تعرفههای ترامپ: محافظ اقتصاد آمریکا یا مانع پیشرفت؟
آیا رویکرد دولت ترامپ، چین را قدرتمندتر می کند؟

دور دوم ترامپ با افزایش ابهام در سیاست خارجی آمریکا و تضعیف موقعیت واشنگتن در برابر چین همراه شده است. واگذاری رهبری جهانی انرژی پاک به پکن، تشدید رویکردهای تعرفهای و تضعیف روابط سنتی با متحدان، موقعیت آمریکا را تضعیف کرده است. در این شرایط، رویکرد ضدچینی و ایجاد فضای جنگ سرد در سیاست داخلی آمریکا جایگاه چندانی ندارد و جامعه آمریکا خواهان همزیستی، اجتناب از تنش و تمرکز بر منافع اقتصادی است.
فرارو– استفان ورثایم، عضو ارشد بنیاد کارنگی برای صلح بین الملل و استاد مدعو دانشگاه ییل
به گزارش فرارو به نقل از روزنامه فایننشال تایمز، در فضای مبهم و متغیر سیاست خارجی آمریکا، حتی خود دونالد ترامپ نیز شاید تصویر روشنی از جهتگیری آتی واشنگتن در قبال چین نداشته باشد. دور دوم ریاستجمهوری ترامپ با موجی از ابهامهای تازه همراه شده است: از نرخ تعرفههایی که هر لحظه ممکن است دستخوش تغییر شود تا آینده ائتلافهای نظامی آمریکا که بیش از هر زمان دیگری زیر سایه تردید قرار گرفته است.
از مهار تا همزیستی؛ چرا راهبرد آمریکا علیه چین شکست خورده؟
با این همه، تحولات مهمی نیز در حال رخ دادن است از جمله تصمیم بیسابقه دولت ترامپ برای سپردن رهبری جهانی انرژی پاک به چین؛ تصمیمی که با تصویب قانونی جدید از سوی ترامپ، عملاً سیاستهای فدرال حمایت از انرژیهای تجدیدپذیر را بیاثر ساخت. مجموعه این رویدادها اکنون ضرورت بازنگری جدی در راهبرد رقابت همهجانبه با پکن را پیش روی واشنگتن قرار داده است؛ راهبردی که همچنان بخشی از ساختار سیاستگذاری آمریکا بر آن اصرار میورزد. واقعیت این است که در دوران پساترامپ، تکرار الگوی جنگ سرد نه توجیه منطقی دارد و نه از منظر عملی چندان قابل تحقق به نظر میرسد.
سیاستهای دونالد ترامپ، ظرفیت محدود آمریکا برای مهار نفوذ جهانی چین را بیش از گذشته تضعیف کرده است. حتی پیش از ورود ترامپ به کاخ سفید، متحدان نزدیک آمریکا چندان تمایلی به ایجاد یک جبهه واحد علیه پکن نشان نمیدادند؛ اما اکنون، رئیسجمهور آمریکا به بسیاری از این کشورها وعدههایی کوچکتر و مقطعی میدهد و در مقابل، از آنان میخواهد ریسکهای سنگینتری را بپذیرند. در حالی که قدرت نظامی ایالات متحده هنوز برای برخی کشورهای آسیایی که مستقیماً در معرض تهدید چین قرار دارند، جذابیت دارد و دولت ترامپ در تلاش است تا حضور نیروهای آمریکایی در آسیا را تقویت کند، سیاستهای تعرفهای و تهدیدهای او، یکی از مهمترین مزیتهای تاریخی آمریکا را تضعیف میکند: ثبات و قابلپیشبینی بودن روابط با متحدان، که اکنون بیش از هر زمان دیگری قربانی هیجانهای سیاسی و بحرانهای گذرا شده است.
اگر رقابت میان آمریکا و چین صرفاً به معادلات مادی و اقتصادی تقلیل یابد، بیتردید این پکن است که دست بالا را خواهد داشت. اکنون، بیش از ۷۰ درصد کشورهای جهان در اغلب موارد با حجمی دو برابر آمریکا مبادلات تجاری گستردهتری با چین دارند. در چنین شرایطی، اگر رقابت میان دو قدرت به سطحی برسد که اقتصاد و فناوری جهان را دچار انشعاب و دوپارگی کند، دیگر بهسختی میتوان تشخیص داد که واقعاً کدامیک در حال مهار دیگری است. واشنگتن ناگزیر است تلاش بیشتری برای جلوگیری از شکلگیری این گسل جهانی انجام دهد و راهبردی واقعبینانهتر در پیش بگیرد؛ راهبردی که همزیستی با چین را در اولویت قرار دهد نه صرفاً رقابت بیپایان و بیحاصل.
آمریکا در تله خودساخته؛ چرا چین در نظر جهان محبوبتر از واشنگتن است؟
برخی تحلیلگران آمریکایی نیز به این بنبست واقفاند و توصیه میکنند واشنگتن با رویکردی نوآورانه و پیشرو، از چین سبقت بگیرد و دوباره حلقه شرکای بینالمللی خود را تقویت کند. با این حال، آنها نه بر سیاست داخلی آمریکا تسلط دارند و نه میتوانند ذهنیت جهانی را کنترل کنند. بر اساس نتایج نظرسنجی «شاخص ادراک دموکراسی» که در آوریل امسال در صد کشور جهان انجام شد، بیش از سهچهارم مردم جهان ارزیابی مثبتتری نسبت به چین دارند تا آمریکا. حتی جایگاه دونالد ترامپ در افکار عمومی جهان پایینتر از رهبرانی چون شی جینپینگ و ولادیمیر پوتین است.
علاوه بر این، تا پایان دوره ریاستجمهوری ترامپ در سال ۲۰۲۹، نقش چین در نبرد با بحران تغییرات اقلیمی بیش از هر زمان دیگری اهمیت خواهد یافت. دولت بایدن در عین سرمایهگذاری بر توسعه زیرساختهای داخلی انرژیهای تجدیدپذیر، با افزایش تولید نفت و گاز، مسیر کربنزدایی را طولانیتر و پرهزینهتر کرد؛ آن هم در شرایطی که میتوانست با واردات پنلهای خورشیدی، باتری و خودروهای برقی از چین این روند را سرعت ببخشد.
اکنون، ترامپ همان سرمایهگذاریها را از میان برده و همزمان مشوقهای بیشتری برای سوختهای فسیلی در نظر گرفته است. نتیجه آنکه آمریکا، در آینده قابل پیشبینی، به عنوان یک پترو-دولت باقی خواهد ماند. در این شرایط، آمریکاییهایی که به توسعه انرژی سبز علاقهمندند ناچارند نگاه خود را به سمت نسلهای جدید فناوری انرژی مانند انرژی ژئوترمال معطوف کنند؛ زمینههایی که امید میرود بتوان از طریق آنها برتری فناورانه چین را به چالش کشید.
سال گذشته، دولت آمریکا تعرفه واردات خودروهای برقی ساخت چین را چهار برابر افزایش داد و به ۱۰۰ درصد رساند؛ تصمیمی که در عمل به معنای ممنوعیت ورود این خودروها به بازار آمریکا است. اما پرسش اساسی اینجاست: اگر خودروسازان آمریکایی قادر نباشند خودروهای برقی مقرونبهصرفه و با کیفیتی در سطح شرکتهای چینی نظیر BYD عرضه کنند، آیا منطقی نیست که منافع مصرفکننده و کاهش آسیبهای زیستمحیطی را در اولویت قرار دهیم؟ حتی اتحاد جماهیر شوروی نیز زمانی برای ساخت خودروی مردمی لادا، دست همکاری به سوی فیات ایتالیا دراز کرد. امروز آمریکا نیز، چه در صنعت خودروسازی و چه در سایر حوزهها، باید رویکردی مشابه در پیش گیرد و از سرمایهگذاری مشترک شرکتهای چینی با خودروسازان داخلی استقبال کند؛ راهکاری که میتواند منافع دوطرفه به همراه داشته باشد و به نفع اقتصاد، محیط زیست و مصرفکنندگان آمریکایی تمام شود.
با این حال، تحقق چنین افقی تنها زمانی میسر است که آمریکا چین را نه یک دشمن مرگبار، بلکه رقیبی جدی و گاه حتی شریکی راهبردی ببیند. نمونهای روشن از این واقعیت را میتوان در توافق سال ۲۰۲۲ شرکت چینی «گوشن» برای ساخت کارخانه تولید باتری در شهر کوچک بیگ رپیدز ایالت میشیگان دید؛ شهری که در انتخابات، ترامپ ۶۴ درصد آرا را به خود اختصاص داده بود.
این پروژه قرار بود هزاران فرصت شغلی با درآمد بالا و ۲.۳ میلیارد دلار سرمایهگذاری جدید برای منطقه به همراه آورد. اما موج احساسات ضدچینی که در میان ساکنان محلی بالا گرفت، اجرای آن را متوقف کرد؛ وضعیتی که با توجه به پیامهای دو حزبی در واشنگتن برای «جدایی» یا «کاهش ریسک» از چین چندان دور از انتظار نیست. درست است که وابستگی متقابل اقتصادی میتواند آسیبپذیریهایی ایجاد کند، اما همین وابستگی، فرصتهای قابلتوجهی را نیز پیش روی هر دو کشور میگذارد؛ فرصتهایی که میتوانند به سود اقتصاد، اشتغال و حتی امنیت جهانی تمام شوند.
خوشبختانه فضای سیاست داخلی آمریکا چنان نیست که رهبران را وادار کند صرفاً با ژستهای افراطی و رویکرد ضدچینی در رقابتها پیروز شوند. ترامپ در انتخابات ۲۰۲۴، با شعار «نجات تیکتاک» به پیروزی رسید، در حالی که بایدن و کامالا هریس حتی با اتخاذ سختگیرانهترین مواضع ضدچینی در میان دموکراتها از زمان جنگ سرد دستاورد خاصی کسب نکردند.
در واقع، نظرسنجیها نشان میدهد تنها یکسوم مردم آمریکا چین را دشمن میدانند و اولویت اصلی افکار عمومی، اجتناب از کشیده شدن کشور به درگیری نظامی است. با وجود تغییر فضای سیاسی آمریکا در یک دهه اخیر و تشدید رویکردهای منفی علیه چین، جامعه آمریکایی هرگز به سطح هیجان و افراط دوران جنگ سرد نرسیده است. این واقعیت، هشداری جدی برای نخبگان سیاسی است که باید از تلاش برای ایجاد فضای خصومتآمیز و جنگ سردی با چین دست بکشند و مسیر واقعگرایانهتری را در پیش گیرند.