آغاز جنگ سردی جدید؟ / چشمانداز همراهی ایران، چین، روسیه و کره شمالی
دیدارها و گفتوگوهای رسمی و نیز برخی مواضع مقامات نیز حاکی از این است که مسکو، اهمیت ویژهای در چارچوب سیاست خارجی ایران یافته است و به همین شکل، کموبیش بقیه کشورهایی هم که مواضع مشابهی در تقابل با غرب دارند، برای ایران مهم هستند.
در فضای بحثهای سیاسی غرب اگر گشته باشید، شاید عبارت کرینک یا CRINK را دیده باشید و به نظر میرسد روزبهروز بیشتر خواهید دید. مخفف «چین، China»؛ «روسیه، Russia»؛ «ایران، Iran» و «کره شمالی، North Korea»، کرینک بناست محوری را توصیف کند متشکل از این چهار کشور با توصیفهای مختلف، بسته به قرائتهای مختلف، از جمله «محور استبدادگرایان»، «محور غربستیزان»، «محور هژمونیستیزان»، «محور ضدامپریالیستها»، «محور دشمنان دموکراسی» و محور دشمنان نظم جهانی غربی. مشابه همین تحلیل را با ادبیاتی متفاوت و احتمالاً مثبت، در ایران نیز میتوان یافت.
به گزارش هم میهن، بهخصوص در قبال روسیه، بسیاری از تریبونها بر این عقیدهاند که جبهه مشترکی در مقابل آمریکا شکل گرفته است و در مقابل فشارها و اقدامات ایالات متحده علیه ایران، این روسیه است که میتواند اثر مثبتی بر شرایط ایران بگذارد. دیدارها و گفتوگوهای رسمی و نیز برخی مواضع مقامات نیز حاکی از این است که مسکو، اهمیت ویژهای در چارچوب سیاست خارجی ایران یافته است و به همین شکل، کموبیش بقیه کشورهایی هم که مواضع مشابهی در تقابل با غرب دارند، برای ایران مهم هستند.
اما «کرینک» دقیقاً بناست چه اشتراک و همدستیای بین این چهار کشور را توصیف کند و چقدر ادعاهایی که ذیل این عبارت مطرح میشوند، جدی هستند؟ آیا واقعاً چین، روسیه، ایران و کره شمالی، شانهبهشانه هم در حال نبرد با غرباند؟ یا داستان چیز دیگری است؟
قصه از کجا شروع شد؟
به روایت بیشتر منابع، اولین کاربرد جدی این مخفف، به سال ۲۰۲۳ برمیگردد؛ در پانزدهمین «نشست امنیتی بینالمللی هَلیفَکس» و توسط پیتر ون پرا، رئیس و از بنیانگذاران این مجمع. این نشست که به صورت خلاصه به نام اچافایکس هم از آن یاد میشود، نشستی با حضور مقامات دفاعی و نظامی و بعضاً دیپلماتیک کشورهای مختلف غرب یا نزدیک به غرب با محوریت آمریکای شمالی است که در کانادا برگزار میشود و دول ایالات متحده نیز اغلب در آن نماینده داشته و دارند. از آمریکا، هیئتی دوحزبی از کنگره نیز معمولاً راهی این نشست میشود تا تأکیدی بر این داشته باشد که دغدغههای این نشست، در حوزههای امنیت، سیاست بینالملل و راهبردهای دفاعی، فراحزبی هستند.
پیتر ون پرا، در سخنرانی خوشامدگویی خود در این نشست مدعی شد، منزویکردن روسیه از جامعه جهانی باعث شده دیگر «استبدادگرایان» به کمک پوتین بیایند: «حالا چین و روسیه و ایران و کره شمالی که ما آنها را کرینکها میخوانیم، دارند با هم برای انحلال نظم جهانی کار میکنند.» ارزش ذکر دارد که تقریباً در تمام متون پس از این جلسه، کرینک به شکل مفرد برای اشاره به تمام این کشور به کار رفته و جمع بسته نشده است. روایت رسانهها از آن نشست حاکی از این است که در این نشست، بحثهای مختلفی درباره این محور شد و در عنوان دو جلسه هم به آن اشاره شد: «پیروزی در اوکراین = پیام برای کرینکها» و «بریکس را فراموش کنید، کرینکها را ببینید.»
این تبیین، البته فراتر از پایههای آن در دنیای واقعی، مشخصاً نوعی دستهبندی کاربردی نیز برای طرف غربی بود که در واکنش رسانه آمریکایی فارن پالیسی به موضوع، تصریح شد. این نشریه در نوامبر ۲۰۲۳، در تحلیل درباره این ماجرا، بلافاصله موضوع کرینک را با بحث «محور شرارت» شروع میکند. این نشریه به سخنرانی معروف وضعیت کشور در سال ۲۰۰۲ از سوی جورج دبلیو بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا میپردازد که در آن، بوش ادعای مواجهه آمریکا با «محور شرارت» جدید را مطرح کرد، متشکل از ایران، کره شمالی و عراق. این عبارت، از ستونهای سیاست خارجی ایالات متحده و مداخلههای متعدد آن دولت در خاورمیانه شد.
فارن پالیسی سپس مینویسد: «اگر فکر کردید واشنگتن دیگر از این حرفها گذشته است، از این خبرها نیست. بیش از دو دهه بعد، محور شرارت دوباره در منو است.» این نوشته به تکرار این عبارت در سخنان برخی چهرهها اشاره میکند و البته رویکردش به این موضوع کمی بدبینانه نیز هست: «جنگطلبان حوزه سیاست خارجی سالها مشغول امتحان عبارات، ترکیبها و مخففها برای توصیف تهدیدات علیه غرب بودهاند.. اوایل این ماه در نشست امنیتی بینالمللی هَلیفَکس... برخی استفاده از مخفف «کرینک» را برای توصیف این رقبای غرب شروع کردهاند، در اشارهای به بلوک کشورهای «بریکس»؛ البته، بازیافت همیشه از ابداع چیزی تازه راحتتر است.»
این نوشته درباره تصویرسازی دوباره «خیر در مقابل شر» و تبعات احتمالاً تکراری آن در سیاست جهان هشدار میدهد و نیز اشاره میکند که چنین روایتی ممکن است قدرتهای میانی و کشورهای اصطلاحاً جنوب جهانی را به دوری از ایالات متحده سوق دهد. ضمن اینکه در این مقاله، قراردادن چین در کنار سه کشور دیگر نیز، اشتباهی به نظر میآید که درباره پیامدهای آن هشدار داده میشود.
یاران روسیه
چنان که از همین جا مشخص است، اصل بحث از جنگ اوکراین ریشه میگیرد و شروع داستان، ادعای یاریرساندن سه عضو دیگر این محور، به روسیه بوده است. پس از حمله روسیه به اوکراین، ایالات متحده، اروپا و متحدانشان در کنار حمایتهای مستقیم از اوکراین، با ابزارهای مختلف اقتصادی و سیاسی، روسیه را در موضع انزوا و فشار قرار دادند. در این راه، البته موفقیتهایی داشتند؛ در عین حال، روسیه روابطی هم داشت که هم در مواجهه با فشارها و هم در جهت دریافت کمک در مقابل اوکراین، بتواند از آنها استفاده کند.
در این میان سه کشور، هر کدام به شکلی در تقابل با غرب قرار داشتند و همزمان، تا حدودی به همین دلیل، روابط خود را از قبل با روسیه داشتند و در نتیجه میتوانستند، راههای کاهش فشار روسیه باشند. صرف عدم قطع رابطه و ادامه تعاملات پیشین با روسیه نیز خود میتوانست تا حدی همین اثر را داشته باشد و از سوی دیگر، در نقاط نیاز، این سه کشور میتوانستند، اگر میخواستند، کمبودهای روسیه به دلایل مختلف را رفع کنند یا کاهش دهند.
این سه کشور عبارت بودند از: چین، قدرتمندترین کشور در میان این سه و بلکه این چهار کشور که البته عادیترین روابط را نیز با طرفهای غربی دارد، اما توان و امکان این را نیز دارد که به روسیه یاری برساند و البته باز این توان را نیز دارد که لزوماً بابت هر گونه کمکی به روسیه، مجازات نشود؛ ایران که دهههاست در پروندههای مختلف، از جمله پرونده هستهای، پرونده خاورمیانه، پرونده اسرائیل و... خود را در سویی و غرب را در سوی دیگر میبیند و فعالانه در تقابل منافع قرار دارد و کره شمالی که شاید در تندترین موضع در این میان قرار دارد، به جز چند دیدار ظاهرمحور در دولت دونالد ترامپ، گفتوگوی مؤثری با طرفهای غربی نداشته و البته مدتهای طولانی است، آسیبهای جدی را در این تقابل متحمل شده است. این هر سه، روابطی مثبت با روسیه داشته و دارند.
یکی از پیامدهای این تبیین، تعامل ناتو با کشورهای دیگر در جهت تقابل با این چهار کشور بوده است؛ کشورهایی که نظرات و مواضع نزدیکی در این زمینه دارند. سال گذشته همین روزها، مقامات ارشد استرالیا، نیوزیلند، کره جنوبی و ژاپن برای اولین بار در نشستی با وزرای دفاع ناتو در بروکسل شرکت داشتند. پیش از آن نیز در سه نشست سالانه پیاپی، رهبران کشورهای هند و آرام به عنوان مهمان حضور داشت اند.
این کشورها عضو ناتو نبوده و نیستند، اما در صنایع دفاعی و نیز در حوزههای امنیتی و اطلاعاتی، همکاریهایی جدی با برخی از اعضای ناتو، از جمله ایالات متحده داشته و دارند و حالا این رابطه نزدیکتر هم شده است؛ البته چین درباره نزدیکی بیش از حد ناتو به کشورهای حوزه هند و آرام موضع داشته است و در سمت خود ناتو نیز، فرانسه و برخی کشورهای اروپای مرکزی و شرقی ترجیح میدهند، تمرکز ناتو بر اطلس باشد و هند و آرام را بر عهده ایالات متحده بگذارند.
اعضای کرینک چه میکنند؟
در شرح این محور، وبسایت آمریکایی پولیتیکو در نوشتهای در اکتبر ۲۰۲۴ چنین ادعا میکند که ایران از طریق تأمین پهپادهای شاهد به روسیه در جنگ با اوکراین کمک رسانده و نیز با اعزام مشاوران نظامی. به ادعای ایالات متحده و اوکراین، موشکهای بالستیک نیز در این کمکها بودهاند. کره شمالی، حجم بالایی مهمات توپخانهای و نیز موشک برای روسیه فرستاده است و نیز هزاران سرباز. درباره چین نیز علاوه بر ادعای کمک نظامی، موضوع خرید حاملهای انرژی از روسیه نیز مطرح شده است و البته، فروش ریزپردازندهها و دیگر ابزارهایی که در روند کار ارتش روسیه لازم هستند. برخی کالاهای مصرفی و امثال اینها را نیز که روسیه دیگر نمیتواند از غرب وارد کند، چین تأمین میکند.
وال استریت ژورنال در نوشتهای در ماه مارس سال جاری میلادی اشاره میکند، با نزدیکی اقتصادهای روسیه و چین، دو کشور استفاده فزایندهای از واحدهای پول خود در معاملات میکنند و دلار آمریکا را کنار میگذارند. این البته تا حدی به دلیل ارتباط مستقیم دلار با تحریم است؛ در عین حال، مسکو و پکن از جمله پایتختهایی بوده و هستند که بدشان نمیآید، دلار از جایگاه فعلی خود به عنوان واحد پول اصلی معاملات جهانی، خارج شود. به نوشته این روزنامه آمریکایی و البته دستراستی، روسیه در ازای دریافت کمک نظامی از کره شمالی، اجازه ورود کارگران از این کشور را نیز داده است و به ادعای مقامات کره جنوبی، متخصصانی فنی نیز برای برنامه ماهوارههای جاسوسی پیونگیانگ فرستاده است. در رساندن نفت به کره شمالی نیز، روسیه کمک میکند.
اگر در تبیین کرینک، روسیه پیشقراول ماجراست و در صف اول جنگ، در همین تبیین، چین قدرت اصلی پشت جبهه داستان به حساب میآید. به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان، چین پشتیبان اقتصادی این چهارگانه دیده میشود. به عنوان کشوری که در مجموع، وارداتش در حوزه انرژی بیشتر است، اکثریت قاطع واردات نفت از ایران را در حال حاضر چین انجام میدهد. ادعا میشود که تقریباً تمام تجارت خارجی رسمی کره شمالی نیز با چین است. وال استریت ژورنال در همان مقاله، عدد ۹۸ درصد را برای این موضوع ذکر میکند.
محور یا ترکیب؟
اما به نظر میرسد، واقعیت داستان، با آنچه در این کارزار نسبتاً تبلیغاتی مطرح میشود، تفاوت دارد. اندیشکده شورای آتلانتیک در تحلیلی که همین هفته گذشته منتشر شد، موضوع را چنین توصیف میکند: «گاهی از این گروه به عنوان یک محور یاد میشود اما در واقعیت، این مجموعهای از روابط دوجانبه در حال تقویت با کشورهایی است که برای ادامه پیگیری جنگ از سوی روسیه اهمیت اساسی دارند.
حضور مقامات این سه کشور در بازدید از رژه نظامیان چین به مناسبت هشتادمین سالگرد پایان جنگ جهانی دوم در آسیا و ابراز تعهد کاملشان به نظمی تازه در جهان که در آن ایالات متحده دیگر مسلط نباشد، حاکی از این است که این کشورها، به شکلی فزاینده بلوکی ضدایالات متحده را تشکیل میدهند، با اتحادی نه بر سر ارزشهای مشترک که بر سر نارضایتیهای مشترک.» در این تحلیل، این اندیشکده اشاره میکند، بهرغم موضعگیریهای سیاستمداران و رسانهها، «ارزیابی تهدیدهای جهانی»، گزارش نهادهای اطلاعاتی ایالات متحده به کنگره در نسخه سال ۲۰۲۵، از این گروه به عنوان محور یاد نمیکند: «این روابط که عمدتاً دوجانبهاند و تا حد زیادی در عرصههای امنیتی و دفاعی هستند، ظرفیتهای انفرادی و جمعی اینها را برای تهدید و آسیب به ایالات متحده تقویت کردهاند و همچنین تابآوری آنها را در مقابل تلاشهای ایالات متحده و غرب، برای محدودکردن فعالیتهای آنها یا بازدارندگی در مقابلشان.»
این تحلیل اشاره میکند که این متحدان، تنها در جنگ اوکراین اهمیت ندارند، بلکه در «برنامه ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه برای نظم جهانی «پساغربی» هم اهمیت اساسی دارند.» این شاید اصل موضوعی است که بر اساس آن، ادعاها درباره وجود این محور، شکل گرفته است. روسیهی پوتین، به دنبال دنیایی چندقطبی است که در آن ایالات متحده جایگاه هژمونیک و مسلط خود را از دست داده باشد. چین با رهبری حزب کمونیست، در رقابتی آشکار این سلطه را به چالش میکشد. ایران و کره شمالی، هر کدام به شکلی، نهتنها با سلطه آمریکا مخالفت دارند و این را بخشی مهم در سیاست خارجی خود کردهاند، بلکه میتوان گفت، دهههاست آسیبهایی جدی از این سمت متحمل شدهاند و طبعاً تغییر این نظم برایشان مطلوب به حساب میآید.
بر همین اساس ادعاها درباره این چهارگانه تا حدی بالا رفته که برخی، از جمله فیلیپ زلیکوف مورخ، این رابطه را با رابطه متحدین پیش از پرل هاربر مقایسه کرده است؛ اما بسیاری از کارشناسان با این نوع روایت همراه نیستند. الیزابت ویشنیک، کارشناس روابط چین و روسیه در گزارشی برای مؤسسه پژوهش سیاست خارجی مینویسد: «محور، نیازمند این است که چیزی بیش از الگوی استبدادی و گرایش ضدغربی در کار باشد. [اگر محور بود] انتظار میداشتیم نوعی همکاری رسمی بین این سه کشور ببینیم، انتظار رویکردی هماهنگ برای کمک به روسیه در اوکراین میداشتیم.»
تحلیل شورای آتلانتیک اشاره میکند که همکاریهای دفاعی روسیه با کره شمالی و ایران متفاوت است: «مثلاً در این که روسیه تعهد دارد در صورت حمله به کره شمالی، به کمکش برود، اما چنین تعهدی به ایران ندارد. این چهار کشور، پیمان چهارجانبه امضا نکردهاند و جز میلی مشترک به اینکه نظم بینالمللی فعلی را به هم بریزند، منافعشان همیشه منطبق نیست. تنشها بین روسیه، چین و کره شمالی بر سر جنگ کره همچنان برقرار است و چین به روابطه روبهرشد روسیه و کره شمالی با نگرانی مینگرد.»
مسئله دیگر، چالشی در ذات این همراهی است. این چهار کشور، البته در مخالفت با نظم متکی به ایالات متحده مشترک هستند، اما هر کدام، دغدغهها و منافع خود را در این زمینه دنبال میکنند و به نظر نمیرسد، نظم تازهای که همهشان بر سر آن توافق داشته باشند، در برنامه باشد. ضمن اینکه هر گونه تغییر سیاسی در هر کدام از این کشورها نیز ممکن است شرایط را تغییر دهد.
ایران کجای ماجراست؟
رابطه ایران و روسیه در طول تاریخ، پیچیده و پرفرازونشیب بوده است؛ اما از فوریه ۲۰۲۲، زمان کلیدخوردن جنگ اوکراین، ایران حامی ضروری روسیه به حساب آمده است. درباره آنچه ایران از این رابطه حاصل میکند، بهخصوص در سالها و بلکه روزهای اخیر، در ایران بحثهای فراوانی مطرح شده اما به نظر میرسد، این سؤال از نظرگاه غربی نیز مطرح است. روسیه البته در طول دهههای گذشته کمکهایی نظامی به ایران داشته است و در مسئله سوریه نیز، دو کشور همراه بودند؛ در عین حال، در برهههای مختلف نیز روسیه در ارائه برخی تسلیحات و تجهیزات مورد نیاز ایران، تعلل به خرج داده است که سوخو۳۵ و سامانه دفاع موشکی اس۴۰۰، نمونههای مشهور آن هستند.
ایران همچنین در جایگاه مسیر ترانزیت و در راستای گذرگاه شمال-جنوب برای روسیه اهمیت دارد، هم برای دورزدن تحریمها و هم برای رابطه روسیه با کشورهای دیگر در این مسیر. روابط اسرائیل و روسیه در نتیجه جنگ اسرائیل در غزه کمی آسیب دیده است اما درحالیکه ایران و اسرائیل، دشمنی آشکاری با یکدیگر دارند، روسیه همواره روابط خود را با اسرائیل داشته است. روسیه و اسرائیل هر دو مایل به حفظ این رابطه هستند. به لحاظ اقتصادی نیز، ظرفیت سودبری روسیه از اسرائیل بیشتر است تا از ایران.
این روابط، در تقابل با آمریکا شکل گرفتهاند اما همزمان، یکی از گزینههای اصلی تضعیف یا تغییر این روابط نیز، به اقدامات آمریکا برمیگردد. در تحلیلهای مربوط به «کرینک» همان زمانی که این اصطلاح برای اولین بار مطرح شد، به موضوعی اشاره شد که حالا نیز در نوشتههای کارشناسان مطرح است: اگر جنگ روسیه با اوکراین تمام شود و کار به صلح بکشد، چه خواهد شد؟
انتظار میرود چنین اتفاقی با نقشآفرینی جدی ایالات متحده رخ دهد و احتمالاً با بهبود روابط بین مسکو و واشنگتن پی گرفته خواهد شد؛ بهخصوص اگر این اتفاق در همین دوران ترامپ رخ دهد که محتمل نیز هست. ترامپ به صورت جدی پیگیر چنین نتیجهای است و از همان دولت پیشین خود نیز در اندیشه بهبود روابط بین آمریکا و روسیه بوده است. برخی تحلیلگران معتقدند، چنین اتفاقی، طبعاً نیاز روسیه را به این چهارگانه و از جمله به ایران کاهش خواهد داد و طبعاً از موضوعیت کرینک خواهد کاست.
در عین حال، حتی اگر روابط آمریکا و روسیه بهبود نسبی یابد و تحریمهای روسیه رفع شود، ایران احتمالاً به عنوان متحد سیاسی و مشتری اقتصادی روسیه همچنان در منظومه سیاست خارجی مسکو جای خواهد داشت؛ با وجود این، باید این مهم را در نظر داشت: روسیهای که تحریم نباشد، طبعاً رفتار متفاوتی با ایران تحت تحریم خواهد داشت، تا روسیهای که خود نیز تحریم است. به همین طریق و از نظرگاه سیاسی نیز، روسیهای که از سوی غرب به انزوا محکوم نباشد، نیازها و برنامههای متفاوتی خواهد داشت که لزوماً با الگوی فعلی همخوان نخواهند بود.
چنان که اشاره شد، روابط روسیه با این سه کشور، حاصل جنگ اوکراین نیست، اما چنان که وقوع جنگ اوکراین و پیامدهای آن، در تقویت این روابط اثر جدی داشته، فیصلهیافتن ماجرا نیز میتواند اثر عکس بر این روابط داشته باشد، یا به عبارت دیگر، چارچوبدهی منافع مسکو را تغییر دهد. طبعاً در چنین چینشی، چین کمتر نگران دورشدن روسیه خواهد بود، چراکه رابطه مسکو و پکن، تعریف و ترکیب متفاوتی دارد. از طرف دیگر، این مسئله نیز در میان است که اگر مسئله ایران و ایالات متحده حل شود، باز احتمال این هست که الگوی تعامل ایران و روسیه تحت تأثیر قرار گیرد.
از سوی دیگر و بر اساس تحلیل شورای آتلانتیک، حملات اسرائیل و آمریکا به ایران، مسائلی درباره آینده روابط روسیه و ایران و نیز چین و ایران ایجاد کردهاست، با توجه به اینکه این دو کشور، اگرچه حملات اسرائیل را محکوم کردند و درباره خطر تشدید تنش هشدار دادند، درباره حمله آمریکا ساکت بودند و بهعلاوه، به کمک تهران برای دفاع هم نیامدند؛ بهعلاوه، با توجه به ضرباتی که به تأسیسات ایران خورده و نیز با ترور دانشمندان و مقاماتش، روسیه و چین درباره نقش ایران به عنوان شریکی قابلاتکا در آینده، تردیدهایی دارند. در این میان، این نکته نیز حائز توجه است که طبق برخی گزارشها، روسیه اکنون توانایی این را دارد که در خاک خود، بر اساس طراحی ایرانی، خود پهپادهای مشابه شاهد را در تعداد ۲ هزار ۷۰۰ فروند در ماه تولید کند و این نیاز مسکو به تهران را کمتر هم میکند.
چشمانداز راهبردی یا بزرگنمایی تاکتیکی؟
در مجموع به نظر میرسد بین دستگاه تبیین غربی و شرقی در این میان یک اشتراک منفعت ایجاد شده است که همانا بزرگنمایی موضوع روابط بین این چهار کشور باشد. بهترین نمود رصد این اشتراک، در ماجرای خبر اخیر تحویل سوخو۳۵ به ایران بود که از سوی رسانههای غربی و ایرانی همزمان مطرح شد. این خبر چندین بار تابهحال به همین شکل از هر دو تریبون مطرح شده و البته تا به امروز نیز محقق نشده است اما به نظر میرسد، خبری که حاکی از همکاری نظامی جدی بین ایران و روسیه باشد، برای هر دو طرف جذابیت ویژهای دارد، البته با انگیزههای مختلف. طرف غربی بر طبل «کرینک» میکوبد و آن را با متحدین در جنگ جهانی یا «محور شرارت» ادعایی بوش در اوایل قرن حاضر مقایسه میکند تا در رویکرد جنگطلبانه، ادراک تهدید از سوی مسکو، تهران، پکن و پیونگیانگ را بالا ببرد و با ادعای همدستی اینها، مخالفان آنان در غرب را نیز به هم پیوند بزند.
در مقابل، در این سمت ماجرا، اعضای این چهارگانه، بهخصوص روسیه و ایران نیز مایل هستند، تصویر همکاری خود را چه در عرصه داخلی و چه خارجی، برجسته کنند و از این طریق، شاخوشانه متقابلی برای طرف مقابل کشیده باشند. در عمل اما طرف غربی، در مواجهه با هر کدام از این چهار بازیگر، یا لااقل با سه تای آنها، مسیرهای خود را برای مدیریت روابط طی میکند و راه را برای بهبود روابط جداگانه باز میگذارد.
در این سوی داستان نیز، نهتنها در مدیریت مسائل با غرب، لزوماً موضوع منافع مشترک نیست، بلکه مکرر دیده میشود که تلاشها در این زمینه در هر کدام از این چهار پایتخت، به مذاق دیگری خوش نمیآید یا موضوعی مشترک را به تعویق میاندازد. شواهد نشان میدهد، کرینک، ائتلاف یا اتحاد نیست، بلکه اغراق در همزمانی تعاملات دوجانبهای مولود الزامات لحظه است؛ برچسبی که برای مقابله با چند پدیده، آنها را در یک ظرف قرار داده است، بدون اینکه لزوماً این همنشینی، دائمی باشد.