بهمن فرمانآرا: از میدان بهدر نمیروم

من از سینما بیرون نمیروم. اگر قصد چنین کاری را داشتم، همان ۱۰ سالی که فیلمنامه میدادم و رد میشد از سینما خداحافظی میکردم که یازدهمین فیلم من «بوی کافور عطر یاس» مجوز ساخت گرفت؛ بنابراین نمیتوان من را از میدان بهدر برد، مگر اینکه دستور رسمی مبنیبر کارنکردن من صادر شود. همان چهار سال دوم حضور آقای احمدینژاد کار نکردم و فیلم نساختم، اما در همان زمان کتاب ترجمه کردم و نوشتم و نمایشنامهای را کامل کردم. من عاطل و باطل روزگارم را نمیگذرانم. برای اینکه به جملهای که در «بوی کافور عطر یاس» هست اعتقاد دارم که هراس من از مرگ نیست، از بیهودهزیستن است.

«دلم میخواد» بعد از مدتها از زمان توقیفش راهی اکران سینما شد، این بخش قطعا اتفاق خوشایندی است، اما گمان میکنم در این روزها و در رقابت با سایر فیلمها بخش زیادی از تبلیغات فیلم از طریق مخاطبانش انجام میشود.
دقیقا. تبلیغ دهان به دهان را با هیچ پولی نمیتوان خرید و به این دلیل که مردم بعد از دیدن فیلم با حال خوب از سینما خارج میشوند، بسیار اتفاق خوبی است. از جهتی متأسفم که اکران فیلم همزمان با نمایش فیلمهایی شد که از شرایط بهتری برای اختصاص سانسها و سالنهای بیشتر برخوردارند. در تمام این مدت تلاشم این بوده که فیلم حاشیه بیجا نداشته باشد، چراکه آنقدر حاشیه زیاد است که خیلی وقتها فراموش میکنیم این حاشیه برای چه متنی است. با تمام کملطفیهایی که در تبلیغات این فیلم انجام شده است، مردم به این فیلم نیاز دارند، فیلم مسخرهبازی نیست، یک موضوع جدی است، اما درعینحال مخاطب خوشحال سالن سینما را ترک میکند.
زمانی که برای نخستینبار «دلم میخواد» در جشنواره جهانی فجر دیده شد، بسیاری از ایده این فیلم و نقد اجتماعی که به شکل متفاوتی مطرح شد، استقبال کردند. هرچند دلایل توقیف فیلم هم کمی عجیبوغریب بود بااینحال به نظر میرسد جدا از ماجرای بلاتکلیفی در این سالها، نمایش این فیلم در زمان مناسبش میتوانست بازدهی مالی بهتری داشته باشد.
بله. آن هفتصدخانی که اشاره کردم، شامل یکسری مسائلی است که اصلا ربطی به فیلم ندارد، اما در این کشور پیش میآید. مثلا یکی از دلایل بهتعویقافتادن فیلم این بود که من سه سال پیش تصمیم گرفته بودم در بخش خارج از مسابقه جشنواره فیلم فجر شرکت کنم. اما اشخاصی که در تولید فیلم شریک بودند، در زمانی که من برای معالجه ایران نبودم تصمیم گرفتند با اعتراض فیلم را در بخش مسابقه شرکت دهند، هیچ جای جهان این حق را از کارگردان نمیگیرند که تصمیم بگیرد فیلمش در چه بخشی باشد.
در سینما هم به این شکل است که گروه جدیدی میآید و اعمال نظرها متفاوت میشود؛ همین میشود که یکی میگوید (قرش بده) را دربیاور. یکی نظر دیگری مطرح میکند. درست مثل زمانی که به دنبال پروانه ساخت فیلم بودیم، از ابتدا نام فیلم «دلم میخواد برقصم» بود، اما مسئولان پروانه ساخت معتقد بودند فیلمی که در عنوانش از واژه رقص استفاده شده باشد، نمیتواند پروانه ساخت دریافت کند! آن زمان دکتر ایوبی (رئیس سازمان سینمایی وقت) پیشنهاد کرد رقص را از عنوان فیلم حذف کنیم.
بد نیست به ماجرای رقص در فیلم اشاره کنیم، در فیلم به ماجرایی پرداختید که پیش از این با این وسعت دربارهاش صحبت نشده بود، به گمان برخی شاید باید به رقص در این فیلم به نوعی دیگر نگاه میشد، مثلا تمثیلی از سلوک یا رقص عرفانی یا رقصی که در آن اندیشه باشد. شما از ابتدا به این موضوع چطور فکر کردید؟
این نطفه در طرحی است که نوشتم. پیش از این دربارهاش صحبت کردم که روزی حین رانندگی یک آهنگ ریتمیک از رادیو پخش شد، در آن لحظه بهخصوص فکر کردم که اگر بتوان در خیابان آزادانه رقصید، مردم چه عکسالعملی خواهند داشت؟ همان چیزی که فکر کردم تبدیل به نطفه فیلم شد، همان زمان هم فکر کردم قطعا برخی میگویند طرف دیوانه است. چراکه به طرز عجیبوغریبی فضا ضدشادمانی است، حتی زمانی که پرسپولیس و استقلال با هم بازی میکنند، ترجیح داده میشود مساوی کنند که شادی بیش از حد تیمها مشکلی ایجاد نکند.
در یادداشتی که در مورد فیلم نوشته شده بود هم درباره رقص مولانا صحبت شده بود و اینکه این داستان قدیمی است که در شادی به اصطلاح حرکات موزون انجام میشود، بدون اینکه قصد فریب کسی را داشته باشیم. رقص در فیلم هم سمبل شادمانی و آزادگی است و اینکه همه با هم میرقصیم. رقص در فیلم من هم یک شادی درونی است. نه برای اغواکردن آدمهایی است که رقص بلد نیستند و نه برای برهمزدن امنیت است. برای هیچچیزی جز شادمانی نیست.
«دلم میخواد» در شرایطی اکران شد که طبعا برخی فیلمهای کمدی و سرگرمکننده هم رقیبی برایش محسوب میشدند، درحالیکه این فیلم درعینحال که حرف مهمی را مطرح میکند مخاطبش را هم سرگرم میکند. اصلا نگاه شما به گونه کمدی در سینمای ایران چیست؟
به نظر من هیچ دلیلی ندارد که کمدی فقط به مسائل مستهجن بپردازد برای اینکه مخاطبش را راضی نگاه دارد. من به گونه کمدی به شکل رایجی که در سینمای ایران وجود دارد، نگاه نمیکنم. فکر میکنم این به یک زیربنای بسیار جدی نیاز دارد.
اما به نظر سینمای کمدی در سالهای اخیر جای خودش را بیشازپیش بین مخاطب ایرانی باز کرده و گاهی فیلمسازانی که به سینما به شکل متفاوتتری نگاه میکنند، از یک رقابت ناسالم در اکران صحبت میکنند.
به نظر من سینما سرانجامش همیشه روشن است، با وجود تمام این ماجراها من در آمریکا هم فیلم پخش کردم و برای شرکتی کار کردم که هزارو ۸۰۰ تا سینما داشت. ولی مسلم است که فیلمهای خودمان را در این تعداد سینما پخش نمیکردیم برای اینکه فیلمهای دیگر از کمپانیهای دیگر هم باید نمایش داده میشدند. منتها آنقدر بازار بزرگی است که فرصت برای تمامی فیلمها ایجاد میشود.
من از سینما بیرون نمیروم. اگر قصد چنین کاری را داشتم، همان ۱۰ سالی که فیلمنامه میدادم و رد میشد از سینما خداحافظی میکردم که یازدهمین فیلم من «بوی کافور عطر یاس» مجوز ساخت گرفت؛ بنابراین نمیتوان من را از میدان بهدر برد، مگر اینکه دستور رسمی مبنیبر کارنکردن من صادر شود. همان چهار سال دوم حضور آقای احمدینژاد کار نکردم و فیلم نساختم، اما در همان زمان کتاب ترجمه کردم و نوشتم و نمایشنامهای را کامل کردم. من عاطل و باطل روزگارم را نمیگذرانم. برای اینکه به جملهای که در «بوی کافور عطر یاس» هست اعتقاد دارم که هراس من از مرگ نیست، از بیهودهزیستن است.
مدتی قبل کمپینی تشکیل شد و همزمانی اکران فیلم و حرکت حمایت از رقص توجه زیادی را به فیلم جلب کرد. تا چه حد همزمانی این دو برای شما خوشایند بود؟
یک نفر جایی در دنیای مجازی نوشته بود اگر این اتفاق را فرمانآرا هماهنگ کرده، خفنترین سیستم تبلیغاتی است. در حقیقت من دستی نداشتم، برای من هم این همزمانی جالب بود.
قطعا رضا کیانیان یکی از بازیگران موردعلاقه شماست و ادامه همکاری شما بهوضوح سلیقه مشترکتان را نشان میدهد. از ابتدا رضا کیانیان گزینه اصلی شما برای نقش اصلی فیلم «دلم میخواد» بود؟
بله. همانطور که اشاره کردید، با رضا همکاری زیادی داشتم. در «بوی کافور عطر یاس» هنرپیشهای که به من التماس کرد که در فیلم بازی کند به این دلیل که پیش از این تجربههای خوبی در بازیگری نداشت، نزدیک فیلمبرداری با کار دیگری قرارداد بست و رفت. در همان زمان رضا کیانیان به من زنگ زد و احوالپرسی کرد و گفت: شنیده است که فیلم بهزودی تمام میشود.

البته به نظرم انتخاب محمدرضا گلزار و مهناز افشار و نوع بازی آنها هم بسیار هماهنگ و متفاوت بود.
بله، هر دوی آنها بازیهای خوبی ارائه دادند. به نظرم ربط پیدا میکند به نگاهی که به هنرپیشهها برای ساخت یک فیلم میشود. اینکه آیا قصد استفاده ابزاری داری یا مناسب نقش انتخاب میشوند؟ خاطرم هست روز اول فیلمبرداری محمدرضا گفت: عموجان چه نصیحتی برای من در این نقش داری؟ پاسخ من این بود که بزرگترین راز هنرپیشگی گوشدادن درست است. اینکه دیالوگهای طرف مقابلت را درست گوش کنی. باید به من حسی را انتقال بدهی. فکر کن الان با پدرت صحبت میکنی و کلک این در گوشدادن است. باید شنونده درجهیکی باشی، بنابراین واکنشهای تو باید از درونت باشد. بههرحال دوستان این نکات را میدانند، اما در اکثر فیلمها این نکات را از آنها نمیخواهند.

جایی از شما خواندم که بازی شما در فیلمهایتان توصیه آقای کیارستمی بوده و به تازگی متوجه شدم در فیلم کارگردان جوانی هم ایفای نقش کردهاید. بازیگری برای شما مهمتر شده است؟
من و عباس کیارستمی دوستان نزدیکی بودیم. عباس همیشه به من میگفت: در فیلمهای خودت بازی کن، برای اینکه دیالوگهایی که مینویسی خودت درستتر ادا میکنی، اما من امتناع میکردم، چراکه همزمان بازی و کارگردانی کار سختی است. آخرینباری که در خانهاش دیدار داشتیم، از من پرسید چهکار میکنی؟ از فیلم جدیدم گفتم و اینکه قصد دارم نقشی بازی کنم. گفت: «من همیشه بهت میگم، اگر گوش کرده بودی تا الان برای خودت یک برند شده بودی».