پایان چهار دهه روایت «ایران منبع بیثباتی»
آیا «ایرانهراسی» جای خود را به «اسرائیلهراسی» داده است؟
در خلیج فارس چرخشی راهبردی در حال وقوع است: روایت دیرینهٔ «ایران منبع بیثباتی» جای خود را به نگاه تازهای داده که اسرائیل را عامل اصلی ناامنی منطقه میداند. سخنان وزیر خارجهٔ عمان در منامه این تغییر را آشکار کرد و نشان داد که سیاست مهار ایرانِ آمریکا دیگر با محاسبات عربی همخوان نیست. رفتار نظامی و سیاسی اخیر اسرائیل محرک اصلی این تحول بوده است. این دگرگونی، ضرورت بازنگری فوری واشنگتن در سیاستهای خاورمیانهای خود را برجسته میکند.
فرارو- تریتا پارسی تحلیلگر ارشد مسائل ایران در موسسه کوئینسی
به گزارش فرارو به نقل از نشریه ریسپانسیبل استیت کرفت، در تحولی قابلتوجه در نظم سیاسی خلیج فارس، دیگر این ایران نیست که بهعنوان محور اصلی بیثباتی در خاورمیانه معرفی میشود؛ بلکه اکنون انگشت اتهام مستقیماً به سمت اسرائیل نشانه رفته است. این تغییر روایت با سخنان بدر البوسعیدی، وزیر خارجهٔ عمان، در «گفتوگوی منامه» در بحرین بهصورت علنی مطرح شد. او در این نشست که توسط «مؤسسهٔ بینالمللی مطالعات استراتژیک» برگزار شده بود، تصریح کرد: «ما مدتهاست میدانیم که اسرائیل منبع اصلی ناامنی در منطقه است.»
اسرائیل در مرکز بحران؛ تغییر بیسابقه در محاسبات امنیتی عربی
این اظهارات صرفاً یک موضعگیری مقطعی یا بیان نمادین نیست. برای حدود چهار دهه، دیپلماسی و راهبرد امنیتی آمریکا بر این پیشفرض استوار بوده که ایران مرکز بیثباتی خاورمیانه است. اکنون که قدرتهای عرب حوزهٔ خلیج فارس این گزاره را به چالش میکشند، واشنگتن با هشداری بنیادین روبهرو است. اگر دولتهای منطقه دیگر ایران را منشأ آشوب نمیدانند، ادامهٔ تکیهٔ آمریکا بر روایت قدیمی «تهدید دائمی ایران» خطر دور شدن سیاستهای ایالات متحده از واقعیتهای جدید را در پی دارد؛ حتی در شرایطی که بسیاری از مقامات دولت ترامپ همچنان به همان روایتهای گذشته تمسک میجویند.
از دههٔ ۱۹۸۰ به اینسو، سیاست خارجی آمریکا ایران را نیروی بیثباتکنندهٔ اصلی معرفی کرده است. در دولت کلینتون، وارن کریستوفر، وزیر خارجهٔ وقت، جملهٔ مشهوری را تکرار کرد: «هر جا در منطقه نگاه کنید، دست ایران را میبینید»؛ عبارتی که اجماع دوحزبی در واشنگتن را تقویت کرد و مبنای «سیاست مهار دوگانه» شد؛ سیاستی که عراق و ایران را تهدیدهای مشترک و اسرائیل را «لنگر ثبات» معرفی میکرد. منطق حاکم این بود که مهار تهران و بغداد، در کنار تقویت اسرائیل، میتواند به ایجاد صلح و نظم منجر شود.
این چارچوب هرچند در طول زمان نام و تاکتیکهایش تغییر کرد تقریباً دستنخورده باقی ماند. حتی «توافقهای ابراهیم» دولت ترامپ نیز در نهایت به همین فرض بنیادین بازگشت: این که ایران تهدید اصلی است و دولتهای عرب باید برای مهار آن به اسرائیل نزدیک شوند. تنها در دورهٔ کوتاهی پس از برجام، دولت اوباما برای مدتی کوتاه از این الگو فاصله گرفت.
در چنین زمینهای، اینکه یک وزیر خارجهٔ عرب علناً این روایت دیرینه را نهفقط رد کند، بلکه کاملاً وارونه سازد نشانهٔ دگرگونی عمیق در محاسبات منطقهای است. آنچه این تغییر را تسریع کرده، رفتار اسرائیل در سالهای اخیر است. تنها در دو سال گذشته، اسرائیل به هفت کشور حمله کرده است؛ در حالی که همزمان، آنچه از سوی یک کمیسیون سازمان ملل «نسلکشی» در غزه نامیده شد، ادامه یافته است. ویرانی گسترده در غزه و تخریب بخشهایی از جنوب لبنان، همراه با حملات اسرائیل به قطر باعث شده دولتهای عضو شورای همکاری خلیج فارس دیگر نتوانند پیامدهای منطقهای اقدامات اسرائیل را نادیده بگیرند.
به بیان دیگر، اکنون این اسرائیل است که از نگاه بسیاری از پایتختهای عرب، بهجای ایران، منبع اصلی بیثباتی و تهدید برای امنیت منطقه بهشمار میرود. چنین چرخشی، اگر در محاسبات واشنگتن نادیده گرفته شود، میتواند به شکاف راهبردی خطرناکی بین ایالات متحده و متحدان خلیج فارس منجر شود.
عمان و پایان روایت «ایران منبع بیثباتی» در خاورمیانه
مقامات عمانی معتقدند سیاستهای ایالات متحده خود زمینهساز وضعیت کنونی شده است. بهگفتهٔ آنان، راهبرد واشنگتن برای منزویسازی و مهار ایران، نهتنها تنشها را کاهش نداد، بلکه شکافهای منطقهای را عمیقتر کرد و فرصتهای گفتوگو و آشتی را از بین برد. از نگاه مسقط، اگر ایران در ساختار اقتصادی و سیاسی خاورمیانه ادغام شده بود، امکان کاهش تنش نهفقط با آمریکا و اسرائیل، بلکه میان تهران و همسایگان خلیج فارس نیز وجود داشت. دقیقاً بر همین مبنا، بدر البوسعیدی در سخنرانی خود در منامه خواستار شکلگیری یک معماری امنیتی فراگیر منطقه شد؛ معماریای که ایران، عراق و یمن را به گفتوگو دعوت کند، نه آنکه آنها را طرد نماید.
تأکید البوسعیدی بر این جمله که «ما مدتهاست میدانیم» اسرائیل منبع اصلی بیثباتی است، نشان میدهد که این دیدگاه نتیجهٔ تحولات اخیر نیست؛ بلکه دیدگاهی دیرینه است که اکنون برای نخستین بار مقامات عرب حاضر به بیان علنی آن در برابر حضوری عمدتاً آمریکایی شدهاند.
اهمیت این رویکرد از آنجاست که گویندهٔ آن یک وزیر خارجهٔ شورای همکاری خلیج فارس است و آن هم از عمان، کشوری که به واسطهٔ نقش میانجیگرانهاش میان ایران و آمریکا، اعتبار دیپلماتیک ویژهای دارد. رد چارچوب امنیتی سنتی منطقه از سوی چنین بازیگری، پیامدهای راهبردی عمیقی برای واشنگتن و پایتختهای عربی دارد.
این بهمعنای نادیدهگرفتن چالشهای ناشی از سیاستهای ایران نیست. پژوهشهای موجود از جمله مطالعهای که نویسنده به همراه متیو پتی در سال ۲۰۲۰ انجام داده نشان میدهد ایران طی دهههای گذشته از فعالترین بازیگران مداخلهگر در منطقه بوده است؛ اگرچه از سال ۲۰۱۵ به بعد، نقش ترکیه و امارات در این عرصه از ایران پیشی گرفته است. اما نکتهٔ محوری این است: اگر اعضای شورای همکاری خلیج فارس دیگر ایران را تهدید اصلی نمیدانند، آمادگی آنان برای همسویی با سیاستهای ایرانمحور واشنگتن کاهش خواهد یافت.
دولت ترامپ که در پی اجرای فشار حداکثری است، ممکن است دریابد که اینبار تکیهگاهی در خلیج فارس ندارد؛ مگر آنکه در رویکرد خود بازنگری صورت دهد. در غیر این صورت، سیاست آمریکا با خطر جدی فاصله گرفتن از واقعیتهای استراتژیک منطقه مواجه خواهد شد. توجه به پیشنهاد البوسعیدی برای ایجاد یک چارچوب امنیتی فراگیر میتواند نهتنها به تثبیت اوضاع خاورمیانه کمک کند، بلکه فرصتی فراهم آورد تا ایالات متحده بار مدیریت امنیت منطقه را بهتدریج به خود کشورهای منطقه واگذار کند. این مسیر میتواند زمینهساز کاهش مسئولانهٔ حضور نظامی آمریکا و در نهایت بازگرداندن نیروها به داخل کشور باشد؛ هدفی که چندین رئیسجمهور آمریکا آن را اعلام کردهاند، اما تاکنون تحقق نیافته است.
اکنون، پس از چهار دهه که در آن ایران بهعنوان مقصر اصلی بیثباتی شناخته میشد، خاورمیانه در حال نشان دادن محور نگرانی جدیدی است. این لحظه برای واشنگتن فرصتی است برای کنار گذاشتن نگاه «ایرانمحور» و پذیرش این واقعیت که منطقه تغییر کرده است و سیاست ایالات متحده نیز باید تغییر کند.