ضرورت افزايش بيش از تورم حداقل حقوق
البته نميدانم كه رفع اين ايراد در چارچوب وظايف شوراي نگهبان هست يا خير. در اين باره بايد حقوقدانان نظر دهند و قصد بنده نيز ورود به اين مقوله نيست. بلكه سوال ديگري را از شوراي نگهبان دارم به ويژه آن كه دبير محترم آن به شدت با تجملگرايي و حقوقهاي به اصطلاح نجومي مخالف و خواهان كمك به محرومان و طبقات فقير و تنگدست هستند. پرسش اين است كه اگر تعيين حداكثر سقف براي دستمزد مديران خلاف قانون اساسي يا شرع دانسته و مصداق اخلال در نظام اداري كشور معرفي شده است، پس چرا حداقل دستمزد مشمول اين قاعده نميشود؟ حداقل دستمزد در سال ١٣٩٥ برابر ٨١٢ هزار تومان تعيين شده بود، چرا آقايان شوراي نگهبان لحظهاي به اين پرسش پاسخ ندادند كه چگونه ميتوان با اين حداقل حقوق زندگي كرد؟ و به طور معمول يك خانواده سه يا چهار نفري را نيز تامين كرد؟ آيا چنين چيزي خلاف قانون اساسي يا شرع نيست؟ حالا اين را هم ميتوان برايش توجيه پيدا كرد، ولي چرا شوراي محترم نگهبان در دوران آقاي احمدينژاد اعلام نكرد كه افزايش حداقل حقوق كارگران نبايد از نرخ تورم كمتر باشد تا كارگران بيش از اين كه هست دچار لطمه و نابساماني نشوند.
كافي است گفته شود كه افزايش مبلغ حداقل حقوق در دوره دوم دولت او يعني از سال ١٣٨٩ تا ١٣٩٢، ٨/١ برابر بود ولي افزايش تورم ١٤/٢ برابر بود. به عبارت ديگر در كارگران در اين چهار سال به نرخ ثابت حدود ٢٠درصد از دستمزدشان يا قدرت خريد آنان كم شده است ولي هيچكس به اين ظلم آشكار اعتراضي نكرد. جالب اين كه در دولت موجود اين روند تا حدودي بهبود يافت و حداقل حقوق در اين سالها ٧/٦٦ درصد افزايش يافت در حالي كه نرخ تورم در اين فاصله فقط ٣٨ درصد افزايش يافته بود. به نظر ميرسد كه برخي افراد فقط شعار حمايت از كارگران را ميدهند در حالي كه هميشه قدرت آن را داشتند كه مانع از تضييع حقوق كارگران در دولت پيش شوند.
فارغ از اين نكته بايد توصيهاي نيز به دولت آقاي روحاني داشت. درست است كه در اين دولت رشد حقوق بيشتر از رشد تورم بوده و اين به نفع مزدبگيران است ولي اين يك سوي ماجراست، زيرا اين ارقام حداقل حقوق، هيچ تناسبي با حداقل نيازهاي كارگران ندارد.
بنابراين برخي معتقدند كه رشد حداقل حقوقها بايد بسيار بيشتر از نرخهاي موجود و تورم باشد تا پس از گذشت چند سال فاصله درآمدي موجود قدري تخفيف يابد. در برابر برخي ديگر معتقدند كه اين كار موجب افزايش هزينه توليد ميشود و به نفع تحرك اقتصادي نيست و ركود را دامن خواهد زد. بدون ترديد منطق اخير يك بخش از واقعيت را نشان ميدهد ولي همه واقعيت نيست. پايين بودن دستمزد نيروي كار يكي از عوامل كاهش بهرهوري نيز هست. عوارض ناشي از اين مساله بسيار مهم است. نكته ديگر اين كه سهم دستمزدها در قيمت تمام شده چندان زياد نيست كه افزايش آن موجب تورم شديدي شود.