دیپلماسی چین در عمل؛ وعدههای بزرگ، دستاوردهای محدود
چرا حضور چین در تحولات خاورمیانه کمرنگ است؟

جنگ اخیر میان ایران و اسرائیل نشان داد چین هنوز فاصله زیادی با تبدیل شدن به یک ابرقدرت واقعی دارد. پکن علیرغم روابط اقتصادی گسترده با تهران، در لحظه بحران نقش فعالی ایفا نکرد و بیشتر نظارهگر باقی ماند. چین نه ابزار و اراده کافی برای تأمین امنیت منطقه و نه قدرت رقابت جدی با نفوذ آمریکا را دارد. بهرغم رشد اقتصادی، پکن فاقد چشمانداز و نقشآفرینی موثر ژئوپلیتیک جهانی است.
فرارو– مایکل شولمن، پژوهشگر ارشد غیرمقیم شورای آتلانتیک و ستون نویس نشریه آتلانتیک
به گزارش فرارو به نقل از نشریه آتلانتیک، چین هنوز فاصله زیادی با تبدیل شدن به ابرقدرت بلامنازع جهان دارد؛ واقعیتی که در جریان نبرد مستقیم اسرائیل و ایران در ماه ژوئن بهوضوح آشکار شد. کشوری که تا همین اواخر مهمترین شریک سیاسی و اقتصادی تهران به شمار میرفت، در لحظه بحران و تقابل آشکار، ترجیح داد عملاً تماشاگر باشد و هیچ نقشی در موازنه میان ایران و اسرائیل ایفا نکند. این بیعملی پکن در حالی رخ داد که چین طی سالهای اخیر تلاش گستردهای برای توسعه روابط با کشورهای کلیدی خاورمیانه داشته است و منافع اقتصادی مستقیمی در پایداری و امنیت این منطقه دارد؛ منطقهای که بیش از نیمی از نفت وارداتی چین را تأمین میکند.
سیاست دوگانه چین؛ حمایت از ایران در سایه تلاش برای رابطه با اسرائیل
اما دلیل این که چین از مداخله جدی خودداری کرد چیست؟ پکن البته سعی داشت نقش فعالتری برای خود دستوپا کند. در اواسط ژوئن، شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، طرحی چهار مادهای برای توقف درگیری و آغاز مذاکرات درباره برنامه هستهای ایران ارائه داد و اعلام کرد کشورش آماده است «نقش سازندهای» در بازگرداندن آرامش ایفا کند. با این حال، این ابتکار دیپلماتیک سرانجامی نداشت و شی نتوانست طرفهای اصلی بهویژه اسرائیل را به پای میز مذاکره بکشاند.
واقعیت این است که هیچگاه روابطی عمیق و راهبردی میان اسرائیل و چین شکل نگرفته است و پکن پس از حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ با حمایت از مواضع حماس، خشم تلآویو را برانگیخت. اما با پیشرویهای نظامی اخیر اسرائیل، مقامات چینی تلاش کرده اند لحن خود را تعدیل کنند؛ چنانکه وانگ یی، وزیر خارجه چین، گفتوگوهایی را با همتای اسرائیلی خود آغاز کرده و در تماس تلفنی در ماه اکتبر بر آمادگی پکن برای بازگشایی سریع و فراگیر روابط دو کشور تأکید ورزیده است.
با این حال، رهبران اسرائیل بهدلیل روابط دیرینه چین با تهران، همچنان رویکردی محتاطانه در قبال پکن خواهند داشت. چین در سالهای اخیر به ایران یاری رسانده تا تحریمهای بینالمللی و فشارهای آمریکا را دور بزند؛ همچنین در کنار روسیه و هند، ایران را به عضویت دو نهاد مهم اقتصادی و سیاسی یعنی گروه بریکس و سازمان همکاری شانگهای درآورده است.
با توجه به این وابستگیها، انتظار میرود پکن بتواند تا حدی بر تصمیمات تهران اثر بگذارد؛ چنانکه در سال ۲۰۱۵ رهبران چین ایران را به پذیرش توافق هستهای دولت اوباما ترغیب کردند و در ۲۰۲۳ نیز نقش واسطه آشتی میان تهران و ریاض را ایفا نمودند. با این وجود، هرچند روابط رو به گسترش چین و ایران مایه نگرانی اسرائیل است، اما نزدیکی این دو بازیگر کمتر از آن چیزی است که در نگاه نخست به نظر میرسد.
چین در خاورمیانه؛ قدرت اقتصادی بدون مسئولیت امنیتی
تهران دلایل قانعکنندهای برای تردید در تعهد کامل پکن به این شراکت دارد. چین در سال ۲۰۲۱ وعده داد طی ۲۵ سال آینده، ۴۰۰ میلیارد دلار تحت عنوان «شراکت راهبردی جامع» در ایران سرمایهگذاری کند؛ با این حال، روند تحقق این وعده بسیار کند پیش رفته و تا پایان سال ۲۰۲۳ مجموع سرمایهگذاری مستقیم چین در ایران تنها به ۳.۹ میلیارد دلار رسیده است. از سوی دیگر، پکن با بهرهبرداری از آسیبپذیری اقتصادی ایران، نفت این کشور را با تخفیفهای قابل توجه خریداری میکند. در واکنش به این شرایط، تهران تلاش کرده تا برای ایجاد توازن و کاستن از وابستگی به پکن، مناسبات خود با هند، بزرگترین رقیب منطقهای چین را تقویت کند و بدین ترتیب، نفوذ چین را در روابط دوجانبه مهار کند.
مقامات ایران کاملاً آگاهند که چین نهایتاً قادر نخواهد بود آنها را در برابر فشارهای ایالات متحده و اسرائیل محافظت کند. تجارت با پکن هرگز جایگزین حقیقی برای رفع تحریمهای غرب نخواهد بود و بعید است پکن حاضر باشد واشنگتن را برای لغو این محدودیتها به چالش بکشد. هرچند چین بهتدریج ارتش خود را مدرن میکند، اما هنوز توان یا تمایل به نمایش قدرت نظامی در سطح خاورمیانه ندارد و به نظر میرسد اصلاً چنین هدفی هم برای پکن مطرح نیست؛ چرا که اساساً از الگوی اتحادهای راهبردی و پیمانهای امنیتی متقابل آمریکا با شرکای منطقهای، دوری میگزیند.
یون سان، پژوهشگر ارشد اندیشکده استیمسون و کارشناس سیاست خارجی چین، در این باره میگوید: «پکن علاقهای به ایفای نقش تأمینکننده امنیت خاورمیانه ندارد و واقعیت این است که هیچکس هم چنین انتظاری از چین ندارد.» واکنش چین به بحران اخیر میان ایران و اسرائیل نیز بهخوبی نشاندهنده همین محدودیت بود؛ وانگ یی، وزیر خارجه چین، چیزی فراتر از حمایت دیپلماتیک به همتای ایرانی خود ارائه نکرد. محمد بحارون، مدیر مرکز سیاستگذاری عمومی دبی، نیز در گفتوگو با من (نویسنده) تأکید کرد: «از منظر امنیتی، چین شریک واقعی ایران نیست. حتی در شرایطی مانند همین جنگ اخیر، ارتباط نظامی روسیه با تهران به مراتب نزدیکتر از چین است.»
برای بسیاری از بازیگران منطقه، دوری چین از مداخله در بحرانهای خاورمیانه نهتنها نقطه ضعف محسوب نمیشود، بلکه امتیازی تلقی میگردد: پکن سهمی در شعلهور شدن مناقشه ایران و اسرائیل ندارد. با این وجود، همین بیطرفی سبب شده چین نتواند به عنوان یک رقیب واقعی یا نیروی موازنهساز در برابر نفوذ آمریکا مطرح شود. کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس، هرچند حجم تجارت و سرمایهگذاری خود با چین را افزایش دادهاند، اما همچنان خواهان روابط عمیق و همهجانبه دیپلماتیک و اقتصادی با ایالات متحده هستند.
جاناتان فالتون، پژوهشگر ارشد اندیشکده شورای آتلانتیک معتقد است: «سفر ماه مه ترامپ به خاورمیانه و استقبال بیسابقه رهبران کشورهای عربی خلیج فارس از او، گویای این واقعیت است که آمریکا همچنان شریک کلیدی این کشورهاست.» به اعتقاد او، « چین نه در عرصه سیاسی، نه در حوزه راهبردی، نه دیپلماتیک و نه اقتصادی رهبری منطقه را در دست ندارد: در حال حاضر، فقط یک کشور وجود دارد که همه این نقشها را بهطور همزمان ایفا میکند و آن، ایالات متحده آمریکاست.»
دیپلماسی چین در بنبست؛ چرا طرحهای صلح شی جینپینگ شکست میخورد؟
همین الگو در عرصه جهانی نیز به چشم میخورد. شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، تلاش کرد پس از حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، با ارائه طرح صلحی، نقش میانجی را ایفا کند؛ اما حمایت علنی پکن از مسکو، اعتبار شی را بهعنوان واسطهای بیطرف از میان برد. تلاشهای چین برای ایفای نقش در بحران اسرائیل و حماس در غزه در سال ۲۰۲۳ نیز بهدلیل جانبداری آشکار از فلسطینیها راه به جایی نبرد. اگرچه وانگ یی، وزیر خارجه چین، بارها خواستار آتشبس شد، اما در نهایت این دیپلماسی فعال و پیگیر ایالات متحده بود که منجر به تحقق آتشبس شد.
در هر دو بحران، شی جینپینگ تلاش کرد از شرایط برای پیشبرد منافع ملی چین بهرهبرداری کند؛ چه با تحکیم روابط با ولادیمیر پوتین که بیش از هر زمان دیگری منزوی و تحت فشار است، چه با کسب اعتبار تبلیغاتی در میان کشورهای جنوب جهانی از طریق انتقاد از حمایت آمریکا از اسرائیل.
نحوه رفتار چین در این بحرانها، جایگاه واقعی این کشور را در نظام بینالملل عیان میکند. بهاصطلاح محور اقتدارگرا شامل چین، روسیه و کره شمالی بیش از آنکه یک ائتلاف متحد و هماهنگ باشد، مجموعهای از منافع متعارض و رقابتهای درونی است. علاوه بر این، اقتصاد بزرگ چین هنوز به همان سرعت به قدرت سیاسی و نظامی قابل ملاحظه تبدیل نشده است. مقامات پکن نه از ابزار دیپلماتیک و نظامی کافی برخوردارند و نه اراده سیاسی لازم برای به چالش کشیدن جایگاه رهبری جهانی آمریکا را از خود نشان دادهاند. واقعیت این است که برای تبدیل شدن به یک قدرت جهانی، چین به چیزی فراتر از منابع مادی و تجربه، یعنی یک چشمانداز و نقشآفرینی جدید در نظام بینالملل نیاز دارد.