پراجکت سیندیکیت گزارش می دهد؛
آیا چینیها ترامپ را فرصت تاریخی خود میبینند؟
«به استناد آنچه چهره های دانشگاهی، اقتصاددانان، و فرماندهان نظامی بازنشسته چینی می گویند، رهبران این کشور به هیچ عنوان نسبت به ایده "اول آمریکایِ" دونالد ترامپ بیاعتنا نیستند. در واقع، آن ها معتقدند ترامپ به سمت رونمایی از جهانی حرکتی می کند که چین مدتها خود را برای آن آماده کرده است.»

فرارو- «مارک لئونارد»؛ پژوهشگر شورای روابط خارجی آمریکا.
به گزارش فرارو به نقل از پراجکت سیندیکیت، بنا بر آنچه دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا گفته، ملاقات و جلسه اخیر وی با شی جین پینگ رئیس جمهور چین شگفتانگیز بوده است. این دیدار در دولت دوم ترامپ، نخستین دیدار از این نوع بوده است. اگرچه ترامپ ماه ها در مورد تحت فشار قرار دادن چین به عنوان اصلیترین رقیب ژئوپلیتیک آمریکا صحبت کرده با این حال، این مساله چیزی نبود که در جریان دیدار اخیرش با رئیس جمهور چین آن را دیده باشیم.
در عوض، چهره های دانشگاهی برجسته چینی و رهبران نظامی بازنشسته این کشور بر این باورند که دیدار اخیر شی و ترامپ، استراتژی جهانی رئیس جمهور چین را مورد تایید قرار داد و البته که به نظر می رسد که نظم نوظهور چندقطبی جهان، به نحوی فزاینده و با سرعتی بالا در راستای منافع چین در حال حرکت است.
دیدگاه چینی بر این مساله تاکید دارد که این کشور وارد یک مرحله طولانی از تقابل با جهانیشدن می شود. برای یک کشور که دهه ها برای رهایی از فقر بر توسعه صادرات وابسته بوده، این چشم انداز می تواند در قامت یک مشکل ظاهر شود. با این حال، رهبران چینی به هیچ وجه از سناریوی تقابل با آمریکا غافل نیستند. چینی ها بر این باورند که نظم برآمده پس از جنگ سرد سعی داشت تا به یک بازار جهانی شکل دهد و دموکراسی و حقوق بشر را از طریق ارزش ها و نهادهای مشترک ترویج کند.
با این حال، به جای شکل دهی به یک بازار واحد، ما جهانی را شاهد هستیم که از سه بلوک مختلف اقتصادی تشکیل شده است: آمریکای شمالی به رهبری آمریکا(که دربرگیرنده مکزیک و آمریکای مرکزی نیز است). اروپا که همچنان سعی دارد قدرت اقتصادی خود را حفظ کند، و حوزه تحت نفوذ چین که طیف متنوعی از کشورهای جنوب شرق آسیا، بخش های زیادی از آمریکای جنوبی، کشورهایی در قاره آفریقا، و شمار مختلفی از کشورهای جنوبِ جهانی را در برمی گیرد.
چینی ها به جای تاکید بر دموکراسی و حقوق بشر، ارزش های متفاوتی را به ویژه در حوزه توسعه مولفه های غیرلیبرال مورد تاکید قرار می دهند. در قالب جهانی شدن قرار بود که حقوق فردی بر حاکمیت غلبه پیدا کنند و لیبرال دموکرسی بر اقتدارگرایی غلبه پیدا کند. با این حال، در وضعیت کنونی، حاکمیت به نحو ملموسی بر حقوق بشر برتری دارد. حتی در آمریکا شاهد برجستهشدن ویژگی های اقتدارگرایانه در امر حکمرانی هستیم. موضوعی که موجب شده تا اقتدارگرایان در دیگر بخش های جهان احساس راحتی بیشتری کنند. این چیزی است که چینی ها نیز به آن اشاره دارند.
همکاران چینی من بر این باورند که چندپارگی اقتصادی و رویکردهای اقتدارگرایانه سبب خواهند شد تا بار دیگر عصر سیاستورزی که در قالب آن شاهد جاه طلبیهایی فردی و کاریزمای رهبران بودیم، بازگردد. عصری که در آن نهادها و قوانین چندان کاری را به پیش نمی برند. نظمی که پس از جنگ جهانی دوم در دنیا برقرار شد. در وضعیت کنونی شاهد وزن قابل توجه مولفه هایی نظیر تعاملات چهره به چهره رهبران سیاسی و محاسبات آن ها به جای عواملی نظیر جغرافیای کشورها، دینامیسم های قدرت و منابع هستیم. منافع شخصی نیز جایگزین منافع ملی می شوند. ما شاهد معامله در جهانی کنونی، و نه توافق هستیم. ما خودپرستی و نه ایدئولوژی را شاهد هستیم.
نتیجه این مسائل این شده که اکنون روایط بین الملل به نحو فزاینده ای شخصیتر و غیرقابل پیشبینیتر شده است. قبل از جنگ جهانی اول، سرنوشت جهان در دستان شماری از پادشاهان و امپراطوران بود. اکنون ترامپ، شی جین پینگ، نارندرا مودی نخست وزیر هند، محمد بن سلمان ولیعهد عربستان، رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه و دیگر چهره های اینچنینی هستند که سعی در شکل دادن به سیاست بینالملل دارند.
چینی ها به ترامپ برای رقم خوردن بیش از پیش یکچنین نظم جهانی در دنیا اعتبار می دهند. پروژه "اول آمریکایِ" ترامپ آنطور که چینیها به آن می نگرند، از دو هدف عمده ترکیب شده است. اول اینکه معطوف به استقرار نظم های امنیتی منطقه ای است که در قالب آن ها آمریکا سعی می کند سیاست مهار دیگر قدرت های بزرگ را برونسپاری کند و به متحدانش بسپارد. از این رو، اروپایی ها باید روسیه را مهار کنند، ژاپنی ها و استرالیاییها باید چین را مهار کنند، و اسرائیل و دولت های عرب حاشیه خلیج فارس هم باید ایران را مهار کنند. ترامپ پس از این دستورکار، خودش را آزاد می بیند تا هدف دوم را محقق سازد: جستجوی روابط دوستانه و توافقسازی با دیگر رهبران بزرگ جهان خواه روسی، چینی یا ایرانی باشند.
البته که چینی ها از یکچنین ترتیباتی استقبال می کنند زیرا آن ها مدت هاست که خود را برای جهانی مملو از بینظمی آماده کرده اند. برخی از آن ها حتی این شانس را پیش چشم می بینند که برای نخستین بار بر سر تایوان به یک توافق با دونالد ترامپ برسند. توافقی که احتمالا به استقلالِ نیم بندِ جزیره تایوان خاتمه خواهد داد و در ازای آن آمریکا از چین خواهد خواست که به ترتیبات نظم منطقه ای مطلوب واشینگتن در شرق آسیا احترام بگذارد یا امتیازی را در یک بخش دیگر از جهان به آمریکا بدهد.
با این حال جهانی که در آن شاهد حوزه های نفوذ مختلف باشیم، با ریسکهایی نیز همراه است و در آن سطح و گستره رقابت ها تشدید می شود. درست به همین دلیل است که چین به شدت نقاط آسیبپذیر آمریکا را مطالعه کرده و سعی داشته تا جای ممکن از این مساله در راستای منافع خود بهرهبرداری کند. نظارت جدی چین بر روند صادرات مواد معدنی کمیاب تا حد زیادی آمریکا را نگران کرده و آمریکاییها را وادار کرد تا با چین پای میز مذاکره بنشینند. این مساله همچنین سبب شد تا شی جین پینگ به یک توافق مطلوب با آمریکا دست یابد.
با این همه، باید این مساله را نیز مد نظر داشته باشیم که چین با برخی ضعف های داخلی نیز دست و پنجه نرم می کند. به عنوان مثال روند رشد اقتصادی در چین کُند شده، اعتماد مصرفکننده ضعیف شده است، و بدهیهای پایه دولت های محلی بالا است. مجموع این مسائل خوش بینی ها در چین را کاهش داده اند. نکته قابل تامل اینکه رقابت های شدید اقتصادی سبب شده اند تا سطح قیمت کالاها و خدمات پایین بیاید و میزان سود اقتصادی کاهش شدیدی پیدا کند. اکنون در چین دیگر فرزندان خود را خوشبختتر از والدینشان در نظر نمیگیرند.
درست در همین نقطه است که بسیاری معتقدند شاید آزمون اصلی چین نَه در شکل دهی به یک نظم جدید جهانی، بلکه در مدیریت پارادوکس هایی باشد که میان قدرت خارجی این کشور و شکنندگی داخلی آن وجود دارند.