طرح «شهر انسانی» در غزه: نقشه مشترک نتانیاهو و ترامپ برای کوچ اجباری فلسطینیان
هماهنگی پنهان ترامپ و نتانیاهو؛ آیا «اختلاف» آنها یک نمایش است؟

در حالی که دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو ظاهراً در برخی موارد همچون بحران غزه و ایران اختلافنظر دارند، شواهد میدانی از هماهنگی عمیق میان آنها حکایت دارد. ترامپ، در قامت میانجی صلح، عملاً بستر لازم برای پیشبرد سیاستهای افراطی اسرائیل را فراهم آورده و از طرحهایی نظیر کوچ اجباری فلسطینیان حمایت کرده است. به موازات این تحولات، پروژههایی مانند ایجاد «شهر انسانی» در غزه و بازآرایی نظم منطقهای با مشارکت کشورهای عربی، با هدف مهار ایران و به اصطلاح پایان دادن به مسئله فلسطین، در دستور کار قرار دارد.
فرارو- جلبیر الشقر استاد روابط بین الملل دانشگاه سواس لندن
به گزارش فرارو به نقل از روزنامه القدس العربی، با وجود انبوه شواهدی که خلاف این روایت را نشان میدهد، بخش قابل توجهی از تحلیلگران در رسانههای بینالمللی همچنان دونالد ترامپ را شخصیتی معرفی میکنند که مشتاق پایان مسالمتآمیز بحران غزه است و حتی تصور دارند که او قادر خواهد بود بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل را وادار کند شروطی را که چندان باب میلش نیست، بپذیرد.
ترامپ و نتانیاهو؛ نمایش ساختگی «اختلاف» برای فریب افکار عمومی
اما در عرصه واقعیت، تمام روایتهایی که از وجود اختلاف میان ترامپ و نتانیاهو یا تلاش رئیسجمهور آمریکا برای تحمیل طرحی موسوم به «صلح» بر نخستوزیر اسرائیل حکایت دارند، در خوشبینانهترین حالت چیزی جز شایعات ساختگی نیست؛ شایعاتی که نفع آن، در نهایت، به هر دو چهره میرسد. ترامپ علاقهمند است تصویری از خود ارائه دهد که طرفدار صلح است؛ تصویری که برای بخشی از پایگاه انتخاباتی او که با مداخلات نظامی آمریکا در خارج از کشور مخالفاند، جذابیت دارد. همزمان، او در رؤیای کسب جایزه نوبل صلح به سر میبرد؛ آرزویی که از رقابت کودکانهاش با باراک اوباما، برنده سابق این جایزه نشأت میگیرد.
نتانیاهو نیز هرگاه ناچار شود از مواضع افراطی حامیان تندرو خود فاصله بگیرد، ترجیح میدهد فشار متحد آمریکایی را بهعنوان بهانهای برای این عقبنشینی مطرح کند تا بتواند مخالفان داخلی و گروههای رادیکالتری را که همچنان بر تحقق کامل پروژه «نکبت ۱۹۴۸» و اشغال تمام مناطق فلسطینی اصرار دارند، آرام نماید. از عجایب این خوشبینی بیپایه به صلحطلبی ترامپ آن است که برخی تحلیلگران، او را چنان معرفی میکنند که گویا توانسته صلح با ایران را به نتانیاهو تحمیل کند؛ در حالی که ترامپ، در حمله نظامی به ایران، عملاً در جایگاه شریک استراتژیک اسرائیل قرار گرفت و نقش محوری در اجرای عملیات ایفا کرد. هماهنگی میان کاخ سفید و دولت نتانیاهو آشکار و غیرقابل انکار بود: اسرائیل پس از «جنگ دوازدهروزه» بهشدت به یک آتشبس نیاز داشت؛ چرا که انبار مهماتش تهی شده بود، هزینههای جنگ سر به فلک کشیده بود و نیروها تا مرز فرسودگی پیش رفته بودند.
آتشبسی که پس از آن جنگ برقرار شد، چیزی بیش از یک وقفه تاکتیکی نبود؛ فرصتی بود که دولت ترامپ از آن بهره برد تا فشارها بر جمهوری اسلامی را افزایش دهد و تهران را وادار به پذیرش شروط واشنگتن کند. ترامپ از همان آغاز این آتشبس، با صراحت اعلام کرد که ایران شکست سنگینی متحمل شده و ناگزیر است خواستههای آمریکا را بپذیرد. اکنون مهمترین دغدغه بنیامین نتانیاهو در سومین سفر خود به واشنگتن پس از بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، این است که اطمینان یابد دولت جدید آمریکا همچنان با قدرت و قاطعیت، سیاست مهار نظامی و هستهای ایران را ادامه خواهد داد.
معامله بزرگ خاورمیانه؛ سکوت عربها در قبال طرح اخراج فلسطینیان از غزه
علاوه بر مسئله ایران، پرونده فلسطین نیز یکی از محورهای کلیدی مذاکرات نتانیاهو در واشنگتن محسوب میشود؛ موضوعی که بازتابدهنده همان تصورات عجیب و گاه غیرواقعی است که هنوز در بسیاری از تحلیلهای رسانههای بینالمللی دیده میشود. بسیاری از مفسران، ترامپ را سیاستمداری میدانند که قرار است اسرائیل را به پذیرش صلح با فلسطینیها وادار کند و دولت تلآویو را تحت فشار قرار دهد تا از سیاستهای سختگیرانه خود عقبنشینی کند.
اما واقعیت صحنه کاملاً متفاوت است: ترامپ عملاً مسیر اجرای سیاستهای افراطی اسرائیل را هموار کرده و زمینه را برای پیگیری علنی سناریوی اخراج فلسطینیها از غزه توسط دولت نتانیاهو فراهم ساخته است. بنا بر گزارش خبرگزاری رویترز، فقط از آغاز دور دوم ریاستجمهوری ترامپ، دستکم دوازده اظهار نظر رسمی از سوی او ثبت شده که به صراحت بر لزوم کوچ اجباری ساکنان غزه تأکید داشته است؛ موضعی که حتی با تهدیدات غیرمستقیم نسبت به مصر و اردن برای پذیرش آوارگان فلسطینی همراه بوده است.
با وجود همه این واقعیتهای میدانی، هنوز بخشی از تحلیلگران رسانههای بینالمللی دونالد ترامپ را سیاستمداری تصویر میکنند که گویا قصد دارد دولت اسرائیل را به اتخاذ راهحلی مسالمتآمیز با فلسطینیها وادار کند؛ برداشتی که آشکارا با تحولات میدانی و سیاستهای واقعی ترامپ در تضاد است. نمونه بارز این غلبه آرزو بر واقعیت، در رفتار رهبران جنبش حماس دیده میشود؛ افرادی که همچنان به توصیههای بشاره بحبح، استاد فلسطینی-آمریکایی گوش میسپارند؛ شخصیتی که پیشتر مشاور سیاسی یاسر عرفات و از مذاکرهکنندگان اصلی پس از توافق اسلو بود. رهبران حماس، بیاعتنا به درسهای تلخ گذشته، همچنان به امید معجزهای از سوی ترامپ دل بستهاند؛ غافل از آنکه در ابتدای همین سال، در نخستین ماههای دور جدید ریاستجمهوری ترامپ، توافق آتشبسی که به میانجیگری او برقرار شد، خیلی زود پس از تبادل اسرا توسط اسرائیل نقض شد و موج تازهای از حملات و ویرانیها در غزه را به دنبال داشت.
امروز نیز رهبران حماس بر مجموعهای از مطالبات پافشاری میکنند که مهمترین و بحثبرانگیزترین آنها، توقف فوری عملیات نظامی با ضمانت ایالات متحده و خروج کامل ارتش اسرائیل از نوار غزه است. از نگاه ترامپ و نتانیاهو، این خواستهها نهتنها غیرواقع بینانه و تحققناپذیر جلوه میکند، بلکه عملاً به ابزاری برای بنبست مذاکرات و فرار از توافق تبدیل شده است. با این حال، چنین مطالباتی بیش از آنکه بر واقعیات صحنه استوار باشد، بازتابدهنده تصورات و امیدهای رهبران حماس به آمادگی واشنگتن برای تحمیل شرایط خود بر دولت اسرائیل است.
طرح «شهر انسانی» در غزه؛ نقشه مشترک نتانیاهو و ترامپ برای کوچ اجباری فلسطینیان
در همین حال و به گزارش رسانههای آمریکایی، رایزنیهای گستردهای میان بنیامین نتانیاهو، دونالد ترامپ و اعضای کابینه آمریکا جریان دارد تا طرح مشترکی را برای انتقال اجباری ساکنان غزه به یک «شهر انسانی» در جنوب این منطقه (بر روی ویرانههای رفح) به مرحله اجرا برسانند. هدف نهایی این برنامه، تسریع روند کوچ فلسطینیان و تبدیل جمعیت باقیمانده به ساکنان اردوگاههایی در فضای باز است؛ وضعیتی که حتی از شرایط کنونی غزه دشوارتر خواهد بود. در این میان، مجموعهای از سناریوهای مختلف بر میز مذاکره قرار دارد؛ گزینههایی که صرفاً به رایزنی میان اسرائیل و آمریکا محدود نمیشود، بلکه با مشارکت و همکاری نزدیک متحدان عرب واشنگتن در منطقه از جمله دولتهای خلیج فارس، مصر و اردن، نیز به دقت مورد بررسی قرار گرفته است.
در نهایت، هدف غایی دونالد ترامپ که بنیامین نتانیاهو نیز به طور کامل با آن همسو است رسیدن به راهحلی تحت عنوان «تسویه نهایی» برای مسئله فلسطین است؛ مدلی که بر اساس الگوی پیشنهادی رونالد ریگان در سال ۱۹۸۲، تنها چند نقطه کوچک و پراکنده فلسطینی را در غزه و کرانه باختری باقی میگذارد؛ مناطقی که از هر طرف در محاصره پایگاههای نظامی و شهرکهای اسرائیلی قرار دارند؛ وضعیتی که اکنون کرانه باختری به شکلی عینی با آن مواجه است.
یکی از محورهای اساسی در این مذاکرات، تعیین سازوکار «حاکمیت» بر مناطق فلسطینی است؛ این پرسش مطرح است که چه مرجعی قرار است نظارت و اداره این بخشهای پراکنده را بر عهده بگیرد؟ آیا همچنان تشکیلات خودگردان فعلی در رامالله یا نسخهای اصلاحشده و مورد حمایت بیشتر دولتهای عربی نقش اصلی را خواهد داشت؟ یا اینکه مطابق انتظار تلآویو، ساختاری جدید با مشارکت امارات و چهرههایی مانند محمد دحلان شکل خواهد گرفت؟
همزمان، بحث بر سر این است که مسئولیت مستقیم اداره و کنترل جمعیت غزه با کدام نهاد خواهد بود: آیا ارتش اسرائیل که بسیاری از فرماندهانش پس از تجربه تلخ انتفاضه اول در سال ۱۹۸۸ تمایلی به درگیری مجدد و طولانیمدت با مردم غزه ندارند یا اینکه این مأموریت به طور موقت به نیروهای عربی سپرده میشود و سپس به گروههای فلسطینی همسو با نظم جدید منطقهای واگذار خواهد شد؟
چنین سازوکاری بخشی از چشمانداز بزرگتری است که ترامپ و نتانیاهو به دنبال تحقق آن هستند؛ نظمی منطقهای که عادیسازی روابط عربستان سعودی و حتی دولت جدید سوریه با اسرائیل را بهعنوان یک دستاورد کلیدی تضمین کند و بنیان ائتلافی منطقهای را تحت رهبری ایالات متحده بگذارد؛ ائتلافی که واشنگتن از دوران جنگ خلیج فارس در ۱۹۹۱، همواره تحقق آن را دنبال کرده است.