الجزیره گزارش می دهد؛
مرگ بله آما آوارگی نه!

«از زمان آغاز جنگ غزه تاکنون، من و خانواده ام ۱۵ بار آواره شده ایم. هر مرتبه نیز سختتر از مرتبه قبل بوده است. هر دفعه ما دارایی های خود را بیش از قبل از دست داده ایم و البته که سلامت و حس امنیت ما نیز ضعیفتر شده است.»
فرارو؛ «امان مرتضی»؛ خبرنگار و نویسنده فلسطینی ساکن در نوار غزه.
به گزارش فرارو به نقل از الجزیره؛ در غزه امروز، مرگ گزینهای آسانتر در قیاس با آوارگی مکرر است. مرگ به دردها خاتمه می دهد اما آوارگی تنها رنج های انسان را بیشتر می کند. آوارگی شبیه به زخمی است که هیچگاه بهبود نمی یابد. در شهر غزه، مردم با دو انتخاب تلخ مواجه هستند: یا در خانه خود بمانند و با خطر مرگ و اسارت رو به رو باشند و یا به سمت جنوب نوار غزه بروند و زندگی دشواری را در اردوگاه های آوارگان تجربه کنند.
آوارگی صرفا یک جابجایی مکانی ساده برای انسان ها نیست بلکه بیراه نیست اگر آن را مرگ تدریجی برای آن ها بدانیم. افراد عملا در مسیری گام می گذارند که نمی دانند آیا در ادامه برای آن ها پناهگاه، غذا، و یا آبی وجود خواهد داشت یا خیر. آوارگی یعنی فرسودگی، بی خانمانی، و ترس. حتی رسیدن به یک پناهگاه هیچ امنیتی واقعی را از مرگ به انسان ها ارائه نمی کند و خطرات علیه آن ها باز هم وجود خواهند داشت.
از زمان آغاز جنگ غزه تاکنون، من و خانواده ام 15 بار آواره شده ایم. هر مرتبه نیز سختتر از مرتبه قبل بوده است. هر دفعه ما دارایی های خود را بیش از قبل از دست داده ایم و البته که سلامت و حس امنیت ما نیز ضعیفتر شده است. ما در آغاز جنگ غزه از محله تلحوا در غزه که خانه ما در آن قرار داشت آواره شدیم. ما مجبور به جابجایی های مکرر شده ایم. وقتی قحطی در غزه تشدید شد، وضعیتمان نیز بدتر شد.
به دلیل قحطی در نوار غزه، ما سعی می کنیم که کم غذا بخوریم. من همیشه این نگرانی را دارم که مبادا در نهایت از گرسنگی بمیریم. خودِ من حدودا 10 کیلوگرم را از دست داده ام و البته که ضعیف تر هم شده ام. اکنون نیز به کم خونی و کمبود ویتامین مبتلا هستم. در ماه جولای، ما تصمیم گرفتیم که چادری را که در دوران آوارگی خود مورد استفاده قرار می دادیم، به مبلغ 140 دلار بفروشیم. در عوض، با پول آن اقدام به خرید آرد کردیم.
زمانی که اسرائیل اعلام کرد قصد دارد بار دیگر به شهر غزه حمله کند، این مساله برای ما ناراحتکننده بود. خانواده من همچون دیگر خانواده ها واقعا دیگر توان جابجایی را نداشتند. ما هیچ پولی برای جابجایی نداشتیم. ما هیچ اقوام و آشنایانی در جنوب نوار غزه و یا چادری هم در دسترسمان نبود. چادر جهت اسکان اکنون به کالایی نایاب و البته به شدت گران تبدیل شده است. یک چادر تا 1000 دلار هم قیمت دارد. حتی اگر کسی چادر داشته باشد، اینکه جایی را پیدا کند و آن را مستقر سازد، خود یک چالش بزرگ است. درست به همین دلایل ما تصمیم گرفتیم که شهر غزه را ترک نکنیم و به جنوب نوار غزه نرویم.
در تاریخ هفتم سپتامبر، خانه ما بمباران شد. همسایگان ما از سوی ارتش اسرائیل مطلع شدند که یک مسجد که چسبیده به خانه ما بود توسط این رژیم بمباران خواهد شد. تنها چند دقیقه به ما و آن ها وقت داده شد تا محل را ترک کنیم. من تعدادی لباس و چراغ مطالعه ام را برداشتم. هدیه ای که از یکی از دوستانم گرفته بودم. تنها هفت دقیقه پس از اینکه خانه خود را ترک کردیم، اسرائیل خانه را بمباران کرد و هیچ چیزی از زندگی ما باقی نماند. پدرم به خانه برگشت تا شاید بتواند برخی چیزهای دیگر را با خود بیاورد. ما از وحشت فریاد می زدیم. با خود می گفتیم چرا پدر به خانه برگشت؟ من گریه می کردم و فریاد می زدم.
چند دقیقه بعد، پدرم که به خانه رفته بود بازگشت. او یک کیسه آرد با خود داشت. بله، پدرها اینطورند. کسی که جان خود را به خطر می اندازد تا خانواده اش نانی برای خوردن داشته باشد. ما فکر می کردیم که همگی در امنیت هستیم اما اینطور نبود. اسرائیل به جای بمباران مسجدی که اعلام کرده بود، خانه پدربزرگم را بمباران کرد. وی در همان محل به شهادت رسید. ما اکنون یکبار دیگر آواره شده ایم و البته که داغدار از دستدادن یکی از عزیزانمان نیز هستیم.
ما مجبور شدیم به خانه یکی از عمه هایم برویم. خانه او در منطقه ای قرار داشت که ارتش اسرائیل فرمان تخلیه آن را داده و البته که زیر بمباران شدید است. ما در این مکان می مانیم حتی در شرایطی که خوب می دانیم این محل خطرناک است. دلیل این موضوع نیز روشن است: زیرا جایی برای رفتن نداریم. اسرائیل می گوید که جنوب نوار غزه امن است با این حال، این ادعا دروغ است.
ما مدام اخباری را از حملات پهپادی و هوایی رژیم اسرائیل به جنوب نوار غزه می شنویم. یک هفته قبل، اسرائیل یک چادر که متعلق به یک خانواده فلسطینی بود بمباران کرد. نکته اصلی این موضوع این است که این خانواده تنها چند ساعت بود که از شمال نوار غزه به جنوب این منطقه کوچ کرده بودند. سه عضو این خانواده به شهادت رسیدند.
ما از آنچه اسرائیل برایمان در سر دارد می ترسیم. ما اخباری را شنیده ایم که از ایجاد اردوگاه های کار اجباری برایمان در جنوب نوار غزه حکایت دارند. اردوگاه هایی که پیشتر توسط نازی ها ایجاد شده اند. برخی شایعه ها به این مساله اشاره دارند که نام افراد در این اردوگاه ها به اعداد تغییر پیدا می کند. تلفن همراه افراد ضبط می شود و هیچ سند و مدرکی از آن ها باقی نمی ماند. غذا نیز جیرهبندی می شود.
آوارگی نه تنها خانه ها و خاطرات ما را دزدیده بلکه روح ما را نیز دزیده است. چهره های ما از گرسنگی رنگپریده هستند. ما با گرسنکی مزمن دست و پنجه نرم می کنیم. تشنه ایم و البته که حملات سنگین سبب شده اند تا احساس ناامنی جدی داشته باشیم. من شاید دیگر جانی نداشته باشم که آوارهشدنمان برای شانزدهمین مرتبه را شاهد باشم...