ترنج موبایل
کد خبر: ۸۹۰۹۸۷

از جنجال سربازی حریدی‌ها تا حمله به ایران؛ پشت پرده عملیات فریب اسرائیل

از جنجال سربازی حریدی‌ها تا حمله به ایران؛ پشت پرده عملیات فریب اسرائیل

این عملیات، که با هماهنگی آمریکا و فریب‌های رسانه‌ای و سیاسی همراه بود، در ابتدا برای اسرائیل دستاوردهای تاکتیکی داشت اما نتوانست به پیروزی راهبردی منجر شود؛ چرا که ایران با بازیابی ابتکار عمل و پاسخ‌های مؤثر، توازن را تغییر داد و مانع تحقق اهداف نهایی اسرائیل شد.

تبلیغات
تبلیغات

فرارو– علی فواز تحلیلگر ارشد مسائل خاورمیانه شبکه خبری المیادین

به گزارش فرارو به نقل از المیادین، هرچند رسانه‌ها همواره به عنوان بازوی اصلی پنهان‌سازی و گمراه‌کردن افکار عمومی پیش از آغاز درگیری‌ها نقش‌آفرینی کرده‌اند، اما رخدادهای شامگاه ۱۳ ژوئن سال جاری پیرامون ایران، پرسش تازه‌ای را پیش روی کارشناسان قرار داد: آیا ابزار رسانه‌ای به‌تنهایی برای تحقق یک فریب استراتژیک کافی است؟ بررسی‌ها نشان می‌دهد که در بسیاری موارد، فریب سیاسی و دیپلماتیک می‌تواند اثربخشی بیشتری نسبت به فریب صرفاً رسانه‌ای داشته باشد؛ حتی اگر رسانه‌ها خود به عنوان بستر اصلی انتشار و القای این فریب عمل کنند. نمونه بارز این رویکرد را می‌توان در راهبرد فریبی مشاهده کرد که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا در قبال ایران در پیش گرفت.

تحلیل زنجیره فریب؛ از اخبار جعلی تا حمله واقعی

اگر قرار باشد از مجموعه این سلسله گزارش‌ها جمع‌بندی صورت گیرد، بدون تردید یکی از کلیدی‌ترین نکات، اهمیت جایگاه فریب در معادلات سیاسی و نظامی است. با این همه، نباید نقش ابزارهای رسانه‌ای در این فرایند را نادیده گرفت؛ چرا که شواهد متعددی از کاربرد فریب رسانه‌ای را می‌توان در مطبوعات اسرائیل به‌ویژه در روزهای منتهی به جنگ ناگهانی این رژیم علیه ایران ردیابی کرد. البته لازم است نسبت به روایت‌ها و ادعاهای مطرح‌شده از سوی رسانه‌های اسرائیلی، به‌خصوص در غیاب روایت‌های متقابل، با احتیاط و دقت فراوان برخورد شود.

بر این اساس، فریب رسانه‌ای تنها یکی از حلقه‌های زنجیره‌ای گسترده‌تر است که در نهایت می‌تواند به تحقق یک فریب استراتژیک موفق منجر شود. این زنجیره، علاوه بر عملیات رسانه‌ای، گام‌های میدانی نظیر استتار و پنهان‌سازی تحرکات نظامی، امنیتی و لجستیکی را نیز دربرمی‌گیرد و در عین حال شامل طیفی از اقدامات سیاسی، دیپلماتیک و بیانی است که هدف مشترک آن‌ها، پنهان‌سازی اهداف و آمادگی‌های واقعی از چشم رقبای راهبردی است.

اهداف یک عملیات فریب استراتژیک، زمانی به اوج خود می‌رسد که در کنار برنامه‌ریزی‌های دقیق نظامی و امنیتی، عنصر غافلگیری را به سرانجامی تعیین‌کننده برساند. تحقق چنین هدفی مستلزم نفوذ همه‌جانبه و کسب دستاوردهایی است که حریف را از بازپس‌گیری ابتکار عمل و کنترل شرایط بازمی‌دارد و با موجی گسترده از جنگ روانی، اراده و انگیزه جنگی او را در هم می‌شکند؛ موضوعی پیچیده که بی‌تردید نیازمند واکاوی و تحلیل مفصل و مستقلی است.

از غافلگیری تا مقاومت

بنابر اذعان شماری از مقامات رسمی، ایران فریب در عملیات اخیر را پذیرفت؛ با این حال، حمله غافلگیرکننده به این کشور نتوانست همه اهداف مدنظر را محقق کند و منجر به پیروزی قاطع نشد. هرچند تهران در این نبرد متحمل خسارت‌هایی شد، اما در برابر خواسته‌های آشکار دولت ترامپ تسلیم نشد و شروطی را که معمولاً طرف پیروز به شکست‌خورده تحمیل می‌کند، نپذیرفت.

در این چارچوب، می‌توان گفت عملیات غافلگیرانه اسرائیل، در سطوح تاکتیکی و عملیاتی، موفقیت‌هایی را رقم زد. با این وجود، ایران با بازیابی سریع ابتکار عمل و وارد کردن خسارات سنگین و پیوسته به جبهه اسرائیل، توانست تا حد قابل توجهی موازنه را تغییر دهد؛ به نحوی که اگر این روند ادامه می‌یافت، هزینه‌های تل‌آویو به‌شدت افزایش می‌یافت و دستاوردهای اسرائیل، زیر ضربات موشکی ایران، رو به زوال می‌رفت؛ بی‌توجه به میزان خساراتی که تهران متحمل شده بود.

اوج این روند زمانی آشکار شد که موشک‌های ایرانی موفق شدند سپر دفاع هوایی اسرائیل را درنوردند و همزمان بنیان بازدارندگی فنی و روانی این رژیم و انسجام داخلی جامعه اسرائیلی را هدف قرار دهند. این حملات، روز به روز تاب‌آوری اسرائیل را در معرض آزمونی دشوار قرار داد؛ شاخصی که همواره در منازعات نظامی، به عنوان یکی از مهم‌ترین نشانه‌های قدرت یا ضعف طرفین ارزیابی می‌شود و در مورد اسرائیل، با توجه به ویژگی‌های ساختاری این رژیم، از اهمیت دوچندان برخوردار است.

بررسی تاریخ نظامی نشان می‌دهد که موفقیت‌های اولیه در اجرای عملیات فریب و وارد آوردن ضربات غافلگیرکننده، همواره به تحقق اهداف استراتژیک منتهی نمی‌شود. نمونه بارز این واقعیت را می‌توان در عملیات «بارباروسا» یعنی حمله ناگهانی آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۴۱مشاهده کرد.

در آن مقطع، فرماندهان آلمانی با پنهان‌کاری ماهرانه، موفق شدند نیات تهاجمی خود را مخفی نگه داشته و ارتش سرخ را در غافلگیری کامل فرو برند. با وجود پیشروی‌های برق‌آسا و وارد آوردن تلفات سنگین به نیروهای شوروی در مراحل ابتدایی، ارتش سرخ توانست به سرعت خود را بازسازی کند و خطوط دفاعی جدیدی را سامان دهد. در نهایت، ماشین جنگی آلمان در برابر مقاومت سرسختانه شوروی متوقف شد و تهاجم گسترده هیتلر با شکستی تاریخی به پایان رسید؛ رویدادی که بار دیگر اثبات کرد ضربات غافلگیرکننده، شرط کافی برای پیروزی نهایی در جنگ نیستند.

نمونه دیگری از این الگو را می‌توان در حمله ژاپن به پرل هاربر در سال ۱۹۴۱ یافت؛ حمله‌ای که با موفقیت کامل در غافلگیر کردن ناوگان آمریکا همراه بود. با این حال، ایالات متحده این ضربه را به فرصتی برای تقویت وحدت داخلی و بسیج گسترده منابع خود تبدیل کرد؛ همان اتفاقی که در مواجهه با ایران نیز قابل مشاهده بود. در نهایت، نیروی دریایی ژاپن یکی پس از دیگری متحمل شکست‌های سنگین شد و جنگ در اقیانوس آرام با نابودی توان نظامی ژاپن و تسلیم کامل این کشور به پایان رسید.

تجربه رویارویی با اسرائیل در جنگ اکتبر ۱۹۷۳ نیز نمونه‌ای گویا از نقش غافلگیری تاکتیکی در معادلات نظامی منطقه است. در آغاز این نبرد، نیروهای مصری و سوری با بهره‌گیری از اصل غافلگیری موفق شدند از کانال سوئز عبور کرده و خطوط دفاعی اسرائیل را در هم بشکنند. اما در ادامه، اسرائیل با اتکا به حمایت گسترده و مستقیم ایالات متحده توانست ابتکار عمل را بار دیگر به دست بگیرد و از طریق رخنه معروف به «ثغره الدفرسوار» موازنه میدانی را تغییر دهد؛ رخدادی که همچنان با ابهامات و پرسش‌های تاریخی بسیاری همراه است.

در نهایت، اگرچه طرف عربی در مراحل اولیه به موفقیت‌هایی دست یافت، اما این پیروزی به دستاورد سیاسی روشنی منتهی نشد و ماجرا با خروج مصر از جبهه کشورهای عربی و امضای توافق «کمپ دیوید» با اسرائیل به سرانجام رسید؛ توافقی که اثرات و پیامدهای آن تا امروز فضای ژئوپلیتیکی منطقه را تحت تاثیر قرار داده است. این نمونه‌ها، شواهدی تاریخی ارائه می‌دهند مبنی بر اینکه موفقیت در فریب و غافلگیری، تنها برتری اولیه را به مهاجم می‌دهد و تضمین‌کننده پیروزی نهایی نیست؛ به‌ویژه اگر مدافع بتواند ضربه اولیه را جذب کرده و از ظرفیت‌های استراتژیک و انسانی خود برای تغییر روند جنگ بهره گیرد.

حمله غافلگیرانه اسرائیل به ایران؛ از جنگ روانی تا عملیات پیچیده فریب

اسرائیل توانست ایران را غافلگیر کند؛ آن هم در شرایطی که نشانه‌های جدی وقوع جنگ و فضای متشنج شامگاه ۱۳ ژوئن بر کسی پوشیده نبود. پیش از آغاز حملات، ایالات متحده با خروج شهروندان خود از چند کشور منطقه، عملاً احتمال بروز یک درگیری گسترده را تقویت کرده بود و تهدیدهای مکرر اسرائیل علیه ایران به‌ویژه پس از وقایع ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و تشدید تنش‌ها در پی جنگ با لبنان بر جدیت و فوریت این تهدیدها افزوده بود.

در شرایطی که منطقه خاورمیانه با بحرانی بی‌سابقه دست و پنجه نرم می‌کرد، رادارهای ایران نیز نشانه‌های نزدیک شدن جنگ را رصد می‌کردند. با این حال، آنچه کمتر کسی انتظارش را داشت، آغاز جنگ دقیقاً در لحظه صفر و زمان‌بندی تعیین شده از سوی اسرائیل بود؛ آن هم زمانی که مذاکراتی میان تهران و واشنگتن در جریان بود. در چنین فضایی، تهدیدات بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، شاید در نگاه نخست صرفاً بخشی از جنگ روانی و فضاسازی‌های همیشگی قلمداد می‌شد؛ تهدیداتی که سال‌هاست متوقف نشده و حتی پیش از رخداد «طوفان الاقصی» و از سال ۲۰۱۲ تاکنون، به طور مداوم علیه ایران مطرح می‌شود.

غافلگیری حمله اسرائیل تنها به زمان وقوع آن محدود نمی‌شد. آنچه رخ داد، محصول یک مهندسی امنیتی پیچیده و چندلایه بود که از مدت‌ها پیش طراحی شده بود؛ مهندسی‌ای که با بهره‌گیری از استتار، فریب استراتژیک و برنامه‌ریزی دقیق، حمله‌ای را رقم زد که هم در شکل و هم در محتوا کاملاً غیرمنتظره بود.

اختصاص زمان، منابع و انرژی فراوان به این پروژه، نشان می‌دهد اهداف فراتر از دستاوردهای صرفاً موضعی یا تاکتیکی تعریف شده بود. اهمیت ماجرا زمانی برجسته‌تر می‌شود که بدانیم با آغاز عملیات، بسیاری از ابزارها و روش‌هایی که در این نقشه به کار رفتند، عملاً عمر خود را به پایان رساندند؛ ابزاری که اغلب تنها یک‌بار و در چنین عملیات‌هایی قابل استفاده‌اند و آماده‌سازی آن‌ها گاه سال‌ها به طول می‌انجامد. در این میان، این پرسش اساسی مطرح می‌شود: آیا مجموعه این شواهد، حکایت از آن دارد که هدف نهایی این عملیات چیزی جز تغییر قدرت در ایران نبوده است؟

فارغ از تأییدات مستقیم و غیرمستقیم مقامات آمریکایی و اسرائیلی درباره اهداف این حمله، اجرای عملیاتی با چنین ابعاد و سطحی از آمادگی، در کنار سایر جزئیات و تحرکات، دست‌کم این واقعیت را روشن می‌کند: اگر مهاجم نتواند اهداف خود را محقق سازد یا شروط سیاسی‌اش را به طرف مقابل تحمیل کند، این وضعیت خود به معنای پیروزی برای مدافع تلقی می‌شود. چنین سناریویی را پیش‌تر در جنگ ۲۰۰۶ لبنان شاهد بودیم؛ جایی که حزب‌الله، علی‌رغم محدودیت‌هایش، توانست مانع تحقق کامل اهداف اسرائیل شود؛ هرچند در مقیاسی به مراتب کوچک‌تر از آنچه امروز در قبال ایران رخ داده است. 

عملیات فریب تاریخی اسرائیل؛ از جنجال سربازی حریدی‌ها تا حمله غافلگیرانه به ایران

پس از حمله، بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، در مصاحبه‌ای با شبکه فاکس‌نیوز به‌صراحت اعلام کرد که رئیس‌جمهور آمریکا با درخواست علنی خود مبنی بر عدم حمله، در حالی که از تصمیم اسرائیل برای آغاز عملیات مطلع بود، عملاً در تحقق عنصر غافلگیری علیه ایران نقش‌آفرینی کرد. نتانیاهو در سخنرانی خود که ۱۶ ساعت پس از شروع حمله ایراد شد، تصریح کرد: «به ترامپ گفتم غافلگیری، راز موفقیت است.» در سوی دیگر، دونالد ترامپ نیز در گفت‌وگویی با روزنامه وال‌استریت ژورنال ضمن تأیید این موضوع گفت: «ما از تصمیم اسرائیل برای حمله به ایران مطلع بودیم.»

دو روزنامه اسرائیلی، «جروزالم پست» و «اسرائیل هیوم»، در گزارش‌هایی همسو تأکید کردند که پیش از حمله نظامی به ایران، اسرائیل دست به اجرای فریبی گسترده زد. «اسرائیل هیوم» با استناد به ارزیابی تحلیل‌گران نظامی، این عملیات را «پیشرفته‌ترین عملیات فریب در تاریخ معاصر اسرائیل» خواند.

بر اساس این گزارش‌ها، یکی از محورهای کلیدی عملیات فریب، معطوف کردن افکار عمومی و رسانه‌ها به موضوع جنجالی قانون خدمت سربازی برای یهودیان افراطی (حریدی‌ها) بود؛ موضوعی که همزمان با گمانه‌زنی‌ها پیرامون احتمال فروپاشی ائتلاف حاکم و تلاش‌های نتانیاهو برای حفظ دولتش، در صدر اخبار قرار گرفت و به‌عنوان پوششی مؤثر برای پنهان‌سازی برنامه‌های عملیاتی مورد استفاده قرار گرفت.

روزنامه «جروزالم پست» نیز در گزارشی تفصیلی به مجموعه‌ای از تمهیدات طراحی‌شده برای موفقیت عملیات فریب پیش از حمله به ایران پرداخت. بر اساس این گزارش، دفتر نخست‌وزیری اسرائیل در روزهای منتهی به عملیات، به‌طور عمدی سیگنال‌هایی گمراه‌کننده منتشر می‌کرد از جمله اعلام برنامه مرخصی خانوادگی بنیامین نتانیاهو و حضور او در مراسم ازدواج پسرش؛ اخباری که به‌صورت ضمنی احتمال هرگونه اقدام نظامی قریب‌الوقوع را کمرنگ جلوه می‌داد.

در ادامه این سناریو، دفتر نخست‌وزیری بیانیه‌ای با عنوان «فریب واشنگتن» منتشر کرد و مدعی شد که وزیر امور استراتژیک اسرائیل و رئیس موساد قصد دارند برای مذاکره درباره پرونده هسته‌ای ایران به واشنگتن سفر کنند؛ مذاکراتی که بنا بود در عمان برگزار شود. در واقع، هیچ‌کدام از این مقامات خاک اسرائیل را ترک نکردند، اما همین اخبار، به‌عنوان بخشی از طراحی عملیات فریب، فضای بین‌المللی را از احتمال قریب‌الوقوع بودن حمله دور ساخت.

در ادامه تمهیدات گسترده برای عملیات فریب، دفتر نخست‌وزیری اسرائیل عامدانه از تکذیب گزارش‌هایی که به اختلاف میان بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ بر سر زمان و ماهیت حمله احتمالی اشاره داشتند، خودداری کرد. به تحلیل دو روزنامه «جروزالم پست» و «اسرائیل هیوم»، همین موضع‌گیری مبهم، به کاهش سطح آماده‌باش در ایران کمک کرد و افکار عمومی را از وقوع قریب‌الوقوع جنگ منحرف ساخت.

علاوه بر این، یک منبع آگاه اسرائیلی به این روزنامه‌ها گفت که تل‌آویو به‌صورت عمدی خبر نشست کابینه امنیتی (کابینت) را در شب حمله منتشر کرد، اما موضوع نشست را «مذاکرات مربوط به آزادی اسرا» عنوان کرد؛ در حالی که هدف واقعی این جلسه، صدور مجوز رسمی برای آغاز حمله نظامی به ایران پیش از طلوع آفتاب بود.

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات