با برادرم تماس گرفتم و گفتم که باید یک سر به منزلمان برویم. تا آخرین لحظه امیدوار بودم که همه اینها یک اشتباه است و همسرم اهل خیانت نیست، اما وقتی کلید را داخل قفل چرخاندم، چشمانم برای دقایقی سیاهی رفت و نقش زمین شدم. برادرم با شوهرم شروع به کتککاری کردند، اما من شوکه بودم و اصلا توان بلندشدن نداشتم. بعد هم کاشف به عمل آمد که شوهرم اصلا کرونا نداشته و این بهانه را جور کرده است تا با معشوقهاش سر کند. الان هم ویران شدم. به طور کامل ویرانم و نمیدانم باید چه کنم.