زن ۳۷ ساله در حالی که بیان میکرد اگر میدانستم این رفتار دلسوزانه من این گونه آبرویم را به باد میدهد داخل آسانسور میایستادم و هیچ وقت وارد خانه خودم نمیشدم
در مورد
در فرارو بیشتر بخوانید
۲۴۴ مطلب
زن ۳۷ ساله در حالی که بیان میکرد اگر میدانستم این رفتار دلسوزانه من این گونه آبرویم را به باد میدهد داخل آسانسور میایستادم و هیچ وقت وارد خانه خودم نمیشدم
من یک سال قبل از افغانستان به تهران آمدم و زندگیام را با دوستم رحیم شروع کردم نیمی از اجارهخانه را من میدادم. رحیم برای من کار پیدا کرد و با هم کارگری میکردیم. از آنجایی که رحیم در پیداکردن کار و خانه به من کمک کرده بود، به من گفت: باید خرجی بیشتری برای خانه بگذارم و من هم قبول کردم. رحیم با پساندازش یک گوشی تلفن همراه گرانقیمت خرید. من از این موضوع ناراحت شدم و گفتم گوشی را چندروزی به من بده، اما قبول نکرد و من هم با او درگیر شدم و او را کشتم و بعد هم فرار کردم.
مردی که با تصور خیانت همسرش، او را به قتل رسانده و سر از تنش جدا کرده بود، وقتی در برابر قضات قرار گرفت، توضیح داد وقتی همسرش گفته او را دوست ندارد، تصمیم به قتل گرفته است.
بعد از این که مرد جوان از محل دور شد من سراغ سطل زباله رفتم و کیسه مشکی را جست و جو کردم و با یک جنین روبه رو شدم. همسرم به من خیانت کرده است و به همین دلیل از او شکایت دارم.
زن جوان که متهم است هفت سال با پسرخاله شوهرش رابطه پنهانی داشته و از او فرزندی به دنیا آورده است، صبح دیروز در شعبه یکم دادگاه کیفری استان البرز پای میز محاکمه ایستاد.
بعد از یک مشاجره لفظی از خانه خارج شد و به مکان نامعلومی رفت. بعد از چند روز دوباره به خانه بازگشت و من با بررسی تلفن همراهش دریافتم او به من خیانت میکند و همچنان با مردان غریبه در ارتباط است.
سارا را که شوهر دادند، من دچار ناراحتی روحی شدم. مادرم برای این که از غصههایم کم شود، مرا ناچار کرد که تو را بگیرم. تو را گرفتم و با تو ازدواج کردم. درحالی که هیچ علاقهای به تو نداشتم. حالا که سارا از شوهرش جدا شده است و میخواهد زن من بشود، من باید با او ازدواج کنم. من دلم میخواهد در خانهای باشم که او باشد.
کارآگاهان دریافتند نامزد دختر دانشجو با زنی متأهل ارتباط پنهانی داشته است؛ با دستگیری و بازداشت سیامک، وی سرانجام به قتل هولناک نامزدش اعتراف کرد.
با سروصدای او، همسرم نیز از اتاق بیرون آمد که من با میل باستانی دیگر هم ضرباتی به سرش زدم و او خون آلود روی زمین افتاد. سپس نقشهای کشیدم و با نصب دست نوشتهای روی دیوار که گلدانها را آب بده! دو شاخه تلویزیون را از برق بکش!
من که از مدتها قبل به او سوءظن داشتم به همان شمارهای که روی آن نام «مهین» ثبت شده بود زنگ زدم که مردی تماسم را پاسخ داد، ولی بلافاصله تماس را قطع کرد به همین دلیل فرشته را تحت فشار قرار دادم تا حقیقت ماجرا را بگوید. او هم که دیگر چارهای نداشت در حالی که میگفت: غلط کردم، ادعا کرد با آن جوان از حدود دو ماه قبل آشنا شده است و تنها یک بار آن جوان غریبه را ملاقات کرده است