حمله ناکام به دوحه؛ پایان دیپلماسی یا آغاز همگرایی عربی–اسلامی؟
آیا محور ترامپ–نتانیاهو منطقه را به پرتگاه جنگ میبرد؟

در دو سال اخیر، همسویی سیاستهای ترامپ و نتانیاهو خاورمیانه را وارد چرخهای از خشونت و بیثباتی کرده است؛ از حملات پیدرپی به فلسطین، لبنان، سوریه و ایران تا تلاش ناکام برای شعلهور کردن اعتراضات داخلی ایران و حمله به تأسیسات هستهای این کشور. ناکامی عملیات دوحه علیه رهبران حماس موجی از خشم و همگرایی عربی–اسلامی ایجاد کرد و به تحرکات تازه ایران، ریاض و اسلامآباد انجامید. تهران با «چرخش به شرق» بهدنبال اتکای راهبردی به چین و روسیه، تقویت همکاریهای دفاعی و کاستن از وابستگی به دلار است.
فرارو – عصام نعمان تحلیلگر ارشد مسائل منطقه در روزنامه القدس العربی
به گزارش فرارو به نقل از روزنامه القدس العربی، در دو سال اخیر، همزمانی و در مواردی همسویی آشکار سیاستهای بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ، خاورمیانه را در گردابی از خشونت و بیثباتی فرو برده است. حملات بیوقفه به مردم فلسطین در سرزمینهای اشغالی، بمبارانهای گسترده در لبنان و سوریه و حتی عملیات نظامی در ایران، تنها بخشهایی از الگویی هستند که شعاع تهدید آن به سایر کشورهای منطقه نیز سرایت کرده است.
در این مسیر خونین، دو اقدام بیش از دیگران برجسته و خطرناک جلوه کرد. نخست، تلاش مشترک واشنگتن و تلآویو برای وارد آوردن ضرباتی سهمگین به ایران با این امید که موجی از اعتراضات داخلی را شعلهور و زمینه فروپاشی حاکمیت را فراهم سازد. اما این نقشه نهتنها به شکست انجامید، بلکه آشکار ساخت برآوردهای اسرائیل و کاخ سفید تا چه اندازه با واقعیتهای اجتماعی ایران بیگانه است.
پس از آن، دونالد ترامپ آشکارا سطح مشارکت نظامی آمریکا را افزایش داد و تأسیسات هستهای ایران را آماج حملات قرار داد. این اقدام نه توانست معادله راهبردی را دگرگون کند و نه ضربهای تعیینکننده بر جای گذاشت، اما سطح تنشها را به نقطهای بیسابقه رساند. در محافل واشنگتن و تلآویو حتی زمزمه شد که انگیزه اصلی ترامپ نه تغییر وضعیت ایران، بلکه بیم از سقوط احتمالی دولت نتانیاهو در پی واکنش شدید تهران بوده است؛ محاسبهای که پرده بر نقش پررنگ پیوندهای سیاسی و شخصی در معادلات امنیتی و نظامی دو طرف میافکند.
از ناکامی در دوحه تا چرخش به شرق
دومین اقدام خطرناک، حملهای بود که اینبار با همکاری مستقیم آمریکا طراحی شد و رهبران حماس در دوحه را هدف گرفت؛ همان افرادی که در میانه مذاکراتی حساس با میانجیگری قطر و مصر برای توقف تهاجم همهجانبه اسرائیل به غزه قرار داشتند. هدف آشکار این عملیات، حذف چهرههای محوری گفتوگو و فروپاشی کامل مسیر دیپلماسی بود. اما حمله ناکام ماند و بهجای آن موجی از خشم را در جهان عرب و اسلام شعلهور کرد. این خشم بهسرعت در قالب نشست فوقالعاده سران عرب و اسلامی در دوحه بروز یافت؛ نشستی که اگرچه بیانیه پایانی آن محتاطانه و معمولی بهنظر میرسید، اما در لایههای درونی حامل پیامهایی پرمعنا از تحرکات راهبردی در تهران، ریاض و اسلامآباد بود.
ایران نخستین بازیگری بود که دست به تحرک زد. علی لاریجانی، بهعنوان فرستاده ویژه جمهوری اسلامی، راهی ریاض شد تا با محمد بن سلمان دیدار کند. هرچند هیچ بیانیه رسمی از محتوای این گفتوگوها منتشر نشد، اما رسانهها و تحلیلگران در تهران نوشتند مقامات ایرانی با صراحت بر لزوم انتقال محور نزاع از ایران به اسرائیل تأکید کردهاند و از دولتهای عربی خواستهاند امنیت و منافع خود را بهدست خویش بگیرند. در همین چارچوب، تهران اعلام کرده طرحهای عملی برای بازدارندگی و نیز مهار روند عادیسازی روابط با تلآویو در اختیار دارد.
همزمان، ایران به موازات فشارهای آمریکا و اروپا برای محدودسازی برنامهٔ هستهای، مسیر تازهای را در سیاست خارجی رسم کرد: «گردش به شرق». این چرخش نه صرفاً یک شعار، بلکه چارچوبی عملی برای حفاظت از منافع و تقویت امنیت ملی معرفی شد؛ چارچوبی که قرار است از راه مجموعهای از گزینههای مشخص به اجرا درآید:
الف - تقویت روابط راهبردی با چین و روسیه بهویژه در حوزههای انرژی، فناوری و همکاریهای امنیتی؛
ب - گسترش همکاری با سازمانهای منطقهای شرقی مانند شانگهای و بریکس برای کاستن از انزوای تحمیلی غرب؛
ج - توسعهٔ همگرایی با کشورهای اسلامی و آسیایی در حوزهٔ دفاعی و دیپلماتیک بهمنظور ایجاد وزنهای در برابر محور آمریکا–اسرائیل؛
د - اتکا به مسیرهای مالی و تجاری غیرغربی برای خنثیکردن اثر تحریمها و بازتعریف مسیر اقتصاد خارجی.
چرخش تهران بهسوی شرق؛ از نفت با یوان تا همکاری نظامی با روسیه
ایران در تلاش است برای تثبیت و حفظ برنامه هستهای خود بهویژه در زمینه حق غنیسازی داخلی پشتوانه سیاسی و حقوقی قدرتهایی چون چین و روسیه را جلب کند. همزمان، تهران مسیر تازهای را در اقتصاد بینالملل پی گرفته: افزایش فروش نفت به یوان، جذب سرمایهگذاریهای چینی در پروژههای کلان زیرساختی و کاستن از وابستگی نظام مالی کشور به دلار. در حوزه امنیتی نیز همکاریهای نظامی و فناورانه با روسیه رو به گسترش است و دو طرف سطح بالاتری از هماهنگی سیاسی در پروندههای منطقهای برقرار کردهاند. علاوه بر این، تهران تلاش می کند در شورای امنیت سازمان ملل جبههای سیاسی مشترک علیه اقدامات خصمانه آمریکا و اروپا شکل دهد.
بزرگترین تحول راهبردی اخیر در سطح منطقه، توافق امنیتی میان عربستان و پاکستان بود؛ پیمانی که اصل بنیادین آن تصریح میکند هر حمله به یکی از طرفین، حملهای به دیگری تلقی خواهد شد. این توافق ناگهانی حامل پیامدهایی بس حساس است: از احتمال تعهد پاکستان ، دارنده زرادخانه هستهای به دفاع اتمی از عربستان در صورت استفاده اسرائیل از سلاح هستهای گرفته تا چشمانداز همراهی اسلامآباد در انتقال فناوری یا کمک به ریاض برای دستیابی به ظرفیتهای مستقل هستهای.
پاکستان این توان را دارد که عربستان را در دستیابی به مجموعهای از تسلیحات چینی همان تجهیزاتی که اکنون در اختیار اسلامآباد است یاری دهد. اتحاد رو به گسترش ریاض و اسلامآباد نهتنها میتواند پشتوانهای امنیتی جدیدی برای سعودیها فراهم کند، بلکه ظرفیت آن را دارد که پروژه عظیم چین موسوم به « ابتکار کمربند و جاده» را تقویت نماید؛ طرحی که مسیرهای صادراتی پکن را از آسیای میانه به ایران و ترکیه و سپس اروپا هموار میسازد.
چنین اتحادی میتواند نقطه عطفی در کاهش وابستگی جهان عرب و اسلام به واشنگتن، بهعنوان ضامن ادعایی امنیت قلمداد شود. در شرایطی که اسرائیل به توسعه شهرکسازی در کرانه باختری ادامه میدهد و آمریکا با وتوی مکرر خود مانع تصویب قطعنامههای شورای امنیت برای توقف جنگ در غزه میشود ، کشورهای عربی و اسلامی بیش از پیش ممکن است از چتر دفاعی آمریکا فاصله بگیرند و رویکرد محتاطانه خود در قبال ایران را کنار بگذارند. نتیجه این روند میتواند در نهایت شکلگیری روابط سیاسی و اقتصادی جدید و مؤثرتر در میان دولتهای منطقه باشد.
در چنین شرایطی، نقش استراتژیک اسرائیل برای آمریکا بهعنوان پایگاهی برای کنترل منطقه و فرسایش اقتصادی کشورهای عربی رو به کاهش میگذارد. پرسش تعیینکننده اکنون این است: آیا دولتها و نخبگان عربی خواهند توانست از خطاهای سیاست خارجی واشنگتن و فرصتهای تازهای که ائتلافهای نوین پیش رویشان گذاشتهاند بهره گیرند و به سمت تقویت توان سیاسی و اقتصادی خود حرکت کنند؟ یا همچنان در سکون و رکود خواهند ماند و در برابر فشارها و توسعهطلبی اسرائیل آسیبپذیر باقی خواهند ماند؟