ترنج موبایل
کد خبر: ۸۹۲۹۴۴

«پل ترامپ»؛ بازدارندگی به شیوه ارمنی، انفعال به سبک ایرانی!

«پل ترامپ»؛ بازدارندگی به شیوه ارمنی، انفعال به سبک ایرانی!

جمهوری آذربایجان که امروز ارمنستان را شکست داده است و علیرغم میل روسیه پای امریکا و اسرائیل را به قفقاز جنوبی باز کرده است دیگر هرگز به نقش فرعی و محلی سابق خود باز نخواهد گشت! حالا با جنونِ عظمت‌طلبی علی‌اف و اردوغان چه خواهید کرد؟ با این تفاسیر پل ترامپ نقطه آغاز یک بحران عمیق ژئوپلتیکی در شمال غرب ایران خواهد بود.

تبلیغات
تبلیغات

فرارو- قاسم توکلی؛ سرانجام پس از ماه‌ها بازی موش و گربه و تکذیب جسته و گریخته شایعات، ارمنستان و آذربایجان در امریکا دست دوستی به سوی هم دراز کردند و کریدور موسوم به «دالان زنگزور» را طی یک قرارداد 99 ساله به امریکایی ها اجاره دادند. الهام علی‌اف و نیکول پاشینیان به شکرانه این پیروزی نام دالان زنگزور را به نام «مسیر ترامپ برای صلح و شکوفایی بین‌المللی» (TRIPP) تغییر دادند. الهام علی‌اف هم دونالد ترامپ را مستحق دریافت جایزه صلح نوبل اعلام کرد تا مراتب خاکساری و جان‌نثاری خویش در برابر رئیس جمهور امریکا به اثبات رساند! در ادامه تلاش می کنیم پیشینه تاریخی این دالان مناقشه برانگیز را که اکنون «پل ترامپ» نامیده می شود به بررسی بگیریم و نگاهی تحلیلی به برندگان و بازندگان این رویداد مهم ژئوپلتیک داشته باشیم.

 زنگزور؛ سرزمینی که روسها از ایران غصب کردند و ارمنیها به امریکا اجاره دادند!

به گزارش فرارو، منطقه کوهستانی زنگزور جنوبی ترین نقطه استان سیونیک ارمنستان است که تا همین دویست سال قبل متعلق به ایران بود اما قجرها آن را همراه 17 شهر قفقاز (از جمله باکو و ایروان) طی معاهدات تحمیلی گلستان و ترکمن‌چای به روسها واگذار کردند. پادشاهی روسیه تزاری که طی دو قرن تقریباً تمام مناطق شمالی و مرکزی آسیا را با زور نظامی اشغال کرده بود در سال 1917 بزرگترین کشور جهان را برای کمونیستهای حزب بلشویک به میراث گذاشت. لنین و استالین با مهندسی ایدئولوژیک قومیتهای متنوع ساکن در سرزمینهای قفقاز جنوبی سنگ بنای شومی را پی افکندند که زمینه ساز چندین جنگ خونین طی سالهای 1988 تا 2023 بین آذریها و ارمنی های منطقه شد. شوروی در سال 1991 فروپاشید و به 14 کشور کوچک و بزرگ تقسیم شد از جمله دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان که از همان ابتدا با یکدیگر اختلافات ارضی داشتند.

در منازعات خونین موسوم به جنگ اول قره‌باغ که عملاً قبل از فروپاشی شوروری آغاز شده بود و تا سال 1994 ادامه یافت ارمنستان دست بالا را پیدا کرد که حاصل آن تاسیس جمهوری خودمختار قره‌باغ در درون آذربایجان بود. طی سه دهه بعد دولت آذربایجان با استحصال منابع عظیم نفتی و گازی دریای خزر قدرت اقتصادی و البته نظامی بی پیشینه ای یافت و سرانجام در جنگ دوم و سوم قره باغ طی سالهای 2020 و 2023 نه تنها موفق شد ارمنستان را شکست دهد بلکه 120 هزار ارمنی ساکن قره‌باغ را نیز به صورت اجباری کوچ دهد. یکی از مفاد قرارداد آتش بس سال 2020 که آذربایجان موفق شد به ارمنستان تحمیل کند الزام تامین بستر اتصال زمینی بین آذربایجان و نخجوان بود، چیزی که باکو از آن تحت نام «کریدور زنگزور» یاد می کرد و تا همین چند روز قبل طرفین توافقی درباره چگونگی عملیاتی ساختن این دالان بر روی زمین نداشتند. سرانجام بعد از مذاکرات و توافقهای محرمانه دیپلماتهای امریکایی با مقامات باکو و ایروان قرار شد احداث و نظارت بر این کریدور استراتژیک برای قریب به یکصد سال به امریکا سپرده شود. کریدوری که حالا «پل ترامپ» نامیده می شود!

«پل ترامپ»؛ مفصل اتصال آسیا به اروپا!

این دالان یک جاده یا اتوبان معمولی نیست بلکه عملاً بخش بزرگی از کشور ارمنستان به مساحت قریب به 260 کیلومتر مربع (دالانی به طول 43 کیلومتر و عرض 6 کیلومتر) را در برمی گیرد که برای 99 سال به امریکا اجاره داده می شود و یادآور قرارداد استعماری قرن 19 بین بریتانیا و چین برای اجاره 99 ساله هنگ‌کنگ به بریتانیاست. ارمنی ها که همیشه در پاسخ به نگرانی های امنیتی ایران اصرار داشتند هرگز حق حاکمیت سرزمینی شان را به آذربایجان واگذار نمی کنند سرانجام از این حق خود به نفع امریکا چشم پوشی کردند! به این امید که از شر توسعه طلبی های محور باکو-آنکارا برای قیچی کردن مرزهای جنوبی شان با ایران راحت شوند. قرارداد «پل ترامپ» برای ارمنی ها مصداق حکایت همان مالباخته ایست که زین اسبش را دزد ربوده بود و او از ترس اینکه مبادا در سرقت بعدی، اسب ربوده نشود ترجیح داد آن را با ارباب دزدها شریک شود به این شرط که خودش هم گهگاهی بتواند از اسبش سواری بگیرد!

بازدارندگی به شیوه ارمنی!

دولتمردان ارمنستان که ضرب شست جمهوری آذربایجان را در جنگ 44 روزه سال 2020 چشیده بودند طی 5 سال گذشته می دانستند که زمان به نفع آنها نیست و باید هرچه سریعتر چاره ای برای حل مناقشات مرزی خود با آذربایجان بیاندیشند. بعد از جنگ دوم قره‌باغ همه کشورهای منطقه و جهان نیز می دانستند که موازنه قوای سنتی بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان بنا به چند دلیل به هم خورده است:

نخست اینکه آذربایجان بدلیل دسترسی به منابع غنی نفتی و گازیِ دریای خزر دارای درآمدهای اقتصادی بادآورده زیادی است که با اتکاء به آنها می تواند روی صنایع نظامی و ارتش خود سرمایه گذاری کند در حالی که ارمنستان فاقد منابع طبیعی انرژی است و درآمد خاصی جز آب باریکه صنعت توریسم و تولیدات کشاورزی ندارد. دوم آنکه ارمنستان فاقد «متحد استراتژیک» در نظام بین الملل است در حالی که آذربایجان از حمایت تمام عیار ترکیه و اتحادیه کشورهای ترک زبان آسیای مرکزی برخوردار است.

ترکیه که یکی از قویترین ارتشهای ناتو را در اختیار دارد در جریان جنگ 2020 علاوه بر اهداء پهپادهای بیرقدار و تکنولوژی پیشرفته نظامی، زمینه ای فراهم ساخت تا شبه نظامیان تکفیری سوری از طریق خاک این کشور به جمهوری آذربایجان ترانزیت شده و در جبهه جنگ علیه ارمنستان بجنگند. در مقابل ارمنستان تنها چشم امیدش به حمایت روسیه بود که پوتین هم با بی اعتنایی نسبت به سرنوشت ارمنی ها عملاً آنها را ناامید ساخت. روسیه بارها نشان داده است که متحد قابل اتکایی در مواقع بحرانی نیست.

سرانجام سومین عاملی که توازن قوا را به زیان ارمنستان تغییر داد نظام سیاسی دموکراتیک ضعیف، فاسد و سرشار از تفرقه حاکم بر ایروان بود، احزاب سیاسی رقیب تلاش می کردند از شرایط جنگی برای کاهش محبوبیت رقبای داخلی شان نزد افکار عمومی و رأی دهنده ها سوءاستفاده کنند، در حالی که نظام سیاسی استبدادی الهام علی‌اف در آذربایجان از برکت سه دهه سرکوب مستمر مخالفینش اساساً با چیزی به نام تفرقه داخلی روبرو نبود. یک قانون نامرئی بی رحمانه در نظام بین الملل آن است که کشورهای دموکراتیک نمی توانند در محیطهای غیردموکراتیک تاب‌آوری زیادی داشته باشند و سرنوشت شومی در انتظار آنهاست. سرنوشت کشورهایی چون اوکراین، ارمنستان و گرجستان مثالهای تلخی ازین بی رحمی دردناک بین المللی است.

در چنین شرایط خطیری ارمنی ها به خوبی می دانستند توسعه طلبی علی‌اف فقط محدود به تصرف قره‌باغ باقی نخواهد ماند و این جنگ امواج دیگری نیز در آینده در پی خواهد داشت و احتمال از دست دادن کل استان جنوبی سیونیک دور از ذهن نخواهد بود. توسل به «نیروی سومی» که بتواند محور آذربایجان-ترکیه را بالانس کند و ناجی ارمنستان باشد در نهایت نیکول پاشینیان را به سوی امریکا سوق داد. برنده کوتاه مدت این قرارداد بدون شک جمهوری آذربایجان است اما اگر از منظر کلان و راهبردی به مسئله بنگریم ارمنستان بیش از آذربایجان از قِبَل چنین قراردادی منتفع می گردد.

احداث این دالان بیش از آنکه برای ارمنستان منافع اقتصادی بدنبال داشته باشد، یک نوع ضمانت برای موجودیت این دولت ضعیف در برابر محاصره گازانبری دو دولت قدّار آذربایجان و ترکیه است. ارمنستان با این قرارداد اکنون بقا خودش را در شرایطی که زیر سایه یک تهدید موجودیتی جدی قرار داشت تضمین کرده است! اتحاد و ائتلاف با ابرقدرتهای فرامنطقه ای یک اهرم بازدارنده مهم برای قدرتهای کوچک و ضعیف در طی تاریخ نظام بین الملل بوده است. آری باید اعتراف کنیم که ارمنی ها اگرچه «جنگ بلد» نبودند اما عقلانیت و دیپلماسی را در محیط آنارشیک بین الملل خوب بلد بودند.

سری که مثل همیشه بی کلاه ماند؛ انفعال به سبک ایرانی!

قرارداد پل ترامپ و تقسیم مسیرهای ترانزیتی منطقه بین بازیگران رقیب در غیاب ایران، یادآور معاهده تقسیم دریای خزر بین روسیه و بقیه کشورهای همجوار دریا بدون حضور ایران در سال 1380 است! زمانی که آقای خاتمی رئیس جمهور بود و روسیه، قزاقستان و آذربایجان 64 درصد دریای خزر را بین خودشان تقسیم کردند. در آن زمان ملت ایران با شنیدن خبر ناگهان در بهت و ناباوری فرو رفت و با فشار افکار عمومی، دولتهای خاتمی و محمود احمدی نژاد مجبور شدند به روسیه اعتراض کنند، خلاصه که خرازی رفت و متّکی آمد و در نهایت مسئولین سیاست خارجی «معجزه هزاره سوم» (احمدی نژاد) با گستاخی و طلبکارانه در چشم ملت ایران زل زدند و گفتند سهم ما از دریای خزر 11 درصد است! عددی که هنوز هم برای افکار عمومی قابل هضم نیست، اما آنچه به جایی نرسد فریاد است.

خلاصه که یکه تازی جمهوری آذربایجان در دریای خزر و شمال غرب ایران درست از همان زمان آغاز شد، از زمانی که وزارت خارجه ما در برابر زیاده خواهی همسایگان شمالی اش سکوت کرد و انفعال به خرج داد. بلایی که امروز بر سر ایران می آید تا حد زیادی ناشی از غفلت پی در پی دولتهای مماشات‌گر از خاتمی تا پزشکیان نسبت به مسئله رژیم حقوقی تقسیم دریای خزر و استحصال ناعادلانه از منابع ارزشمند انرژی این دریا بوده است.

وقتی مسئولین ما نگران بودند که مبادا اعتراض شان موجب تکدر خاطر مبارک عالیجناب پوتین شود، خاندان علی‌اف با کمک کمپانی های نفتی حریص غربی از همان زمان استخراج نفت و گاز از منابع ساحل غربی دریای خزر را آغاز کردند و امروز از برکت دو دهه خام فروشی به یک بازیگر موثر و توسعه طلب در قفقاز جنوبی تبدیل شده اند.

هر دوی این قراردادها (یعنی معاهده تقسیم دریای خزر و قرارداد پل ترامپ) در غیاب ایران منعقد شدند و از این انفعال و غیبتهای مکرر کلاه گشادی سر ما و نسل های آینده این سرزمین رفت. این قراردادها یادآور همان توافقات استعماری قرن 19 و اوایل قرن 20 بین بریتانیا و روسیه است که معمولاً در غیاب ایران منعقد می شد با این تفاوت که اینبار متاسفانه «قدرتهای ذره ای» مثل آذربایجان و ارمنستان درباره جایگاه ژئوپلتیک ایران در غیاب کشورمان تصمیم می گیرند!

مسئولین وزارت خارجه ما باید به این پرسش مهم پاسخ دهند که چگونه یک دولت ضعیف و کاملاً محاط در خشکی مثل ارمنستان، بدون اتصال به آبهای آزاد بین المللی در حالی که فقط با 4 کشور مرز زمینی دارد توانسته است تنها با اتکاء به قدرت دیپلماسی خود بواسطه این قرارداد به یک گذرگاه استراتژیک بین شرق و غرب عالم بدل شود اما ایران با 1500 کیلومتر مرز با آبهای آزاد بین المللی، برخورداری از مرزهای مشترک آبی و خاکی با 15 کشور متنوع و قرار داشتن در یک چهارراه ارتباطی جغرافیایی بین 4 گوشه جهان عملاً هیچ نقش مهمی در ترانزیت بین المللی نداشته باشد؟!

سرنوشت «کریدور ارس» چه خواهد شد؟ سرنوشت بازارچه های مرزی در شمال غرب ایران که بعد ازین متروکه خواهند شد چگونه خواهد بود؟ اصلاً پیامدهای مخرب اقتصادی این رویداد به کنار، آیا وزارت خارجه به گام بعدی الهام علی‌اف فکر کرده است؟ سرشت دولتهای دیکتاتوری چنین است که پس از هر پیروزی نظامی و توفیقات اقتصادی یا سیاسی باز هم بیشتر می خواهند و توسعه طلب تر می شوند!

جمهوری آذربایجان که امروز ارمنستان را شکست داده است و علیرغم میل روسیه پای امریکا و اسرائیل را به قفقاز جنوبی باز کرده است دیگر هرگز به نقش فرعی و محلی سابق خود باز نخواهد گشت! حالا با جنونِ عظمت‌طلبی علی‌اف و اردوغان چه خواهید کرد؟ با این تفاسیر پل ترامپ نقطه آغاز یک بحران عمیق ژئوپلتیکی در شمال غرب ایران خواهد بود.

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات