سوریه را حفظ میکردیم، جنگ به ایران نمیرسید؟

آنچه این جریان فکری مورد نظر قرار نمیدهند، این است که جنگ پس از ۷ اکتبر آغاز شد. تا حمله به بیروت و ترور معاون عملیات سپاه پاسداران در کنار سیدحسن نصرالله (مهر ۱۴۰۳)، نقطه اوج ضربههای اسرائیل به ایران در حوزه مدیترانه، حمله ۱۳ فروردین ۱۴۰۳ به ساختمان کنسولگری در دمشق بود. اما موج ترورهای رژیم صهیونیستی علیه فرماندهان ارشد نظامی ایران، با فاصله کمی پس از حمله ۷ اکتبر و آغاز جنگ در نوار غزه آغاز شد.
فرارو- محسن صالحیخواه؛ وقوع جنگ ۱۲ روزه، بعضی مغالطات قدیمی درباره حضور برونمرزی ایران را زنده کرد به نحوی که با قلب معنای برخی نظریات پیشین روبرو شدیم. امروز میشنویم که اگر سوریه را حفظ میکردیم، در ایران نمیجنگیدیم. در صورتی که این تعبیر مربوط به زمان خود و به طور مشخص مربوط به بحران تروریسم تکفیری است. مسئله سوریه بر خلاف آنچه تندروها تلاش میکنند به نظر برسد، تا این اندازه ساده نیست.
ابتدا باید این مسئله را مد نظر قرار بدهیم که تعبیر اگر در عراق و سوریه نمیجنگیدیم باید در همدان و کرمانشاه میجنگیدیم، مربوط به اوج دوران یکهتازیهای جریان تکفیری است که توانستند خلافت مورد ادعای خود را در بخش عظیمی از این دو سرزمین برپا کنند. به غیر از اقداماتی که در حوزههای دیگر جغرافیایی از لیبی در شمال آفریقا تا جنوب شرق آسیا انجام میدادند.
چهار دوره زمانی حضور در سوریه
حضور ایران به طور مشخص در سوریه را باید به چهار بخش تقسیم کرد.
بخش اول زمانی بود که سوریه نیز در دومینوی اعتراضات بهار عربی قرار گرفت که از سال ۲۰۱۰ آغاز شد. برخورد حکومت اسد با معترضان سوری در کنار آماده بودن کشورهای دیگر برای ورود به این بحران، آغاز یک جنگ داخلی بود. ابتدای جنگ، بیشتر نام جریانهای بریده از حکومت اسد شنیده میشد. ایران در این دوران در قالب هستههای کوچک مستشاری و عملیاتی نیروی قدس، به دعوت رسمی دولت سوریه وارد عمل شد و حضورش پنهان بود.
منافع ایران در حفظ دولت سوریه به عنوان پل پیروزی دسترسی به گروههای مقاومت بود. محرم ترک، اولین شهید ایرانی در جنگ سوریه بود که دیماه سال ۱۳۹۰ به شهادت رسید. تا چند سال بعد، هیچ جزئیاتی از نحوه درگذشت او وجود نداشت. شاید این بخش از گزارش سایت مشرق درباره محرم ترک مربوط به سال ۱۳۹۸، گویای وضعیت باشد: «محرم ترک شهیدی است که شهادتش از چند جهت مظلومانه است. اول اینکه جایی دور از دیار و کاشانه خودش بود و دیگر اینکه زمانی به شهادت رسید که به دلایل مختلفی نمی شد حرف از شهادتش زد و یا مراسم با شکوهی در خور مقامش برگزار کرد.»
بخش دوم مربوط به دورهای میشود که سوریه درگیر یک جنگ داخلی تمام عیار شد. با طیفی از گروههای کوچک و بزرگ مخالف دولت اسد از سکولار تا سلفیها، القاعده (النصره) و سپس داعش روبرو بودیم. بحران از سال ۲۰۱۴ دیگر محدود سوریه نماند و با سقوط موصل، شکست دومینووار شهرهای عراق نیز آغاز شد. موج تروریسم تکفیری پشت مرزهای ایران میآمد.
ایران در این دوره علاوه افزایش حضور مستشاری خود در قالب مربیان و فرماندهان، ساختاری از نیروهای ایرانی، افغانستانی، پاکستانی و عراقی برای عملیات زمینی به وجود آورد که به مدافعان حرم معروف شدند. این نیروی زمینی، ضعف و فساد ارتش سوریه را جبران میکرد و نقش موثری در آزادسازی مناطق مختلف این کشور بر عهده داشت. با ورود تهدید به عراق و پیشروی داعش، این تهدید برای ایران بیشتر از قبل شد. از سال ۲۰۱۵ روسیه با نیروی هوایی وارد این جنگ شد هرچند منافع آن از حفظ حکومت سوریه، با ایران تفاوتهایی چشمگیر داشت. از جمله این که روابط عمیقی میان روسیه و اسرائیل وجود دارد.
دوره سوم به طور خلاصه مربوط به زمانی میشود که آتش جنگ داخلی در سوریه به پایینتر حد ممکن رسید و فضای سوریه تا حد زیادی تغییر کرد. حضور نیروهای ایرانی یا تحت فرماندهی ایران هم در این دوران کمتر شد اما ادامه پیدا کرد. بعضی مناطق که به طور دقیق از آنها اطلاعی نداریم، همچنان تحت حفاظت این نیروها بود و مستشاران یعنی نیروهای نظامی رسمی نیز در این کشور حضور داشتند. ایران برای خود در سوریه یک تشکیلات داشت که علت ایجاد آن هم، به همان مفهوم پل پیروزی برمیگردد.
دوره چهارم را میتوانیم پس از ۷ اکتبر بدانیم. در این دوران بود که ضربههای سنگین اسرائیل به ایران در سطح فرماندهان ارشد آغاز شد و حکومت اسد نیز سقوط کرد. مشکل سوریه را باید در دوره سوم و چهارم دنبال کنیم.
اسد همان اسد ماند
نظام اسد خیلی زود سقوط کرد. او نتوانست کمر شکسته این کشور زیر بار جنگ داخلی را دوباره راست کند. سیستم سوریه هم بعد از این دوران تغییری نکرد. به رغم این که در ظاهر اصلاحاتی در آن کشور رخ داد اما در باطن همان سیستم بعثی پیشین در سوریه حکومت میکرد که این بار، مشکلات عمیق اقتصادی نیز به نارضایتی از سالها سرکوب اضافه شده بود. اسد به رغم این که با حمایت ایران و روسیه توانست حکومت خود را حفظ کند، همان دیکتاتوری که پیش از جنگ بود، باقی ماند. اسد حتی تلاش کرد حمایت کشورهای عربی و غربی را بار دیگر به دست بیاورد. کرسی سوریه در اتحادیه عرب به آن کشور بازگشت و وعدههایی هم برای حل مشکلات عمیق اقتصادی گرفت. اما روند تحولات به شکلی نبود که این روند احتمالاً زمانبر بتواند حکومت او را نجات دهد.
مشکلات عملیاتی
ایران قصد نداشت به راحتی سوریه را رها کند اما با دو مشکل عمده مواجه بود. ابتدا این که ایران قرار نبود جای ارتش اسد بجنگد که مثل گلوله برف مقابل هجوم هیئت تحریرالشام آب میشد. هیچ مقاومت موثری مقابل نیروهای جولانی رخ نداد. نکته بعدی این که ایران هم در وضعیت عملیاتی مانند اوج دوران جنگ در سوریه نبود. بازخوانی روایتهای موجود از فاصله ۱۱ روزه آغاز حرکت نیروهای جولانی تا فرار اسد از سوریه تا حد زیادی مشخص میکند که به معدود نیروهای تحت فرمان ایران حتی سلاح و فشنگ مناسب برای مقاومت مقابل تحریرالشام نرسید. به گفته مقامات رسمی، دولت اسد هم هیچ درخواستی از ایران برای ورود به این موضوع نداشت.
تهران هم نتوانست این وضعیت را تغییر دهد چرا که به تعبیر مقام معظم رهبری «ما در همین شرایط دشوار هم آماده بودیم اینجا به من آمدند گفتند که همهی امکاناتی که برای سوریها امروز لازم است ما آماده کردهایم آمادهایم که برویم. آسمانها بسته بود، زمین بسته بود، رژیم صهیونیستی و آمریکا هم آسمان سوریه را بستند هم راههای زمینی را بستند، امکان نداشت. اینجوری است قضایا. انگیزهها اگر چنانچه در داخل آن کشور به حال خود باقی میماند و میتوانستند در مقابل دشمن حرفی داشته باشند دشمن آسمانشان را هم نمیتوانست ببندد، راه زمینی را هم نمیتوانست ببندد. میشد بهشان کمک کرد.» (۲۱ آذر ۱۴۰۳)
بنابراین، برخی واقعیتهای عملیاتی، با تحلیلهایی که غالباً از سوی تندروهای داخلی مطرح میشود، تفاوتهای زیادی دارد. ضمن این که، تعبیر جنگ در کشورهای دیگر برای دور نگه داشتن جنگ از خانه خود که به ویرانی خانه و مرگ غیرنظامیان کشورهای دیگر منجر میشود، تعبیر مناسبی به نظر نمیرسد. باید به این سیاستها نگاهی دوباره داشت. همین نگاه با اندکی تفاوت ماهوی، در لبنان نیز وجود دارد.
جنگ پس از ۷ اکتبر آغاز شد
جنگ پس از ۷ اکتبر آغاز شد. تا حمله به بیروت و ترور معاون عملیات سپاه پاسداران در کنار سیدحسن نصرالله در مهر ۱۴۰۳. ۱۳ فروردین ۱۴۰۳ به ساختمان کنسولگری در دمشق حمله شد. اما ترورهای رژیم صهیونیستی علیه فرماندهان ارشد نظامی ایران، با فاصله کمی پس از حمله ۷ اکتبر و آغاز جنگ در نوار غزه آغاز شد.
در ترورهای اسرائیل، چند تن از بلندپایهترین فرماندهان ایران در سوریه و سپس لبنان شهید شدند که صرفاً عناوین شغلی بعضی از آنان را میدانیم. افرادی مانند سیدرضی موسوی فرمانده پشتیبانی جبهه مقاومت، حجتالله امیدوار فرمانده اطلاعات نیروی قدس در سوریه و در بالاترین نقطه، محمدرضا زاهدی فرمانده سپاه سوریه و لبنان و محمدهادی حاجرحیمی، معاون هماهنگکننده (نفر سوم سلسله مراتب فرماندهی) نیروی قدس. شهید عباس نیلفروشان معاون عملیات سپاه هم در جلسهای با سیدحسن نصرالله، دبیرکل پیشین حزبالله حضور داشت و همراه او مورد حمله تروریستی قرار گرفت.
همانطور که از مرور روندها مشخص است، جنگ پس از ۷ اکتبر دامن ایران را هم گرفت. جنگ ۱۲ روزه، ادامه آن رویدادها بود. گفته میشود اگر ایران سوریه را حفظ میکرد، جنگ به ایران نمیرسید. وقتی پس از سقوط اسد، قدرت جدید در دمشق هم تمایلی به همکاری با ایران نداشت، تهران چطور میخواست آنجا بماند که جنگ را از خود دور نگه دارد. گاهی آتش جنگ، تمام موانعی که مقابلش ایجاد شده را میسوزاند و پیش میآید.