نقد و بررسی فیلم «نورنبرگ»
یلم «نورنبرگ» با روایت محاکمه سران نازی، نهفقط گذشته را مرور میکند، بلکه پرسشی بنیادین درباره ماهیت شر و مسئولیت انسان در برابر تاریخ پیش روی مخاطب میگذارد.
فرارو- فیلم «نورنبرگ» به کارگردانی جیمز وندربیلت، بازخوانی تأملبرانگیزی از دادگاههای تاریخی نازیهاست که با نگاهی روانشناسانه و سیاسی، آینهای در برابر جهان امروز و بازگشت اقتدارگرایی قرار میدهد.
به گزارش فرارو به نقل از اسلنت، فیلم «نورنبرگ» به نویسندگی و کارگردانی جیمز وندربیلت، اقتباسی است از کتاب نازی و روانپزشک نوشته جک الهای (Jack El-Hai) که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد. این اثر سینمایی، نگاهی دوباره میاندازد به یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر در حوزه حقوق بشر؛ لحظهای که نهتنها عدالت بینالمللی متولد شد، بلکه ایالات متحده نیز در مسیر تبدیلشدن به یک ابرقدرت جهانی گام نهاد.
وندربیلت در این فیلم نشان میدهد که این دو رخداد، یعنی تولد عدالت جهانی و صعود آمریکا، درهمتنیدهاند؛ و در نهایت، با نگاهی تیزبینانه و تلخ، یادآور میشود که بشریت، بهویژه غرب، تا چه اندازه آسان از اصولی که ادعا میکند برایشان جنگیده، چشمپوشی کرده است.
روایت در مرز اخلاق و روان
در پایان جنگ جهانی دوم، دکتر داگلاس کلی (با بازی رامی ملک)، روانپزشک ارشد زندان نورنبرگ، مأمور میشود تا بازماندگان فرماندهی عالی نازیها را پیش از برگزاری دادگاههای تاریخی نورنبرگ مورد بررسی و مصاحبه قرار دهد. او بهسرعت شیفته یکی از چهرههای برجسته رژیم نازی، هرمان گورینگ (با بازی راسل کرو)، میشود. همان کسی که زمانی دست راست آدولف هیتلر بود و اکنون، در اسارت، همچنان از اعتمادبهنفسی عجیب برخوردار است.
گورینگ باور دارد که از محاکمه جان سالم به در خواهد برد، و همین اعتماد به نفس، روانپزشک جوان را مجذوب و در عین حال مشکوک میکند. کلی فرصت را برای درخشش شخصی میبیند. او تصمیم میگیرد کتابی درباره گورینگ بنویسد و ریشههای روانشناختی مردانی را بررسی کند که فریب هیتلر را خوردند و در خدمت او قرار گرفتند. اما هرچه زمان میگذرد و دادگاهها آغاز میشود، این شیفتگی جای خود را به وسواسی خطرناک میدهد؛ وسواسی که مرز میان اخلاق شخصی و جستوجوی حقیقت را در ذهن کلی از میان میبرد.
زبان فیلم و لحظات سینمایی آن
فیلمنامه وندربیلت بهگونهای نوشته شده که گفتوگوها طبیعی و باورپذیر جلوه کنند؛ روایتی بدون اغراق و با ریتمی آرام اما حسابشده. با این حال، در برخی لحظات، لحن فیلم تحت تأثیر نوعی «هالیوودیزه شدن» قرار میگیرد؛ جایی که دیالوگها بیش از حد طراحیشده به نظر میرسند. برای نمونه، صحنهای که جان اسلتری در نقش فرمانده زندان، برتون سی. آندروس، با جمله «به نورنبرگ خوش آمدی» وارد میشود، نمونهای از همان لحظات است که کمی از جدیت اثر میکاهد.
یکی از نقاط ضعف فیلم در شخصیت گروهبان هاوارد تریست (با بازی لئو وودال) دیده میشود، مترجمی که در دادگاههای نورنبرگ برای نیروهای متفقین کار میکند. هرچند وودال نقش را با مهارت بازی کرده، اما شخصیت او در فیلمنامه سطحیتر از دیگران است و گاه تنها ابزاری احساسی برای برانگیختن عاطفه مخاطب به نظر میرسد؛ امری که در فیلمی با چنین فضای عقلانی و خونسرد، اندکی ناهماهنگ جلوه میکند.
نورنبرگ و زمانه ما
مانند بسیاری از درامهای تاریخی، نورنبرگ نیز بیش از آنکه صرفاً به گذشته بپردازد، با زمان حال گفتوگو میکند. همانگونه که فیلم کلاسیک محاکمه در نورنبرگ ساخته استنلی کریمر در دهه ۱۹۶۰، دادگاههای نورنبرگ را در سایه جنگ سرد به تصویر میکشید، وندربیلت نیز اثر خود را به آینهای بدل کرده است در برابر عصر کنونی اقتدارگرایی. فیلم یادآور این حقیقت تلخ است که خطر استبداد هرگز از میان نرفته، بلکه تنها شکل و چهرهاش تغییر کرده است.
راسل کرو در نقش هرمان گورینگ، اجرایی حیرتانگیز ارائه میدهد. در نگاه نخست شاید این پرسش مطرح شود که آیا بهتر نبود این نقش را بازیگری آلمانی ایفا کند؟ اما هرچه پیش میرویم، انتخاب کرو هوشمندانهتر به نظر میرسد. تماشاگر بهواسطه شهرت و آشناییاش با این بازیگر، در موقعیتی قرار میگیرد که هم احساس نزدیکی میکند و هم اضطراب. گورینگ او نه هیولایی کاریکاتوری، بلکه انسانی فریبنده و نرمگوست؛ هیولایی بسیار واقعی که در تضادهایش ما را به اندیشیدن وامیدارد.
پرسش از ریشههای شر
فیلم پرسشی بنیادی را در ذهن مخاطب میکارد: چگونه یک جامعه «متمدن» به کشتارگاه تبدیل میشود؟ و چگونه مردی خانوادهدوست میتواند به جلاد بدل شود؟ وندربیلت در اینجا با ظرافت، گورینگ را انسانی نشان میدهد نه برای تبرئهاش، بلکه برای آنکه یادآور شود تاریخ پر از خطاهای انسانی است. وقتی ما جنایتکاران را صرفاً هیولاهایی دور از بشر میبینیم، از درک این واقعیت غافل میمانیم که همان ویژگیهای انسانی، ترس، غرور، جاهطلبی میتواند در شرایطی خاص به فجایع تاریخی منتهی شود.
هیچکس صبح از خواب برنمیخیزد و تصمیم نمیگیرد دست به جنایت بزند. شر، بهتعبیر فیلم، حاصل هزاران تصمیم کوچک فردی و جمعی است؛ تصمیمهایی که در ظاهر بیاهمیتاند اما در مجموع مسیر یک ملت را به سوی تباهی سوق میدهند. کلی در آغاز فیلم میگوید: «اگر بتوانیم شر را کالبدشکافی کنیم چه؟ چه چیزی این مردان را از بقیه متفاوت میکند؟ چه چیزی به آنها اجازه داد چنین جنایاتی مرتکب شوند؟» در نهایت، او مأموریت خود را چنین خلاصه میکند: «میخواهم بدانم چه چیزی آلمانیها را از ما متفاوت میکند.» پاسخ این پرسش از همان ابتدا در دل داستان نهفته است، اما کشف آن در پایان همچنان تکاندهنده باقی میماند.
عدالت یا توهم عدالت؟
در سراسر فیلم، بارها درباره اهمیت دادگاههای نورنبرگ صحبت میشود. این دادگاهها نخستین تلاش سازمانیافته جهانی برای بازگرداندن مفهوم عدالت پس از هولوکاست بودند؛ تلاشی برای بازنویسی مسیر تاریخ بهسوی مسئولیتپذیری و انسانیت. اما همانطور که فیلم محاکمه در نورنبرگ نیز نشان داده بود، وندربیلت عدالت را نه امری مطلق، بلکه هدفی دور و گاه دستنیافتنی میبیند. قوس تاریخ، به تعبیر او، گاهی نه به سمت عدالت، بلکه دوباره بهسوی تاریکی بازمیگردد.
در پایان فیلم، هنگامی که صحنههای اعدام و مرگ در برابر چشمان ما میگذرد، احساس پیروزی جایی ندارد؛ تنها حس فرسودگی و اندوه باقی میماند. عدالت بهجای آنکه پاسخی قاطع باشد، به پرسشی بیپایان بدل میشود: آیا واقعاً بشر از تاریخ درس گرفته است؟ فیلم با آهی سرد به پایان میرسد، نه با فریادی هشداردهنده. عبارت مشهور «هرگز دوباره» که پس از هولوکاست شعار بسیاری از ملتها شد، در اینجا نه وعدهای قطعی، بلکه خواهشی ملتمسانه جلوه میکند؛ درخواستی از بشریت که تا امروز نیز پاسخی درخور نیافته است.
نگاهی امروزی به گذشتهای هولناک
وندربیلت با ساخت نورنبرگ تنها داستانی تاریخی روایت نمیکند؛ او به ما یادآور میشود که دادگاههای نورنبرگ آغازگر مفهومی نو در عدالت جهانی بودند، اما این مفهوم هنوز ناقص است. فیلم در عین وفاداری به جزئیات تاریخی، پیامی آشکار برای دنیای امروز دارد. دنیایی که در گوشه و کنار آن، اقتدارگرایی دوباره سر برآورده، حقیقت قربانی شده، و نژادپرستی در چهرههایی تازه بازگشته است.
به همین دلیل است که «نورنبرگ» تنها درباره گذشته نیست؛ درباره اکنون است. درباره ما. همانطور که روانپزشک داستان در تلاش برای درک تفاوت میان «ما» و «آنها» است، فیلم نیز از ما میخواهد به درون خود نگاه کنیم: چه چیز تضمین میکند که جامعه ما بار دیگر در مسیر مشابهی گام نگذارد؟
در نهایت، نورنبرگ اثری است تأملبرانگیز، هوشمند و در عین حال بیرحم با مخاطب خود. فیلم به ما نمیگوید چگونه باید بیندیشیم، بلکه ما را وادار میکند از خود بپرسیم: اگر جای آنان بودیم، چه میکردیم؟ و شاید پاسخ این پرسش، ترسناکتر از هر صحنهای در فیلم باشد.