عمق استراتژیک یا باتلاق تاریخی؛ پایان توهم نفوذ پاکستان در کابل
آیا دهلینو توانسته طالبان را از مدار اسلامآباد خارج کند؟
روابط افغانستان، پاکستان و هند بار دیگر به الگوی تاریخی خود بازگشته است: خصومت کابل و اسلامآباد در برابر نزدیکی فزایندهٔ افغانستان و دهلینو. طالبان که روزی ابزار نفوذ پاکستان بودند، اکنون برای موازنه، به هند نزدیک شدهاند. اختلافات بر سر خط دیورند، پناهدادن به شورشیان و اخراج پناهجویان افغان، تنشها را تشدید کرده است. در این میان، هند با دیپلماسی آرام و حمایت از حاکمیت افغانستان، در حال تقویت جایگاه خود در کابل است، درحالیکه پاکستان در تلهٔ تاریخی جغرافیای خویش گرفتار مانده است.
فرارو- سی. راجا موهان، ستوننویس مجلهٔ فارن پالیسی و عضو پیشین «شورای مشورتی امنیت ملی هند»
به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن پالیسی، اگر جغرافیا را تعیینکنندهٔ سرنوشت بدانیم، هیچ نقطهای بهاندازهٔ مرزهای شمالغربی شبهقاره این واقعیت را با چنین استمرار و شدتی نشان نداده است. از زمان تقسیم هند بریتانیایی در سال ۱۹۴۷، روابط منطقهای در دو الگوی ثابت شکل گرفته است: خصومت پایدار میان افغانستان و پاکستان و گرمی روابط میان افغانستان و هند.
بازگشت جغرافیا؛ ائتلاف تاریخی کابل و دهلینو در سایهٔ شکاف فزاینده با اسلامآباد
این الگو، فارغ از آنکه چه کسی در کابل قدرت را در دست داشته است همواره تکرار شده است. پاکستان برای شکستن این چرخه تاریخی، طالبان را پرورش داد تا کابل را به مدار نفوذ خود بازگرداند، اما امروز همان طالبان به دشمن جدید اسلامآباد تبدیل شدهاند و برای ایجاد موازنه، آشکارا به سوی هند گرایش یافتهاند.
درگیریهای مرزی اخیر میان دو کشور در ماه اکتبر نیز کاملاً با ریتم تاریخی این خصومت ساختاری سازگار بوده است. تناقض وضعیت کنونی روشن است: پاکستانی که زمانی طالبان را بر سر کار آورد، اکنون خود ناچار است از طریق میانجیگری با آنان وارد گفتوگو شود. اسلامآباد که طالبان را ابزاری برای عمق راهبردی خود میدانست، حالا با شورشهای مرزی، حملات متقابل و بحران اعتماد روبهرو شده است.
در میانهٔ این تنشها، امیرخان متقی، وزیر خارجهٔ دولت طالبان، در ماه اکتبر سفری یکهفتهای به هند انجام داد و بر تمایل کابل برای گسترش روابط با دهلینو تأکید کرد. هند که زمانی طالبان را تهدیدی بنیادین و دارایی راهبردی پاکستان میخواند، اینبار نتوانست خرسندی خود را پنهان کند. تنها چند روز پس از این سفر، دهلینو نمایندگی فنی خود در کابل را به سطح سفارت کامل ارتقا داد و به یکی از نخستین کشورهایی تبدیل شد که روابط خود با افغانستانِ تحت حاکمیت طالبان را عادی کرد. این تحول تازه نه نتیجهٔ یک تلاش دیپلماتیک گسترده، بلکه محصول منطق تاریخ و جغرافیا در شبهقاره است. همسویی طبیعی میان کابل و دهلینو بار دیگر احیا شده است، با این تفاوت که بازیگران آن تغییر کردهاند.
پویایی مثلثی افغانستان، پاکستان و هند؛ میراثی از روزگار تولد پاکستان
پویایی مثلثی میان افغانستان، پاکستان و هند، قدمتی به درازای عمر خود پاکستان دارد و هنوز نیز جهت تحولات ژئوپلیتیکی منطقه را تعیین میکند. از نخستین روزهای استقلال پاکستان در سال ۱۹۴۷ تاکنون، هر رژیم افغان فارغ از ایدئولوژی سیاسی یا مذهبیاش دیر یا زود با اسلامآباد وارد تنش شده است.
در مرکز این شکاف تاریخی، خط دیورند قرار دارد؛ توافقنامهٔ مرزیای که در سال ۱۸۹۳ میان هند بریتانیایی و عبدالرحمنخان، امیر افغانستان امضا شد و از میان سرزمینهای پشتون و بلوچ عبور کرد. هنگامیکه پاکستان تازهتأسیس این مرز استعماری را به ارث برد، افغانستان تنها کشوری بود که به عضویت پاکستان در سازمان ملل رأی منفی داد، زیرا از بهرسمیت شناختن دیورند بهعنوان مرز رسمی خودداری کرد.
پذیرش مرزی که امپراتوری بریتانیا ترسیم کرده بود، برای افغانها یک مسئله بود؛ اما پذیرفتن همان مرز از سوی کشوری که کابل آن را «بازماندهٔ راج بریتانیا» میدانست، مسئلهای کاملاً متفاوت به شمار میرفت. از همین رو، دولتهای پیاپی افغانستان بارها با ایدهٔ تشکیل کشوری به نام «پشتونستان» بازی کردند؛ دولتی فرضی که پشتونهای دو سوی مرز را در قالب یک واحد ملی متحد میکرد ؛رؤیایی که برای اسلامآباد کابوسی دائمی باقی ماند.برای پاکستان، مسئلهٔ مرزی با افغانستان صرفاً یک اختلاف جغرافیایی نبود، بلکه تهدیدی وجودی تلقی میشد. ترس از گرفتار شدن در وضعیت دو جبههای در برابر هند در شرق و افغانستان در غرب نگرانیای عمیق در نهادهای امنیتی این کشور ایجاد کرد.
ارتش پاکستان در دهههای نخست پس از استقلال، ایدهٔ ژئوپلیتیکی «عمق استراتژیک» را از دوران راج بریتانیا به ارث برد و بر آن اساس تلاش کرد افغانستان را به دولتی حائل و دوست تبدیل کند. همانند استعمارگران پیشین، اسلامآباد نیز میخواست در غرب خود حکومتی مطیع و وابسته داشته باشد. از دههٔ ۱۹۵۰ به بعد، رهبران نظامی پاکستان از ایوبخان تا محمد ضیاءالحق، با حمایت از شبهنظامیان قبیلهای و نیروهای اسلامگرای نیابتی، تلاش کردند سیاست داخلی کابل را شکل دهند، اما تمامی این تلاشها نتیجهای معکوس به بار آورد.
تا اواخر دههٔ ۱۹۷۰، پاکستان ابزار تازهای برای پیشبرد سیاست خود یافت: افراطگرایی جهادی. تهاجم شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ و جنگ نیابتیای که متعاقب آن میان آمریکا، عربستان سعودی و پاکستان علیه شوروی آغاز شد، به اسلامآباد قدرت نفوذی بیسابقه بخشید. واشنگتن در پی آن بود که «خرس شوروی» را در افغانستان تضعیف کند، اما در همان زمان، پاکستان مأموریت خود را در مهار ملیگرایی افغان و دفن ایدهٔ «پشتونستان» دنبال کرد.
از مجاهدین تا طالبان؛ تکرار چرخهٔ بیاعتمادی میان کابل و اسلامآباد
پس از سقوط رژیم دکتر نجیبالله در سال ۱۹۹۲ که با حمایت شوروی بر سر قدرت مانده بود مجاهدین افغان، آموزشدیده و پشتیبانیشده از سوی پاکستان، قدرت را در کابل به دست گرفتند. با این حال، همان نیروهای اسلامگرایی که زمانی از حمایت دهلینو از دولت طرفدار شوروی انتقاد میکردند، پس از دستیابی به قدرت، برای مهار مداخلات فزایندهٔ اسلامآباد در سیاست داخلی افغانستان، بهسوی هند متمایل شدند.
با فروپاشی اتحاد مجاهدین و آغاز درگیریهای داخلی میان جناحهای رقیب، پاکستان در اوایل دههٔ ۱۹۹۰ پروژهٔ طالبان را بهعنوان ابزاری برای بازگرداندن نظم و نفوذ خود در کابل آغاز کرد. تا سال ۱۹۹۶، طالبان پایتخت را تصرف کردند و در ظاهر، رؤیای دیرینهٔ اسلامآباد برای دستیابی به «عمق استراتژیک» تحقق یافت.
اما حتی در اوج حمایت نظامی، مالی و سیاسی پاکستان، طالبان هرگز مطیع کامل اسلامآباد نشدند. آنان بهتدریج نشانههایی از استقلال سیاسی بروز دادند و در مواردی نیز تمایل خود را برای برقراری روابط مثبت با هند نشان دادند. پاکستان انتظار داشت که با روی کار آمدن طالبان، مسئلهٔ «پشتونستان» به فراموشی سپرده شود و کابل نهایتاً خط دیورند را بهعنوان مرز رسمی بپذیرد، اما این امید، همانند تلاشهای پیشین اسلامآباد با مجاهدین بیثمر ماند.
از زمان بازگشت طالبان به قدرت در اوت ۲۰۲۱، شکاف میان کابل و اسلامآباد بار دیگر عمیقتر شده است. طالبان، برخلاف انتظارات پاکستان، بر حاکمیت ملی و استقلال افغانستان تأکید کردهاند و تلاش کردهاند از قرار گرفتن در موقعیت تابع اسلامآباد پرهیز کنند. در مقابل، روابط دو کشور بهسرعت رو به تیرگی گذاشته است.
در ماههای اخیر، درگیریهای مرزی، ساخت حصار امنیتی در امتداد خط دیورند و اتهامات پاکستان مبنی بر پناه دادن کابل به اعضای «تحریک طالبان پاکستان» (TTP) دو کشور را به آستانهٔ رویارویی مستقیم رسانده است. طالبان اتهامات اسلامآباد را رد کردهاند، اما همزمان از اخراج گستردهٔ پناهندگان افغان توسط پاکستان و تلاش دولت این کشور برای دیکته کردن شرایط سیاسی و امنیتی به کابل خشمگیناند.
نزدیکی طالبان و هند؛ بازگشت تاریخ در جغرافیای تغییرناپذیر افغانستان
به دلیل بیاعتمادی میان کابل و اسلامآباد، گرایش طالبان به برقراری روابط نزدیکتر با هند نه شگفتآور است و نه غیرمنتظره. از زمان بازگشت طالبان به قدرت در سال ۲۰۲۱، سیاست دهلینو در قبال کابل محتاطانه، عملگرایانه و آگاهانه بیسروصدا پیش رفته است. هند در گام نخست، ارسال کمکهای انساندوستانه را از سر گرفت و اعلام کرد آمادهٔ تعامل سیاسی و اقتصادی است، به شرط آنکه طالبان تضمین کند خاک افغانستان به پناهگاه گروههای ضدهندی تبدیل نخواهد شد.
طالبان با تمایل این تعهد را پذیرفتند و در مقابل، هند آشکارا از حاکمیت و تمامیت ارضی افغانستان حمایت کرد. با توجه به اینکه پاکستان کنترل مسیرهای زمینی افغانستان به اقیانوس هند و گذرگاههای احتمالی بهسوی هند را در اختیار دارد، دهلینو تلاش کرده است از مسیر ایران و بندر چابهار و همچنین از طریق ایجاد «پل هوایی هند–افغانستان» برای تسهیل تجارت و تبادلات اقتصادی، مسیرهای جایگزین ایجاد کند.
یکی از مهمترین لحظات سفر امیرخان متقی، وزیر خارجهٔ طالبان به هند، دیدار او از مدرسهٔ اسلامی «دارالعلوم دیوبند» بود. دارالعلوم دیوبند یکی از اثرگذارترین مراکز علوم اسلامی جنوب آسیا بهشمار میرود و مکتب فکری دیوبندی، شالودهٔ فکری طالبان را تشکیل داده است؛ هرچند این مکتب در پاکستان و افغانستان به نسخهای سختگیرانهتر و تندروتر تبدیل شده است. در جریان این سفر، متقی گواهی تدریس حدیث و عنوان افتخاری «قاسمی» را از دیوبند دریافت کرد. این رویداد ضربهای نمادین به انحصار مذهبی طالبان پاکستانمحور محسوب شد، زیرا بیشتر علمای طالبان در مدارس پاکستانی بهویژه دارالعلوم حقانیه آموزش دیدهاند. ارتباط دوباره با دیوبند پیامی آشکار در تأکید بر استقلال مذهبی و هویتی طالبان از پاکستان بههمراه داشت.
با این همه، بهبود جایگاه سیاسی هند در کابل به معنای شکلگیری رقابتی مستقیم با پاکستان نیست. نبود مرز مشترک میان هند و افغانستان مانعی طبیعی برای رقابت میدانی دهلینو با اسلامآباد ایجاد کرده است. در مقابل، پاکستان با مرزی به طول حدود ۱۶۰۰ مایل و دههها حضور اطلاعاتی و نظامی در خاک افغانستان، همچنان نفوذ عملی بیشتری دارد.
با این حال، هند نیازی به رقابت مستقیم ندارد. همسویی طبیعی هند با افغانستان بر سه اصول پایدار استوار است: صبر راهبردی، کمکهای توسعهای محدود و احترام به حاکمیت ملی کابل. از دید دهلینو، افغانستان داراییای است که از آنِ پاکستان است تا از دستش بدهد؛ هند تنها باید منتظر بماند تا بیثباتی در سیاست پاکستان، کابل را دوباره در مدار خود نگاه دارد.
در این میان، تراژدی پاکستان آشکار است. اسلامآباد همچنان مهمترین بازیگر خارجی در افغانستان بهشمار میرود و توانایی آن را دارد که هر رژیمی را در کابل بیثبات کند، اما برخلاف استعمار بریتانیا، فاقد منابع لازم برای ایجاد ساختاری پایدار و حامی خود است. تلاش بیپایان پاکستان برای سلطه بر افغانستان همواره دستنیافتنی باقی مانده است، هرچند بعید است از پیگیری آن دست بردارد. احتمالاً اسلامآباد در پی ایجاد شکاف در میان جناحهای طالبان یا مهندسی تغییر قدرت در کابل برخواهد آمد، اما نتیجه هرچه باشد، واقعیتی بنیادین پابرجا میماند: منطق ژئوپلیتیک در مرزهای افغانستان تغییرناپذیر است؛ تاریخی که تکرار میشود و جغرافیایی که مسیر خود را هرگز عوض نمیکند.