«یک نبرد پس از دیگری»؛ فیلم جدید دیکاپریو

«یک نبرد پس از دیگری» ساخته پل توماس اندرسن با بازی درخشان دیکاپریو، تصویری تکاندهنده از آمریکا در سایه اقتدارگرایی و جدال میان انقلاب و خانواده ارائه میدهد.
فرارو- این اثر تازه اندرسن در قالبی چندلایه از درام، کمدی و تریلر سیاسی، هم هشداری درباره آیندهای تاریک است و هم روایتی انسانی از پدری که در میان ویرانی ایدئولوژیها، عشق به دخترش را بر هر چیز دیگری ترجیح میدهد.
به گزارش فرارو به نقل از ورایتی، پل توماس اندرسن در تازهترین اثر خود، تصویری هولناک و خیرهکننده از آمریکا بهعنوان یک حکومت پلیسی تمامیتخواه ارائه میدهد؛ فیلمی که با بازی قدرتمند لئوناردو دیکاپریو و شان پن، هم هشداری سیاسی است و هم درامی انسانی درباره پدر و دختری که در میان خشونت ایدئولوژیها از هم گسستهاند.
روایتی از آمریکا در اسارت
فیلم «یک نبرد پس از دیگری» در آمریکایی روایت میشود که به یک نظام فاشیستی بدل شده است؛ جایی که مهاجران بهطور دستهجمعی بازداشت و در مراکز نگهداری محبوس میشوند، پلیس و ارتش درهمتنیده و به نیرویی سرکوبگر تبدیل شدهاند و گروهی از ناسیونالیستهای مسیحی در پشت پرده برای آینده تصمیم میگیرند.
در این میان، گروهی شورشی با بمبگذاریهای پراکنده و سرقت از بانکها در تلاشاند حکومت را به چالش بکشند. فیلم در نگاه نخست میتواند بهعنوان یک تریلر دیستوپیایی اغراقشده به نظر برسد، اما شگفتی آن در این است که با وجود مقیاس بزرگ و مضمون سیاسی سنگین، ریشه در واقعیتهای انسانی دارد و بیننده را به سطحی ملموس از همدلی و درک میکشاند.
شخصیتهای شورشی و بیپروایی مبارزه
اندرسن مخاطب را از همان ابتدا در دل نگاه شورشیان قرار میدهد. رهبر کاریزماتیک این گروه، «پرفیدیا بورلی هیلز» با بازی تیانا تیلور، شخصیتی سرسخت و پر از غرور انقلابی است که به همراه «باب فرگوسن» (لئوناردو دیکاپریو)، یک متخصص انفجار با ظاهر آشفته، دست به عملیاتهایی علیه حکومت میزنند.
یکی از مهمترین صحنهها، حمله به یک مرکز بازداشت مهاجران است که در عین هیجان، بیشتر بر بیهودگی تلاشهای آنها تأکید دارد. شورشیان که خود را «فرنچ ۷۵» مینامند، بیشتر به یادآورنده شور رادیکال دهه ۶۰ هستند، اما اقداماتشان در فیلم بیشتر به نبردی بیحاصل شبیه است؛ حرکتی کوچک در برابر دیواری عظیم از دیکتاتوری.
بازتاب سیاست معاصر آمریکا
فیلم اندرسن که بخشی از ایدههای خود را از رمان Vineland نوشته توماس پینچن الهام گرفته، پیش از آغاز دور دوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ در سال ۲۰۲۵ تکمیل شد. با این حال، اثر بهوضوح هشداری درباره آیندهای محتمل در سایه اقتدارگرایی کنونی است.
فیلم نشان میدهد که شورشیان چندان شانسی در برابر حکومت ندارند، زیرا موضوع اصلی اثر نه پیروزی انقلاب، بلکه درهمتنیدگی عاطفی و ایدئولوژیک شخصیتهاست.
مثلثی پیچیده از عشق و ایدئولوژی
داستان از زاویهای غیرمنتظره وارد ماجرای یک مثلث عاطفی میشود: باب و پرفیدیا در یکسو و سرهنگ استیون جی. لاکجاو با بازی شان پن در سوی دیگر. لاکجاو افسر ارتشی است که پرفیدیا را دستگیر میکند و در عین حال به او کششی پنهان دارد.
هرچند نام شخصیت حالت طنزآمیز دارد، اما پن با بازی قدرتمند خود او را از سطح یک کاریکاتور فراتر میبرد. او مردی است که در پس چهره خشن نظامی، آسیبپذیری و تمایلات سرکوبشده را پنهان کرده است. رابطه پنهانی او با پرفیدیا به بارداری او میانجامد؛ رویدادی که یکی از تمهای محوری فیلم را شکل میدهد: اینکه حتی نیروهای متخاصم جامعه در عمق خود بهطور جداییناپذیری به هم پیوند خوردهاند.
میان ژانرها: درام، کمدی، تراژدی سیاسی
فیلم اندرسن بهسادگی در یک ژانر نمیگنجد. «یک نبرد پس از دیگری» همزمان درامی اجتماعی، کمدی تلخ، تریلر سیاسی و تمثیلی اجتماعی است. همین چندلایگی باعث میشود اثر حتی در لحظات اغراقآمیز، همچنان چندبعدی و عمیق باقی بماند.
تصاویر فیلم، با فیلمبرداری مایکل بائومان، حالوهوای گرانج دهه ۷۰ را زنده میکنند. نماهای کلوزآپ متعدد نیز بیننده را به عمق احساسات بازیگران نزدیک میسازد و پیوند عاطفی مداومی ایجاد میکند.
پدر، دختر و انتخاب میان انقلاب و خانواده
با تولد دختری به نام «ویلا»، باب، که تصور میکند پدر اوست، تغییر میکند. او وفاداری خود را از انقلاب به خانواده منتقل میکند، در حالیکه پرفیدیا همچنان بر مسیر مبارزه پافشاری دارد. دیکاپریو این تحول را با بازیای پرشور به نمایش میگذارد که از قلب شخصیترین دغدغهها برمیخیزد.
از سوی دیگر، لاکجاو که عاشق پرفیدیاست، او را در قالب برنامه «حفاظت از شاهدان» به زندگی پنهانی در حومه شهر میفرستد، اما پرفیدیا نمیپذیرد و به مکزیک میگریزد.
۱۶ سال بعد؛ رویارویی با گذشته
فیلم با پرشی ۱۶ ساله ادامه مییابد. انقلاب شکست خورده و باب، که زمانی شورشی مشهور بود، به مردی بیهدف و گرفتار اعتیاد بدل شده است. او تلاش میکند بهشیوهای ناشیانه از دختر نوجوانش، ویلا (با بازی پرانرژی «چیس اینفینیتی») مراقبت کند.
در همین زمان، لاکجاو به محافل مخفی ناسیونالیستهای سفیدپوست دعوت میشود؛ گروهی با نام طنزآمیز «باشگاه ماجراجویان کریسمس» که در پس درهای بسته از برتری نژادی دفاع میکنند.
هنگامیکه احتمال فاش شدن وجود یک دختر دورگه مطرح میشود، لاکجاو نقشهای برای ربودن ویلا میکشد و داستان به یک تریلر نجات پرهیجان بدل میشود. موسیقی مدرن جانی گرینوود نیز تنش این بخش را همچون ضربآهنگی پیوسته افزایش میدهد.
درخشش دیکاپریو در نقش باب
اندسون با بهرهگیری از وجه کمدی دیکاپریو، او را از قالب همیشگی «قهرمان جوان» خارج کرده است. باب شخصیتی است پر از تناقض: شجاع اما ناکام، خسته اما همچنان سرشار از مهر پدرانه.
یکی از صحنههای طنزآمیز زمانی است که باب در تماس با شورشیان نمیتواند رمز عبور را به یاد بیاورد. درماندگی او در برابر بوروکراسی جنبش، نقدی ظریف به فرهنگ سیاسی معاصر است و در عین حال مخاطب را به او نزدیکتر میکند.
اوج پرهیجان و معنای انقلاب
فیلم در تعقیبوگریزی پرهیجان به اوج میرسد؛ جایی که باب برای نجات دخترش همهچیز را به خطر میاندازد. اندرسن با الهام از سینمای کلاسیک دهه ۷۰، این صحنه را به شکلی شاعرانه و در عین حال پرتنش به تصویر میکشد.
اما معنای عمیقتر اثر در این است که باب، با ترجیح خانواده بر انقلاب، در حقیقت به معنای واقعی کلمه «انقلابی» عمل میکند. فیلم میگوید مقاومت واقعی در حفظ پیوندهای انسانی و امید به آینده است؛ حتی در دل یک نظامی که هدفش نابودی همین امید است.
ریشههای تاریخی و هشدار اجتماعی
فیلم با یادآوری تاریخ آمریکا، به پیوند ناگسستنی نژادها اشاره میکند؛ از تجاوز سیستماتیک بردهداران به زنان سیاهپوست تا تلاش امروز ناسیونالیستهای سفید برای انکار این واقعیت. «یک نبرد پس از دیگری» نشان میدهد که جداسازی نژادی نهتنها فریبی تاریخی است، بلکه سوخت ایدئولوژیک راست افراطی معاصر نیز محسوب میشود.
بازگشت اندرسن به اوج
منتقدان بارها به پیچیدگی بیشازحد یا لحن آموزشی آثار اندرسن در دو دهه اخیر اشاره کردهاند. اما «یک نبرد پس از دیگری» پس از سالها، نخستین فیلم اوست که توانسته منتقدان را دوباره به دنیای سینماییاش نزدیک کند. ترکیبی از درام شخصی، تمثیل سیاسی و طنز سیاه باعث شده این فیلم همانند Boogie Nights در دهه ۹۰، به اثری تأثیرگذار و ماندگار بدل شود.
«یک نبرد پس از دیگری» اثری است هم سیاسی و هم انسانی؛ فیلمی که در قالب داستانی پرهیجان و گاه طنزآلود، هشدار میدهد که خطر اقتدارگرایی تا چه حد نزدیک است.