عمان در مرکز دیپلماسی، تلآویو در حاشیه
چرا دولت ترامپ دیگر به اسرائیل اعتماد ندارد؟
ایالات متحده با کنار گذاشتن رویکردهای همسو با اسرائیل، مسیر تازهای در منطقه در پیش گرفته است؛ مسیری که بر مذاکره با بازیگران غیردولتی، پایان جنگ غزه و بازگشت به عادیسازی متمرکز است. در مقابل، تلآویو با تداوم اقدامات نظامی و عدم ارائه چشماندازی واقعگرایانه، بیش از پیش از واشنگتن فاصله گرفته است. تحلیلگران معتقدند دولت افراطگرای نتانیاهو، اکنون به مانع اصلی برای نظم جدید منطقهای و منافع بلندمدت آمریکا تبدیل شده است.
فرارو- در واقع، این نخستینبار نیست که ایالات متحده بدون هماهنگی با اسرائیل، مستقیماً وارد مذاکره با گروههایی میشود که آنها را «تروریستی» مینامد؛ رویکردی که هر بار با واکنشهای تند و خشمآلود تلآویو همراه بوده است. یکی از نمونههای برجسته این رویکرد، زمانی است که دولت آمریکا از طریق آدام بوهلر، فرستاده ویژه خود در امور گروگانها، مذاکرات محرمانهای را با جنبش حماس برای دستیابی به توافقی در راستای توقف جنگ در غزه آغاز کرد.
به گزارش فرارو به نقل از روزنامه القدس العربی، این مذاکرات با نشانههایی از پیشرفت از جمله موافقت اولیه حماس همراه بود، اما فشارهای سیاسی اسرائیل مسیر گفتوگوها را مسدود کرد و نهایتاً موجب شد کاخ سفید روند مذاکرات را به حالت تعلیق درآورد. پس از آن، واشنگتن مسیر جدیدی را برگزید و از طریق استیو ویتکاف، نماینده خود در امور خاورمیانه با میانجی گری مصر و قطر مذاکرات غیرمستقیم را آغاز کرد.
روند جدایی آمریکا از پروژههای افراطی اسرائیل کلید خورده است
در نگاه نخست، ممکن است اینگونه به نظر برسد که تلاش آمریکا برای ورود به مذاکراتی مستقل از اسرائیل، صرفاً ناشی از ملاحظات تاکتیکی و فوری واشنگتن باشد. برای نمونه، در پرونده حماس، تمرکز بر آزادی گروگان آمریکایی و در مورد حوثیها، واکنش به خسارات سنگین نظامی و اقتصادی وارده بر ناوهای هواپیمابر و کشتیهای جنگی ایالات متحده یا آسیبهای واردشده به منافع تجاری واشنگتن در آبهای راهبردی دریای سرخ و دریای عرب باشد. با این حال، فراتر از این ملاحظات کوتاهمدت، آنچه در حال شکلگیری است، حاکی از یک چرخش بنیادین در مسیر همکاری سنتی میان واشنگتن و تلآویو است.
همراستایی تاکتیکی پیشین میان واشنگتن و تلآویو که بر پایه پروژه اخراج اجباری فلسطینیان از غزه و تبدیل این منطقه به بستری برای طرحهای املاکمحور و گردشگری بنا شده بود، اکنون به بنبست رسیده است؛ آنهم بهدلیل ایستادگی سرسختانه گروههای مقاومت فلسطینی که آزادی گروگانها را منوط به دریافت امتیازاتی کلیدی چون توقف کامل جنگ، عقبنشینی نیروهای اسرائیلی از غزه، لغو محاصره و آغاز بازسازی کردهاند. با فروپاشی این پروژه، بار دیگر همهچیز به نقطه آغاز بازگشته است؛ همان مرحلهای که اسرائیل از آن با عنوان «روز بعد» یاد میکند.
اما واقعیت آن است که تلآویو هیچ طرح عملیاتی یا چشمانداز واقعگرایانهای برای آینده غزه ارائه نکرده جز مجموعهای از گزینههای افراطی و ویرانگر مانند گرسنگیدادن جمعی، قطع دسترسی به آب و سایر ملزومات حیاتی و نابودی زیرساختهای زندگی بهمنظور وادار کردن ساکنان به مهاجرتی اجباری. با وجود این، تاکنون گروههای مقاومت با ایستادگی میدانی و واکنشهای نظامی حسابشده، توانستهاند این سناریو را ناکام بگذارند.
تفسیر قابل اتکا از تحولات اخیر آن است که شکاف میان واشنگتن و تلآویو با سرعتی فزاینده در حال تعمیق است؛ شکافی که نهفقط از زمان نقض توافق آتشبس با حماس یا تعلل اسرائیل در اجرای مرحله دوم آن شکل گرفت، بلکه بهطرز بنیادینتری از لحظهای آغاز شد که رفتار اسرائیل از هرگونه چارچوب راهبردی مشخص فاصله گرفت. بهنظر میرسد رهبری فعلی اسرائیل، با تداوم اقدامات نظامی بیپروا علیه کشورهای مختلف از جمله نقض مکرر آتشبس در لبنان، حملات مداوم به خاک سوریه و برنامهریزیهای پنهانی برای حمله به تاسیسات هستهای ایران بیش از آنکه بر پایه محاسبات دقیق امنیتی حرکت کند، بهدنبال حفظ توازن سیاسی شکننده خود در داخل است. در واقع، سیاستهای تلآویو بیش از آنکه بازتاب یک راهبرد امنیت ملی باشد، به واکنشی غریزی برای بقا در برابر بحران داخلی شباهت دارد.
تلآویو در حاشیه، عمان در مرکز
سفر بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل به واشنگتن و دیدارش با دونالد ترامپ، شکاف عمیق و روبهگسترش میان دو متحد دیرینه را بهوضوح نمایان ساخت. در حالیکه تلآویو تلاش میکرد آمریکا را به مشارکت در یک حمله نظامی مشترک علیه برنامه هستهای ایران ترغیب کند، رئیسجمهور ایالات متحده رویکردی کاملاً متفاوت را در پیش گرفته بود و او جدیتر از همیشه به امکان ازسرگیری مذاکرات مثبت با تهران میاندیشید؛ گفتوگوهایی که نهتنها موضوع نفوذ منطقهای ایران را از دستور کار کنار میگذاشت، بلکه در چارچوب آن، حق جمهوری اسلامی برای داشتن برنامهای صلحآمیز در حوزه انرژی هستهای نیز به رسمیت شناخته میشد.
رسانههای اسرائیلی با پوشش گستردهای به شکست سفر نتانیاهو به واشنگتن پرداختند و گزارش دادند که او بدون هیچگونه دستاورد ملموسی کاخ سفید را ترک کرده است و آنهم در شرایطی که با شگفتی، از آغاز مسیر جدید مذاکرات میان واشنگتن و تهران با میانجیگری عمان باخبر شد. شماری از تحلیلگران برجسته اسرائیلی نیز بهصراحت تأکید کردند که ایالات متحده دیگر اعتماد پیشین را به نخستوزیر اسرائیل ندارد و حاضر نیست برای حمایت از دولتی که از هرگونه چشمانداز راهبردی تهی است، منافع گسترده و بلندمدت خود در منطقه را به خطر اندازد. از نگاه این تحلیلگران، دولتی که تنها با زبان انکار و تهدید سخن میگوید، نهتنها امنیت اسرائیل، بلکه ثبات و منافع آمریکا را نیز به مخاطره میاندازد.
مذاکرات منطقهای واشنگتن، تهدیدی برای بقای نخستوزیر اسرائیل
دو روز پیش، دونالد ترامپ اعلام کرد که در آستانه سفر به خاورمیانه قرار دارد و وعده داد که در جریان این سفر، بیانیهای مهم صادر خواهد کرد. او تأکید کرد که این سفر با اقداماتی در راستای کاهش بخشی از بحران انسانی در غزه همراه خواهد بود. از جمله ارسال کمکهای امدادی به این منطقه بدون آنکه اشارهای به طرحهای مربوط به اخراج یا مهاجرت اجباری فلسطینیها داشته باشد. همزمان با این اظهارات، ارتش اسرائیل دو حمله هوایی به جنوب لبنان انجام داد و اعلام کرد که در این عملیات، اهداف مهمی وابسته به حزبالله را هدف قرار داده است.
ترکیب این مجموعه تحولات، نشانهای روشن از تعمیق شکاف راهبردی میان ایالات متحده و اسرائیل است. واشنگتن اکنون به این جمعبندی رسیده که تحقق منافع کلانش در منطقه مستلزم موفقیت در مذاکرات با ایران، تثبیت توافق با حوثیها، پایاندادن به جنگ غزه و توقف حملات اسرائیل به لبنان و سوریه است. در نقطه مقابل، تلآویو این رویکرد را تهدیدی مستقیم برای بقای سیاسی دولت بنیامین نتانیاهو تلقی میکند؛ نهفقط از منظر امنیتی یا دیپلماتیک، بلکه بهعنوان مسیری که میتواند به پایان قطعی دوران نخستوزیری او و آغاز روند پیگرد قضاییاش منتهی شود.
از همینرو، مقامات اسرائیلی بهدنبال طراحی سناریوهایی برای شعلهور ساختن مجدد تنشها و بیثباتی در منطقهاند؛ تلاشی برای آنکه واشنگتن را ناگزیر به بازگشت به مسیر مصالحه با تلآویو و پذیرش اولویتهای آن کنند. در غیر اینصورت، خطر گسست کامل هماهنگیها وجود دارد و این احتمال که آمریکا کنترل خود را بر تمام این پروندههای حساس از دست بدهد، دیگر دور از ذهن نخواهد بود.
نتانیاهو، مانع اصلی نظم جدید منطقهای
تلآویو در گذشته نشان داده که چگونه با مهارت، بازی فشار بر واشنگتن را بهدقت هدایت میکند. در دوران ریاستجمهوری جو بایدن، با گشودن جبههای نظامی علیه لبنان، تلاش کرد گزینههای کاخ سفید را در اعمال فشار متقابل محدود سازد. در دوره ظهور دونالد ترامپ نیز، اظهارات جنجالی او درباره «اخراج جمعی فلسطینیان» به ابزاری برای مشروعیتبخشی به سیاستهای تهاجمی اسرائیل تبدیل شد. اکنون نیز تلآویو با تشدید نظامیسازی فضای منطقه، در پی آن است که مانع از شکلگیری یک نظم منطقهای تازه بر پایه چشمانداز مستقل و استراتژیک واشنگتن شود؛ نظمی که بدون مداخله و اولویتهای اسرائیل طراحی و اجرا گردد.
با اینحال، امروز تلآویو از چهار جبهه در موقعیتی تضعیفشده قرار گرفته است: از منظر نظامی، بهدلیل آشکار شدن ضعف در آمادگی نیروهای ذخیره؛ از جنبه اقتصادی، بهواسطه هزینههای سنگین ادامه و گسترش عملیات نظامی؛ از نظر سیاسی، با افزایش فشارهای داخلی از سوی اپوزیسیون و اعتراضهای خیابانی؛ و از دید راهبردی، بهدلیل ناتوانی در ارائه هرگونه چشمانداز واقعگرایانه برای «روز بعد» از تداوم جنگ در غزه. در مقابل، واشنگتن رویکردی متمرکز و منسجم را در پیش گرفته است: مسیر توقف کامل درگیری، تنش و جنگ در همه جبههها و فراهمکردن زمینههای لازم برای بازگشت به روند عادیسازی روابط منطقهای؛ هدفی که تحقق آن، دستکم در نگاه آمریکا، بدون پایان کار دولت بنیامین نتانیاهو ممکن بهنظر نمیرسد.
شواهد متعدد، این فرضیه را تقویت میکنند که دولت ایالات متحده به یک جمعبندی قاطع رسیده است: شکست طرح اخراج اجباری فلسطینیان بهدلیل ایستادگی سرسختانه گروههای مقاومت و مخالفت صریح کشورهای عربی و تداوم رویکرد اسرائیل در دامنزدن به بحرانهای امنیتی بدون ارائه هیچ چشمانداز روشنی برای آینده، همگی گویای آناند که تحقق هیچ هدف راهبردی حتی آنهایی که در چارچوب منافع اسرائیل تعریف شدهاند تا زمانی که دولت افراطگرای بنیامین نتانیاهو بر سر کار است، ممکن نخواهد بود. از نگاه واشنگتن، بزرگترین مانع بر سر راه موفقیت روند عادیسازی، نه مخالفت کشورهای عربی یا تهدیدات منطقهای، بلکه شخص نخستوزیر اسرائیل است.
امروز، بازگشت به مسیر توافقات عادیسازی گذشته و چهبسا احیای آنها نیازمند اتخاذ تصمیمی اجتنابناپذیر است: کنار گذاشتن دولتی افراطگرا که نهتنها هیچ چشماندازی برای آینده فلسطینیان باقی نگذاشته، بلکه با تداوم و تعمیق جنگ، هرگونه امکان همراهسازی کشورهای عربی را با پروژه عادیسازی از بین برده است. پروژهای که هدف نهایی آن، ادغام اسرائیل در ساختار منطقهای خاورمیانه و تأمین امنیتی پایدار در چارچوب منافع بلندمدت ایالات متحده تعریف شده بود، اکنون بهواسطه عملکرد همین دولت، در آستانه فروپاشی کامل قرار دارد.