چهار مانع موفقیت در گفتوگوهای هستهای ایران و آمریکا
در سال ۲۰۲۵، همزمان با جریان مذاکرات هستهای، تشدید فشارهای آمریکا، چرخه تقابل و تهدیدهای متقابل، اختلاف در الگوی مذاکرات، اصرار واشنگتن بر «غنیسازی صفر» و نقش مخرب اسرائیل و کنگره روند گفتوگوها را تضعیف کردند. حمله اسرائیل به تأسیسات ایران و ورود مستقیم آمریکا به جنگ، بیاعتمادی را تشدید کرد و همکاری هستهای ایران با آژانس را متوقف ساخت. بازگشت به مذاکره مستلزم تعدیل فشارها و توافق بر مدلی مرحلهای و قابلاعتماد است.
فرارو- اریک لوب تحلیلگر ارشد مسائل ایران در بنیاد کارنگی برای صلح بین الملل
به گزارش فرارو به نقل از بنیاد کارنگی برای صلح بین الملل، میان آوریل و مه ۲۰۲۵، ایران و ایالات متحده پنج دور گفتوگوهای هستهای را پشت سر گذاشتند و قرار بود دور ششم در میانه ژوئن برگزار شود. اما تنها دو روز پیش از آغاز آن، اسرائیل با حمایت عملیاتی آمریکا به زیرساختهای نظامی و هستهای ایران حمله کرد. نه روز بعد، ایالات متحده بهطور مستقیم وارد تقابل نظامی شد و تاسیسات فردو، اصفهان و نطنز را هدف قرار داد. تهران در پاسخ، با شلیک پهپادها و موشکها به اهداف نظامی و غیرنظامی در اسرائیل واکنش نشان داد. پس از آنکه ایران یک پایگاه آمریکا در قطر را با موشک هدف قرار داد، واشنگتن میان دو طرف آتشبس برقرار کرد.
در ایران، این حملات به شهادت گروهی از دانشمندان هستهای و فرماندهان ارشد نظامی انجامید و تلفات انسانی نیز برجای گذاشت. در اسرائیل نیز شلیک موشکها و پهپادهای ایرانی به کشته و زخمی شدن شمار قابل توجهی از افراد منجر شد. این مقاله در پی آن است که توضیح دهد چگونه و چرا در شرایطی که مذاکرات هستهای در جریان بود، دو طرف به تقابل نظامی مستقیم کشیده شدند. استدلال اصلی بر چهار عامل متمرکز است: چرخه اجبار و تقابل، اختلاف در الگوی مذاکرات، حداکثریگرایی آمریکا در موضوع غنیسازی و نقش اسرائیل و کنگره آمریکا در تحمیل فشار و تغییر مسیر مذاکرات.
چرخه اجبار و مقابلهجویی و افزایش تنشها
چرخه تقابل میان اجبار آمریکا و پاسخهای مقابلهجویانه ایران، نخستین عامل در تضعیف روند مذاکرات بود و فضای بیاعتمادی را تشدید کرد. اجبار آمریکا شامل تشدید تحریمها و تهدیدهای مستقیم به اقدام نظامی میشد. ترامپ در نخستین هفتههای دور دوم ریاستجمهوری خود به مشاوران نظامی اجازه داد در صورت تلاش تهران برای ترور او، ایران را هدف قرار دهند. او کارزار فشار حداکثری را احیا کرد و در نامهای به آیتالله خامنهای، رهبر ایران مهلت ۶۰ روزه برای دستیابی به توافق تعیین نمود.
تهران در ابتدا مذاکره مستقیم را رد و تهدید به اقدام نظامی کرد. این واکنش موجب شد واشنگتن بر شدت تحریمها بیفزاید و سطح تهدیدها را افزایش دهد. این فشار دو پیامد متضاد ایجاد کرد: از یکسو تنشها را تشدید کرد و از سوی دیگر تهران را بهدلیل نگرانی از تهدید بقای نظام به سمت مذاکره سوق داد.
با وجود آغاز گفتوگوها، سطح تنشها در اوایل آوریل بار دیگر اوج گرفت. ترامپ اعلام کرد اگر برنامه هستهای ایران برچیده نشود، اسرائیل حمله خواهد کرد. تهران نیز بازرسان آژانس را اخراج و تهدید کرد که برنامه هستهای را گسترش خواهد داد. در دور دوم مذاکرات در رم، آمریکا پیشنهادهای اقتصادی ایران را رد کرد و در دور سوم در مسقط بار دیگر بر ضربالاجل ۶۰ روزه تأکید نمود. ایران این ضربالاجل را غیرواقعی دانست و آمریکا در واکنش، تحریمها را تشدید کرد.
در دور چهارم، ایران مذاکرات را به تعویق انداخت و سطح شعارهای تقابلی و تهدیدهای نظامی افزایش یافت. در همین مرحله، ترامپ اعلام کرد که نام «خلیج فارس» را به «خلیج عربی» تغییر خواهد داد و حساسیتهای ملی در ایران را بهشدت تحریک کرد. با وجود ادامه گفتوگوها در دور پنجم، سیاست اجبار آمریکا همچنان تداوم یافت. واشنگتن تحریمها را بهگونهای موقت تعلیق کرد اما بلافاصله تحریمهای ثانویه جدیدی اعمال نمود که موجب شد تهران پیشنهاد توافق را رد کند.
در آستانه دور ششم، تهدیدهای آمریکا و آمادهسازیهای نظامی دو طرف افزایش یافت. سرانجام در ۱۳ ژوئن، اسرائیل حمله را آغاز کرد و جنگی دوازدهروزه شکل گرفت. ایران بر این باور قرار گرفت که آمریکا مذاکرات را بهعنوان پوششی برای فراهمسازی حملات اسرائیل مورد استفاده قرار داده است و این امر سطح بیاعتمادی را بهشدت افزایش داد. در نهایت، آمریکا بهطور مستقیم وارد حملات نظامی شد. پس از آن، آتشبس برقرار شد اما سیاست اجبار آمریکا همچنان ادامه یافت.
اختلاف در شکل و الگوی مذاکرات
عامل دوم، اختلاف در مدل مذاکرات بود و روند گفتوگو را شکننده کرد. واشنگتن خواهان مذاکرات مستقیم و دستیابی به یک توافق جامع بود؛ در حالیکه تهران بر مذاکرات غیرمستقیم، تدریجی و مرحلهای پافشاری میکرد. این گفتوگوها عمدتاً با میانجیگری عمان پیش میرفت و تماسهای مستقیم در سطحی محدود باقی میماند.
هدف آمریکا دستیابی به توافقی فراتر از برجام بود؛ توافقی که شامل غنیسازی صفر، برچیدن کامل برنامه هستهای و توقف حمایت ایران از نیروهای منطقهای در برابر رفع تحریمها میشد. در مقابل، تهران طرحی سهمرحلهای ارائه داد که شامل کاهش تدریجی غنیسازی، بازگرداندن بازرسان و انتقال کنترلشده ذخایر هستهای میشد. این طرح بر رفع مرحلهای تحریمها و ارائه تضمینهای حقوقی تأکید میکرد.
تهران اعلام کرد اگر سیاست فشار حداکثری از سوی آمریکا پایان یابد، آماده کاهش تنشهای منطقهای و حتی انحلال گروههای نیابتی خواهد بود. اما اصرار واشنگتن بر توافقی جامع و یکمرحلهای از ابتدا روند را دشوار و پرتنش کرد. این اختلاف در انتظارات و شکل مذاکرات، مسیر گفتوگو را شکننده و احتمال شکست آن را افزایش داد.
موضع حداکثری آمریکا درباره غنیسازی و ذخایر اورانیوم
عامل سوم، رویکرد حداکثری آمریکا در موضوع غنیسازی بود و روند مذاکرات را تحت فشار قرار داد. واشنگتن در هر پنج دور گفتوگو بر اصل «غنیسازی صفر» تأکید کرد. ایران این مطالبه را ناقض حق حاکمیتی خود بهعنوان عضو انپیتی دانست و آن را غیرقابلقبول ارزیابی کرد. در مقابل، تهران بر حفظ حداقل سطح غنیسازی صلحآمیز و انتقال مرحلهای ذخایر هستهای در پایان فرایند توافق تأکید میکرد.
در دور چهارم مذاکرات، ایران پیشنهاد تشکیل یک کنسرسیوم مشترک غنیسازی با مشارکت کشورهای عربی و سرمایهگذاری آمریکا را ارائه داد و آن را راهکاری برای شفافیت و مدیریت مشترک معرفی کرد. اما واشنگتن این پیشنهاد را رد کرد و بر موضع حداکثری خود پافشاری نمود. در آستانه دور ششم، آمریکا برای مدتی کوتاه اجازه غنیسازی محدود را پیشنهاد داد، اما بهسرعت به موضع اولیه مبنی بر غنیسازی صفر بازگشت. این تغییر ناگهانی موجب تردید و بیاعتمادی شدید در تهران شد و بهعنوان مانع نهایی در مسیر پیشبرد مذاکرات عمل کرد.
نقش اسرائیل و کنگره در تخریب روند مذاکرات
عامل چهارم، نقش اسرائیل و فشارهای کنگره آمریکا بود و روند مذاکرات را بهطور مستقیم تحت تأثیر قرار داد. نتانیاهو توانست ترامپ را متقاعد کند که اعلام کند اسرائیل در صورت عدم توقف کامل برنامه هستهای ایران، حمله خواهد کرد. جمهوریخواهان کنگره نیز اعلام کردند تصویب هر توافقی مشروط به پایان کامل غنیسازی و برچیدن برنامه موشکی و نیروهای نیابتی ایران خواهد بود و این شرطگذاریها فضای مذاکره را سختتر کرد.
در نهایت، دو روز پیش از دور ششم گفتوگوها، اسرائیل به تاسیسات ایران حمله کرد و روند مذاکرات را مختل کرد. هدف قرار دادن چهرههای کلیدی مانند علی شمخانی نشان داد که هدف اصلی از این حمله، توقف پیشرفت مذاکرات بود و این پیام را آشکار ساخت که اسرائیل توافق احتمالی را تهدیدی علیه امنیت خود میدانست. پس از جنگ، ایران همکاری با آژانس را تعلیق کرد و این اقدام احتمال خروج از انپیتی و حرکت بهسوی گزینه تسلیحاتی را افزایش داد.
با وجود درگیری نظامی، دو طرف کانالهای دیپلماتیک را بهطور کامل مسدود نکردند و امکان بازگشت به مذاکرات را حفظ کردند. اما برای ازسرگیری مؤثر گفتوگوها، باید هر چهار عامل چالشزا اصلاح شود: شکستن چرخه اجبار و تقابل، توافق بر سر مدل مذاکرات، تعدیل حداکثریگرایی آمریکا در موضوع غنیسازی و مدیریت نقش اسرائیل و کنگره. این اصلاحات برای دستیابی به توافقی پایدار و جلوگیری از بازگشت به تنش و جنگ ضروری خواهد بود.