از ترور تا خرابکاری؛ نقشه مخفی اسرائیل برای جنگ نامتقارن با ایران
فرسایش پدافند هوایی؛ چرا اسرائیل چارهای جز توقف جنگ نداشت؟

حمله آمریکا و اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران، برخلاف ادعاهای اولیه، به اهداف راهبردی نرسید و برنامه هستهای ایران آسیب جدی ندید. ذخایر موشکی ایران، ضعف پدافند اسرائیل و فشار افکار عمومی، منجر به آتشبس شد. همزمان، نتانیاهو از جنگ برای انحراف افکار عمومی از محاکمههای فسادش بهرهبرداری کرد. تداوم درگیری و اقدامات خرابکارانه اسرائیل محتمل است، با این خطر که واکنش طرفین ممکن است منطقه را به سمت جنگی تمامعیار سوق دهد.
فرارو– ممدوح المنیر، تحلیلگر ارشد مسائل بین الملل العربی الجدید
به گزارش فرارو به نقل از الجزیره نت، در نخستین ساعات بامداد ۲۲ ژوئن ۲۰۲۵، دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، با آب و تاب اعلام کرد که «حملهای بسیار موفق» علیه سه مرکز کلیدی برنامه هستهای ایران انجام شده است. او مدعی شد این تأسیسات بهطور کامل منهدم شدهاند و پیشرفتهای هستهای ایران دستکم برای چند سال به عقب رانده شده است.
پشت پرده آتشبس شکننده؛ افشاگریهای اطلاعاتی آمریکا، ادعای پیروزی اسرائیل را زیر سؤال برد
در واکنش، ایران حملهای هماهنگ به پایگاه العُدید در قطر ترتیب داد و تنها ساعاتی بعد، با میانجیگری آمریکا، آتشبس شکنندهای میان ایران و اسرائیل برقرار شد؛ هر دو طرف نیز، مطابق سنت رقابت ژئوپلیتیکی، خود را پیروز نهایی این رویارویی معرفی کردند. اما این روایت رسمی خیلی زود با افشاگریهای داخلی از سوی نهادهای اطلاعاتی آمریکا به چالش کشیده شد. تنها یک هفته پس از اعلام پیروزی، اطلاعات جدید فاش کرد که حمله مورد نظر نتوانسته به اهداف راهبردیاش دست یابد. برخلاف ادعاهای اولیه واشنگتن و تلآویو، برنامه هستهای ایران نابود نشده است.
در واقع، صرفنظر از میزان دقت یا صحت افشاگریهای نهادهای اطلاعاتی آمریکا که ترامپ و تیمش بهسرعت درصدد تضعیف اعتبار آنها برآمدند برخی واقعیتها وجود دارند که نمیتوان نادیده گرفت یا انکارشان کرد.
نخستین حقیقت آن است که ایران در حال حاضر حدود ۴۰۸ کیلوگرم اورانیوم با غنای ۶۰ درصد در اختیار دارد. این میزان، اگر تا سطح تسلیحاتی ۹۰ درصد غنیسازی شود، برای ساخت تقریباً ۱۲ بمب هستهای کافی است. حتی در همین سطح از غنا، امکان ساخت «بمب کثیف» وجود دارد.
دومین حقیقت به زیرساخت صنعتی و فنی ایران بازمیگردد: جمهوری اسلامی اکنون دهها هزار سانتریفیوژ در اختیار دارد که توانایی دارند فرآیند غنیسازی را ظرف چند هفته به مرحله نهایی برسانند. نکته کلیدی آنجاست که این سانتریفیوژها کاملاً بومیسازیشدهاند. این به آن معناست که ایران نهتنها به فناوری غنیسازی تسلط کامل دارد، بلکه دانش بومی برای تکمیل چرخه تولید سلاح هستهای را نیز بهدست آورده است.
حقیقت سوم آن است که ایران طی ماههای اخیر از احداث هشت سایت جدید برای غنیسازی یا تولید سوخت هستهای خبر داده؛ سایتهایی که در مراحل مختلف توسعه قرار دارند و محل دقیق آنها همچنان در هالهای از ابهام باقی مانده است. این موضوع پیشتر نیز توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی تأیید شده و رئیسجمهور مسعود پزشکیان نیز بهصراحت اعلام کرده که «تأسیسات زیرزمینی جایگزین، بهزودی وارد مدار خواهند شد».
حقیقت چهارم: یکی از مقامات آژانس بینالمللی انرژی اتمی فاش کرده که چند ماه پیش، بازرسان آژانس از سوی مقامات ایرانی به مکان سریای در عمق ۸۰۰ متری زیر سایت مستحکم فردو هدایت شدهاند. اما به دلیل وجود چندین تونل و مسیر انشعابی، بازرسان نتوانستند محل دقیق تأسیسات مورد نظر را شناسایی کنند.
این واقعیتها گویای آناند که در عمل، حمله پر سر و صدای ایالات متحده تأثیر راهبردی مورد انتظار را بر جای نگذاشته است. بمبهایی که پرتاب شدند، اگرچه ممکن است ورودیهای سطحی یا بخشی از لایههای حفاظتی را تخریب کرده باشند، اما بهنظر نمیرسد که به عمق تأسیسات حیاتی از جمله قلب راکتورها یا زیرساختهایی که در عمق نزدیک به یک کیلومتر زیر زمین قرار دارند، آسیبی وارد کرده باشند. با توجه به شواهد موجود، احتمال قوی وجود دارد که ایران ذخایر غنیشده، سانتریفیوژها و سایر تجهیزات حیاتی قابلانتقال را پیشاپیش به این مکانهای فوقمحفوظ منتقل کرده باشد؛ تأسیساتی که عملاً در برابر حملات متعارف غیرقابل نفوذ به نظر میرسند.
حقیقت پنجم نیز نشان میدهد که توان بازدارندگی ایران در حوزه تسلیحات متعارف بهویژه موشکی، همچنان دستنخورده باقی مانده است. طبق حداقل برآوردهای نهادهای اطلاعاتی، ایران حدود ۳ هزار موشک بالستیک در اختیار دارد و برخی گزارشها این رقم را تا دهها هزار موشک از انواع مختلف کوتاهبرد، میانبرد و دوربرد برآورد میکنند. آنچه این توان بالقوه را به یک واقعیت عملی تبدیل میکند، شلیک نزدیک به ۴۰۰ موشک بهسوی اسرائیل در جریان درگیری اخیر است؛ آماری که ارتش اسرائیل بهطور رسمی تأیید کرده است. این حملات نهتنها قدرت موشکی ایران را به رخ کشید، بلکه نشان داد که زیرساختهای حیاتی این توانمندی، حتی پس از حمله مشترک آمریکا و اسرائیل، همچنان پابرجا و فعال باقی ماندهاند.
پایان ذخایر گنبد آهنین؛ اسرائیل چرا ناگهان تسلیم آتشبس شد؟
این مجموعه اطلاعات، واقعیتهایی است که مقامات آمریکا و اسرائیل بهخوبی از آنها آگاهند و همین آگاهی، علت اصلی افزایش تردیدها و انتقادها از سوی منابع معتبر علمی، نظامی و سیاسی در سطح جهان نسبت به میزان موفقیت عملیات مشترک واشنگتن و تلآویو است. این تردیدها صرفاً ناشی از تحلیلهای سیاسی یا گمانهزنی رسانهای نیست، بلکه بر پایه دادههایی انکارناپذیر بنا شدهاند؛ دادههایی که حاکی از ناکامی حمله در تحقق اهداف اعلامشده آن است.
در این شرایط، ترامپ و تیمش تنها میتوانند با دامن زدن به جنجالهای رسانهای و زیر سؤال بردن این واقعیتها، تلاش کنند شکست راهبردی عملیات را به حاشیه برانند و آن را در افکار عمومی بهعنوان موفقیت جلوه دهند. بیتردید ایران نیز در جریان این جنگ آسیبهای قابل توجهی متحمل شده است و برنامه هستهایاش برای مدتی دچار اختلال شده است؛ اما این موضوع با هدف اعلامی آمریکا و اسرائیل فاصله دارد؛ هدف صریحی که از همان ابتدا نابودی کامل زیرساختهای هستهای ایران و توقف بلندمدت یا برگشتناپذیر این برنامه عنوان شده بود.
دلیل اصلی توقف جنگ، نه دستیابی به اهداف راهبردی، بلکه بحران در توان دفاعی اسرائیل بود. سامانههای پدافند موشکی اسرائیل در آستانه اتمام ذخایر رهگیر قرار داشتند؛ وضعیتی که میتوانست معادله بازدارندگی را بهشدت بههم بزند و راه را برای حاکمیت هوایی ایران بر فراز آسمان سرزمینهای اشغالی هموار سازد. ایران نیز میتوانست در صورت فرسایش پدافند اسرائیل، ضربات سنگینتری را در عمق سرزمینهای اشغالی وارد کند؛ سناریویی که تلآویو بههیچوجه آماده پذیرش آن نبود.
در آغاز عملیات، نظرسنجیها از حمایت گسترده مردم اسرائیل حکایت داشتند: بین ۷۰ تا ۸۵ درصد از شهروندان، از حمله به ایران پشتیبانی میکردند. اما با تداوم جنگ، افزایش تلفات انسانی، آسیب به زیرساختها و فشارهای اقتصادی و روانی ناشی از موشکباران ایران، ورق افکار عمومی بهسرعت برگشت. در روزهای پایانی جنگ، نظرسنجیها نشان میدادند که ۶۵ درصد از شهروندان اسرائیلی خواستار پایان فوری جنگ شدهاند.
بهسادگی میتوان سناریویی را تصور کرد که در آن، ذخایر سامانههای دفاع موشکی اسرائیل بهویژه «گنبد آهنین» به پایان میرسد و آسمان این رژیم بهطور کامل بر موشکهای ایرانی گشوده میشود. در چنین شرایطی، حمایت افکار عمومی اسرائیل از ادامه جنگ، که پیش از آن نیز با شتابی فزاینده کاهش یافته بود، بهطور کامل فرو میریخت.
از دادگاه تا میدان جنگ؛ سقوط سیاسی یک نخستوزیر در بحبوحه نبرد با ایران
شکست در نابودی یا حتی مهار برنامه هستهای ایران، درست در نقطهای رخ داد که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، درگیر یکی از عمیقترین بحرانهای سیاسی و قضایی دوران حیات حرفهایاش است؛ بحرانی که میتواند نهتنها جایگاه نخستوزیری، بلکه آینده سیاسی او را برای همیشه خاتمه دهد. نتانیاهو هماکنون در سه پرونده فساد بزرگ شامل رشوهخواری، خیانت در امانت و تقلب تحت محاکمه قرار دارد و جلسات شهادت و استماع علیه او آغاز شده است. دادگاه مرکزی اسرائیل پیشتر، در ۲۷ ژوئن، برای دومین بار درخواست تعویق روند دادرسی را رد کرده بود که این نشانهای از عزم دستگاه قضایی برای ادامه پیگیریهای حقوقی است. اما در چرخشی معنادار، این دادگاه در تاریخ ۲۹ ژوئن ۲۰۲۵ با تعویق موقت موافقت کرد و جلسات رسیدگی که قرار بود در روزهای ۳۰ ژوئن و ۲ ژوئیه برگزار شود را لغو کرد.
برای درک عمق پیوند میان بحران سیاسی و امنیتی اخیر اسرائیل و انگیزههای شخصی بازیگران کلیدی، کافی است به مواضع صریح و بیسابقه دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده توجه کنیم. ترامپ در چندین نوبت و برای آخرین بار در تاریخ ۲۹ ژوئن آشکارا اعلام کرده است که محاکمه بنیامین نتانیاهو باید فوراً متوقف شود یا اینکه باید به این «قهرمان بزرگ» که بهزعم او خدمات فراوانی به اسرائیل ارائه داده، عفو کامل اعطا شود. او حتی فراتر رفته و تهدید کرده است که اگر روند قضایی علیه نتانیاهو ادامه یابد، آمریکا ممکن است فشارهایی علیه اسرائیل اعمال کند.
این فشار علنی و بیپرده بر دستگاه قضایی اسرائیل، اقدامی بیسابقه در عرف روابط بینالملل محسوب میشود و بهخوبی نشان میدهد که پرونده نتانیاهو نهتنها بحران داخلی اسرائیل، بلکه حتی مسیر جنگهای منطقهای در غزه، لبنان و ایران را نیز تحت تأثیر قرار داده است. در چنین فضایی، تحلیلهایی که بر نقش تعیینکننده بحران قضایی نتانیاهو در شکلگیری و ادامه درگیریهای اخیر تأکید میکنند، مبالغه نیستند.
چگونه نتانیاهو از بحران امنیتی برای فرار از بحران قضایی استفاده میکند؟
یکی از مهمترین ابعاد جنگ اخیر که کمتر به آن پرداخته شده، افشای شبکه گسترده جاسوسی اسرائیل در داخل ایران است؛ شبکهای که طی سالها با سرمایهگذاری عمیق اطلاعاتی و عملیاتی از سوی تلآویو ساخته شد و اکنون، در پی عملیات ضدجاسوسی جمهوری اسلامی، بهشدت آسیبپذیر و در آستانه فروپاشی قرار گرفته است. این تحول، از منظر نهادهای امنیتی اسرائیل، بهمثابه یک مسابقه با زمان تعبیر میشود: اسرائیل باید پیش از نابودی کامل این شبکه، مأموریتهای کلیدی خود از جمله ضربه به مراکز حساس یا حذف مهرههای کلیدی برنامه هستهای ایرانرا به سرانجام برساند.
در همین چارچوب، تهدید ایران از نگاه امنیت ملی اسرائیل و آمریکا، کاملاً واقعی و ملموس تلقی میشود؛ اما اهمیت این تهدید، بهویژه زمانی دوچندان میشود که آن را در کنار انگیزههای شخصی بنیامین نتانیاهو برای تداوم جنگ قرار دهیم. برای نخستوزیر اسرائیل، ادامه بحران نظامی، نهتنها ابزار مدیریت افکار عمومی و انحراف توجه از محاکمههای فساد مالیاش است، بلکه بهطور مستقیم امکان تعویق جلسات دادگاه را نیز برای او فراهم میکند. او اخیراً نیز به صراحت گفته که اولویتهای امنیتی کشور، زمان بیشتری میطلبند؛ اظهاراتی که بهوضوح ناظر به استفاده سیاسی او از وضعیت جنگی است.
علاوه بر این، تداوم درگیریها، عاملی کلیدی برای حفظ انسجام شکننده دولت ائتلافی نتانیاهو است؛ دولتی که در شرایط عادی و دوران صلح، در معرض فروپاشی قرار دارد. اگر جنگ متوقف شود، شکافهای درونی ائتلاف تشدید خواهد شد و احتمال برگزاری انتخابات زودهنگام افزایش مییابد؛ انتخاباتی که میتواند به شکست قطعی نتانیاهو منجر شود و دوران سیاسیاش را برای همیشه پایان دهد.
از همه مهمتر آنکه جنگ برای بنیامین نتانیاهو فرصتی طلایی فراهم کرده تا خود را در قامت «رهبر جنگی» معرفی کند؛ چهرهای که در میانه طوفانهای امنیتی، مسئولیت دفاع از اسرائیل در برابر تهدیدات وجودی را بر دوش دارد. این تصویرسازی، ابزار قدرتمندی برای جذب حمایت افکار عمومی است و میتواند بهطور مستقیم تأثیر روانی و سیاسی پروندههای فساد او را کاهش دهد. نتانیاهو پیشتر نیز از این تاکتیک استفاده کرده بود؛ تاکتیکی که در ادبیات سیاسی با عنوان «اثر تجمع ملی پشت پرچم» شناخته میشود و بر مبنای آن، شهروندان در شرایط جنگی و تهدید خارجی، تمایل دارند اختلافات داخلی را کنار گذاشته و از رهبر کشور حمایت کنند.
از ترور تا خرابکاری؛ نقشه مخفی اسرائیل برای جنگ نامتقارن با ایران
با استناد به مجموعه شواهد موجود، سناریوی تداوم جنگ میان ایران و اسرائیل در ماههای آینده، بهویژه در تابستان جاری، نهتنها ممکن بلکه محتملترین گزینه روی میز است. اسرائیل، با انجام حملات نظامی گسترده به یک کشور عضو سازمان ملل و نقض آشکار قوانین و عرف بینالمللی، نهتنها با واکنش تنبیهی مواجه نشد، بلکه این اقدامات از سوی ایالات متحده با حمایت سیاسی و رسانهای گسترده توجیه شد. این مصونیت عملی از مجازات، جسارت تلآویو را برای تکرار سناریوهای مشابه بهشدت افزایش داده است؛ چرا که در معادله قدرت، هر که مجازات نشود، بیپروا عمل میکند.
نکته کلیدی آنجاست که جنگ آینده لزوماً با حملات هوایی آشکار آغاز نخواهد شد. احتمال فراوانی وجود دارد که اسرائیل مرحله بعدی تنش را با عملیاتهای اعلامنشده در خاک ایران کلید بزند اعم از ترور دانشمندان، انفجار در تأسیسات حساس یا خرابکاری در زیرساختهای حیاتی. در چنین حالتی، واکنش ایران عامل اصلی تعیینکننده سطح، شدت و دامنه تصاعد بحران خواهد بود. یک پاسخ حسابشده میتواند روند درگیری را محدود نگه دارد، اما هر واکنش قاطع، مسیر را بهسوی درگیری تمامعیار و گسترش بحران به سطح منطقهای سوق خواهد داد.