ترنج موبایل
کد خبر: ۹۳۶۳۹۷

تعصب، شتاب‌ زده‌ ترین راه نابودی گفت و گو

جنگ ‌های کوچک ذهنی، زخم ‌های بزرگ اجتماعی

جنگ ‌های کوچک ذهنی، زخم ‌های بزرگ اجتماعی

در جامعه ‌ای که تعصب سیاسی و مذهبی بر آن حاکم باشد شکاف ‌ها نه تنها عمیق ‌تر می ‌شوند بلکه با گذشت زمان، اختلاف موجود، دلیل اخلاقی و تقدس ‌آمیز پیدا می‌ کنند

در جوامعی که تاریخ منازعات سیاسی و مذهبی در آن ها عمیق و ماندگار است، تعصب بخشی از ساختار ذهنی عده ی قابل توجهی از مردم شده که در ظاهر خود را با نام اعتقاد راسخ، پایبندی هویتی یا ایستادگی بر ارزش ‌ها معرفی می‌کند، اما در باطن نیرویی در خود پنهان کرده که توانایی اندیشیدن، شنیدن و دیدن را محدود می‌کند و فرد را در دایره ‌ای بسته از استدلال ‌ها نگه می ‌دارد. تعصب سیاسی یا مذهبی اغلب با صدایی بلند ظاهر می‌ شود و فردی که دچار تعصب است، احساس می‌کند به حقیقتی که خود باور دارد وفادار مانده است. در این یادداشت میخواهیم به موضوع شتاب زده ترین راه نابودی گفتگو یعنی تعصب بپردازیم. قبل از هر چیز مفروض بر این است که فارغ از هرگونه سوگیری سیاسی و یا مذهبی و یا رد و تایید هر نوع موضوعی اینچنینی، این نوشتار گرد آوری شده است.

مشکل از آنجا آغاز می‌ شود که در چنین تعصبی، انسان دیگر به دنبال حقیقت نیست، بلکه به دنبال حفظ موضع خود بوده و هر مطلب تازه ای که به او می رسد به عنوان تهدیدی علیه باورهای تثبیت‌ شده اش تلقی می گردد. درست در همین نقطه است که توجیه جای تعقل را می‌گیرد و در اینجا اگر مطلبی با پیش‌ فرض ‌های فرد سازگار نباشد، بجای بررسی دوباره، هرگونه اعلام نظر در این خصوص به نیاتی شوم نسبت داده می ‌شود.

باید در نظر داشت تعصب سیاسی و مذهبی یک ویژگی فردی نیست و به آسانی قابلیت اجتماعی‌ شدن دارد. وقتی جماعتی از مردم برای سال‌ ها در فضایی زندگی می ‌کنند که در آن یک باور سیاسی یا مذهبی به معیار هویت تبدیل می‌ شود، هرگونه سؤال، نقد یا حتی کنجکاوی ساده درباره آن باور نه به عنوان تلاش برای فهم، بلکه به عنوان تهدیدی علیه یک جمع تلقی می ‌شود. بنابراین دقیقا از همین نقطه، سیاست و مذهب که در حالت عادی می‌ توانند محلی برای گفت ‌و گو، فهم، وحدت و حتی اختلاف سازنده باشند، به میدان منازعه تبدیل می گردند.

این وضعیت جامعه را در مسیر خطرناکی قرار می‌ دهد چراکه در چنین شرایطی طرفداران یک جناح سیاسی یا پیروان یک قرائت مذهبی، جهان را آن‌گونه ای می بینند که به هویتشان آسیبی وارد نشود. در نتیجه، اشتباهات پیشروان یا نهادهای مورد علاقه نادیده گرفته شده، خطاهای جناح یا گروه مقابل چند برابر بزرگ شده و این منطق با هر بحران تازه‌ ای نیز تقویت می ‌شود. بعبارت بهتر در جامعه ‌ای که تعصب سیاسی و مذهبی بر آن حاکم باشد شکاف ‌ها نه تنها عمیق ‌تر می ‌شوند بلکه با گذشت زمان، اختلاف موجود، دلیل اخلاقی و تقدس ‌آمیز پیدا می‌ کنند و در نهایت اینجاست که وقتی چیزی تقدس پیدا کند، نقد آن به خیانت تعبیر می ‌شود و جایی برای عقلانیت باقی نمی ‌ماند.جامعه ‌ای که بتواند فضایی بسازد که در آن اختلاف نظر و عقیده، گناه تلقی نشود و پرسیدن، تعرض به هویت و باورها نباشد، دیر یا زود راهی برای خروج از این چرخه بحران ساز پیدا خواهد کرد. بد نیست در ادامه به مثال هایی در برخی کشورها که تعصبات سیاسی و مذهبی در آن ها وجود دارد اشاره کنیم.

شورش عراق (۲۰۱۱–۲۰۱۳)؛ پس از خروج نیروهای آمریکا و تشدید درگیری فرقه ‌ای بعد از خروج نیروهای اشغالگر آمریکایی از عراق و در خلال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳، موج تازه ‌ای از شورش ‌ها و خشونت ‌های فرقه ‌ای آغاز شد که میان گروه‌ های سنی و شیعه شکل گرفت. گروه‌ هایی سنی با حمله به مناطق شیعه و بالعکس واکنش گروه‌ های شیعه، فضای جامعه را به شکاف عمیق مذهبی و هویتی کشاندند.

درگیری باب التابنه و جبل محسن؛ درگیری فرقه ‌ای سنی و علوی در طرابلس از حدود سال ۲۰۱۲ به بعد، خصوصا با گسترش بحران در سوریه که در این وضعیت مناطق طرابلس در لبنان ( یعنی مان باب‌الطبانِه و جبل محسن) به خطوط درگیری فرقه ‌ای میان سنی ‌ها و علوی ‌ها بدل شدند و چندین بار تیراندازی، بمب‌گذاری و خشونت‌ های شهری میان محله ‌ها رخ داد.

این ها نمونه روشن از این است که وقتی تعصب جاری شود و در عرصه محله و همسایگی بروز کند، زندگی روزمره و روابط اجتماعی را ناامن و پرتنش می‌کند و نهایتا شکاف مذهبی  سیاسی با فاجعه فردی و جمعی همراه می ‌شود. این مثال ‌ها نشان می‌ دهند که تعصب آشکار سیاسی یا مذهبی  وقتی وارد ساختار قدرت، حافظه جمعی، مناسبات و سیاست ها می‌شود، دیگر یک احساس شخصی نبوده و به معیاری برای هویت جمعی و وسیله‌ ای برای دسته ‌بندی دشمن و دوست مبدل می شود. با این همه باید گفت با تعصب سیاسی و یا مذهبی، فهم طرف مقابل که نظرش با طرف دیگر یکی نیست به سادگی از بین رفته و از اینرو انسان ‌ها بر اساس باورهای مذهبی و یا فرقه ‌ای قضاوت و محکوم می ‌شوند. در این حالت جامعه به قطب ‌های فرقه ‌ای تقسیم شده و امکان گفت ‌و گو، تفاهم یا همزیستی صلح ‌آمیز به شدت کاهش یافته و در مقابل خشونت، انتقام، بی ‌اعتمادی ساختاری و نابرابری ها تثبیت می ‌شود.

 

نویسنده : سیدمحمود کمال‌آرا
ارسال نظرات
خط داغ