعلام کرد که میتوان «کنشگر کاوشگر» را به «کاوشگر کنشگر» نزدیک کرد، به شرطی که فرد بهطور کامل از مخاطرات این مسیر آگاه و نسبت به آن مراقب باشد. بنابراین، از نظر وی، دانشگاه به عنوان یک نهاد کلی، میتواند و باید محل کنشگری سیاسی و اجتماعی باشد.
کلاس درس؛ سنگر حفظ استقلال آکادمیک
اما نقطه قابل تأمل بحث بیات آنجا بود که به این پرسش پرداخت که «آیا کلاس درس هم میتواند محلی برای کنشگری سیاسی-اجتماعی باشد؟» و پاسخ او، قاطعانه منفی بود. او معتقد است کلاس درس نمیتواند و نباید محل کنشگری سیاسی شود.
به گفته بیات: «وظیفه ما این است که کلاس درس را از کنشگری سیاسی رها کنیم تا به فضایی برای اندیشیدن آزاد بدل شود. دانشجو و استاد میتوانند آموختههای خود را در بیرون از کلاس به کنش اجتماعی بدل کنند؛ اما خود کلاس باید مأمن تفکر باشد، نه میدان سیاست.»
این تمایز ظریف میان دانشگاه و کلاس درس، در واقع بازتاب یکی از مناقشههای دیرپای جامعهشناسی معاصر است که به این بحث میپردازد که چگونه میتوان میان «علم» و «تعهد اجتماعی» پیوندی سازنده برقرار کرد که آصف بیات در سخنرانی خود به این مناقشه پاسخ گفت.
جامعهشناسان و مسئولیت مراقبت از جامعه علمی
علی میرسپاسی، استاد جامعهشناسی و رئیس مرکز مطالعات ایرانشناسی دانشگاه نیویورک، بحث خود را بر دو مأموریت اساسی جامعهشناسان ایرانی متمرکز کرد: اول «مراقبت از جامعه جامعهشناسی ایران» و دوم، «توجه به ایران معاصر». او استدلال کرد که مراقبت از یک جامعه دانشگاهی، نوعی فضیلت علمی است که به تعالی، تعاون و ارتقای میراث فکری میانجامد.
ویژگیهای ذهنیت ایرانی
میرسپاسی برای بسترچینی بحث خود، به دیدگاههای محمد اقبال لاهوری در کتاب «سیر فلسفه در ایران» استناد کرد. او گفت: «اقبال، ذهن ایرانی را ذهنی شاعرانه و پرتحرک میدانست که با وجود اینکه در جزئیات بسیار عمیق است اما کمتر بر نظامهای فکری کلی تأمل دارد. به تعبیر اقبال، ذهن ایرانی همچون پروانهای است که از گلی به گل دیگر میپرد اما کمتر باغ را در کلیت آن میبیند. این استعاره هرچند شاعرانه است، اما پرسش مهمی در خود دارد؛ چرا پروژه نظریهپردازی در ایران ناتمام مانده است؟»
از گلستان اندیشه تا گسست پسامشروطه
میرسپاسی با مرور تاریخ روشنفکری ایران از مشروطه تا دهه ۱۳۳۰، یادآور شد که نسل اول روشنفکران ایرانی، جامعهای کوچک اما همدل و همیار بودند؛ نسلی که در داخل و خارج ایران به رغم اختلافات سیاسی، برای تعالی فرهنگ و دانش ایران همکاری میکردند: «از مستشارالدوله تا حلقه برلن و روزنامههایی چون «کاوه» و «ایرانشهر»، فضایی از همکاری و مراقبت شکل گرفته بود که میتوان آن را باغ یا گلستانی دانست از همدلی و امید. » اما این گلستان، به تعبیر او، در دهههای بعد پژمرد. »
میرسپاسی افزود: «از کودتای ۱۳۳۲ به بعد، نوعی گسست ذهنی در ایران رخ داد؛ ذهنیت پُستمشروطه ظهور پیدا کرد که از دنیا و زمانه خود هراس داشت و ناامید بود. این ذهنیت در قالب گفتمانهایی چون غربزدگی، امید را از سپهر اندیشه ایرانی زدود و بدبینی را جانشین آن کرد.» به باور میرسپاسی، نتیجه این گسست، نوعی بیاعتمادی به جامعه علمی و ناامیدی از ایران معاصر شد: «ذهنیتی شکل گرفت که هم گذشته را تحقیر میکرد و هم حال را بیمقدار میپنداشت.»
مراقبت از دانشگاه، ادامه پروژه مشروطه
میرسپاسی در جمعبندی سخنانش بر پیوند میان دانشگاه، مشروطه و امید تأکید گذاشت. او گفت: «باغ و گلستانی که در مشروطه پدید آمد، حاصل تحقق رویای همدلی و تعاون میان دانشمندان و روشنفکران بود. مراقبت از دانشگاه و جامعه علمی، یعنی ادامه دادن همان پروژه ناتمام مشروطه.»
به باور او، بازسازی جامعه علمی ایران مستلزم بازگشت به فضیلتهای دانشگاهی است: احترام، همیاری، گفتوگو و امید را باید در جامعه علمی و دانشگاهی بویژه در میان جامعهشناسان زنده و پویا نگاه داریم.
او هشدار داد که بدون این مراقبت، ذهنیت هراسزده و ناامید، تفکر جامعهشناسانه را تضعیف میکند و پروژه روشنفکری را ناتمامتر میگذارد. بنابراین هم باید اجتماع علمی جامعهشناسان را تقویت کرد و هم باید ایران معاصر را به خوبی شناخت و آن را در مرکز تأملات و توجهات نشاند.
دانشگاه؛ حافظ آزادی و پاسدار فضیلتهای علمی
سخنان بیات و میرسپاسی دو سوی یک دغدغه مشترک را بازتاب دادند؛ از یکسو بیات بر استقلال کلاس درس و حفظ فضای اندیشه در دل کنش اجتماعی تأکید داشت و از سوی دیگر میرسپاسی بر ضرورت مراقبت از جامعه علمی و تداوم امید دانشگاهی در نسبت با ایران معاصر پافشاری کرد. هر دو استاد در نهایت بر یک نکته مشترک تأکید داشتند: دانشگاه اگر میخواهد مؤثر باشد، باید هم حافظ آزادی اندیشه باشد و هم پاسدار فضیلتهای علمی؛ هم در عرصه عمومی نقشآفرینی کند و هم در درون خود از سیاستزدگی بپرهیزد.