گسترش بیسابقه موج خشم جهانی علیه اسرائیل
منبع اصلی بی ثباتی در خاورمیانه

موج خشم جهانی علیه رفتارهای اسرائیل در غزه به اوج رسیده و برخی دولتهای غربی به شناسایی رسمی فلسطین روی آوردهاند، در حالیکه حمله اسرائیل به قطر نگرانی عمیق دولتهای عربی را برانگیخته است. این رخداد چشمانداز توافقهای تازه عادیسازی روابط عربی-اسرائیلی را کمرنگ کرده و حتی امکان عقبنشینی برخی امضاکنندگان توافقنامههای ابراهیم را بالا برده است. حمله به قطر تردیدها نسبت به تضمینهای امنیتی آمریکا را تشدید کرده و واشنگتن را وادار میکند نقش و منافع خود را در خاورمیانه و پیوندش با تلآویو بازنگری کند.
فرارو– پل آر.پیلار، تحلیلگر ارشد امنیت و سیاست خارجی اندیشکده بروکینگز و عضو مرکز مطالعات امنیت دانشگاه جرج تاون
به گزارش فرارو به نقل از نشریه ریسپانسیبل استیت کرفت، بهنظر میرسد که موج خشم جهانی از رفتارهای مرگبار اسرائیل در نوار غزه در هفتههای اخیر نهتنها فروکش نکرده بلکه با شدتی بیسابقه گسترش یافته است. اکنون شماری از کشورهای مهم غربی که پیشتر در بهرسمیتشناختن رسمی دولت فلسطین از همراهی با اکثریت اعضای سازمان ملل خودداری میکردند، نشست جاری مجمع عمومی را فرصتی برای تغییر این رویکرد یافتهاند. در همین حال، صحنههای پرشمار تظاهرات مردمی در حمایت از فلسطینیان در شهرهای غربی ادامه دارد و تازهترین نظرسنجیها نیز نشان میدهد حمایت افکار عمومی آمریکا از اسرائیل بهطور محسوسی کاهش یافته است.
غزه در محاصره مرگ و گرسنگی؛ بازماندگان میان ماندن و آوارگی
حمله نظامی اخیر به شهر غزه، بر ویرانههایی افزوده که پیشتر بخش اعظم این شهر را دربرگرفته بود و سیمایی هولناکتر به آن داده است. این یورش، بازماندگان را میان دو راهی دردناک گذاشته: ماندن در خانه و پذیرفتن رنج و خطر مرگ یا آوارگی دوباره به نقطهای دیگر در نوار غزه که آنجا نیز هیچ تضمینی برای امنیت وجود ندارد. ترکیب حملات مسلحانه و تحمیل گرسنگی، شمار قربانیان را به سطحی رسانده که به گمان بسیاری، چندین برابر آمار رسمیِ حدود ۶۵ هزار نفر است.
واکنشهای بینالمللی از جمله شناسایی رسمی کشور فلسطین از سوی دولتهای غربی تاکنون نتوانسته پاسخی سازنده از اسرائیل بگیرد. این شناسایی حتی هدف انتقاد شماری از فلسطینیان قرار گرفته که بهدرستی یادآور میشوند چنین اقدامی در کاهش فوری رنجهای میدانی نقشی ندارد. در حالیکه تحرکات دیپلماتیک و موج تظاهرات خیابانی ادامه دارد، این اقدامات هنوز به زبانی سخن نمیگویند که بهنظر میرسد تنها زبان قابل فهم برای اسرائیل باشد. ( زبان زور و اجبار)
ایتامار بنگویر، وزیر امنیت ملی راستگرای افراطی اسرائیل، تلاش می کند الحاق کرانه باختری را به محور اصلی پاسخ دولت به شناسایی رسمی فلسطین از سوی غرب تبدیل کند. برای بسیاری از اسرائیلیها نه فقط دولت یا جناح افراطی آن، فشارهای بینالمللی صرفاً نشانهای دیگر از جانبداری علیه اسرائیل و تأکیدی بر ضرورت توسل به زور برای «حفاظت از خود» تلقی میشود. تازهترین نظرسنجی ها نشان میدهد بخش عمدهای از شهروندان اسرائیل باور دارند در غزه «بیگناهی» وجود ندارد و از اخراج ساکنان نوار غزه حمایت میکنند. در برابر دولتی که چنین جمعیتی پایگاه سیاسی آن است، درخواستهای اخلاقی راه به جایی نمیبرد؛ تنها تحمیل هزینهها و پیامدهای ملموس است که میتواند این کشور را به تغییر سیاستهایش وادارد.
حمله اسرائیل به قطر؛ زنگ بیدارباش برای رژیمهای عربی
هرچند ماجرای تراژیک فلسطین و اسرائیل هنوز به نقطه عطف خود نرسیده، اما طرز فکر بسیاری از رژیمهای عربی منطقه در هفتههای اخیر دستخوش تغییری بنیادین شده است. حمله اسرائیل به خاک قطر این طرز فکر را بهشدت شوکه کرد. این یورش به قطر در بحبوحه حملات مسلحانه اسرائیل علیه دیگر کشورهای منطقه از لبنان و سوریه گرفته تا یمن و ایران و همزمان با کشتار در فلسطین صورت گرفت. این کشورها و دیگر دولتهای منطقه مانند عراق و مصر سالها هدف حملات آشکار نظامی و عملیات پنهانی اسرائیل بودهاند، اما همزمانی نسبی برخی از این حملات در ماه گذشته، شوک و نگرانی تازهای در میان آنها ایجاد کرده است.
حمله به قطر به دولتهای عربی نشان داد که اسرائیل نهتنها بیثباتکنندهترین بازیگر منطقه است، بلکه هر یک از این کشورها بالقوه میتوانند هدف حملات مشابه قرار گیرند. روابط امنیتی نزدیک قطر با ایالات متحده که پایگاه نظامی عظیمی در العدید قطر دارد نیز این کشور را از تهاجم اسرائیل مصون نداشت. هرچند برخی دولتهای عربی ممکن است نشانههایی از خستگی در حمایت چند دههای خود از آرمان فلسطین بروز دهند، اما نسبت به احتمال حمله به خاک خود بهشدت نگران ماندهاند.
نگرانیهای مصر آنقدر افزایش یافته که عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور این کشور، در سخنرانی خود در نشست اضطراری عربی پس از حمله به قطر، آشکارا اسرائیل را «دشمن» نامید. مصر، مانند قطر، میانجی مذاکرات آتشبس در غزه بوده و اکنون بیم آن میرود به هدف دیگری از عزم اسرائیل برای کشتن مقامات حماس تبدیل شود. این کشور همچنین از پیامدهای امنیتی ادامه پاکسازی قومی ساکنان فلسطینی نوار غزه که هممرز با مصر است بهشدت نگران است. اردن نیز با دغدغهای مشابه روبهروست و از احتمال سوقدادن هرچه بیشتر فلسطینیان از کرانه باختری به شرق و برهمخوردن وضعیت داخلی شکننده خود بیم دارد.
واشنگتن در تنگنای پیوند نزدیک با تلآویو
یکی از پیامدهای این تحولات، دستکم در مقطع کنونی، کنار رفتن چشمانداز توافقهای جدید عادیسازی روابط میان دولتهای عربی و اسرائیل است؛ توافقهایی که بحرین، مراکش و امارات متحده عربی در دوران نخست ریاستجمهوری ترامپ امضا کرده بودند. حتی احتمال دارد برخی دولتهای امضاکننده این توافقها نیز از سطح همکاری خود با اسرائیل عقبنشینی کنند. امارات متحده عربی نیز بهمحض طرح موضوع الحاق کرانه باختری از سوی مقامات اسرائیلی، هشدار داد که چنین اقدامی عبور از «خط قرمز» خواهد بود.
یکی از دستاوردهای این تحول، فرو ریختن تصور رایجی است که گاه در ایالات متحده شنیده میشود؛ اینکه ارتقای روابط با اسرائیل آنچه به «توافقنامههای ابراهیم» معروف شده نشانه پیشرفت و حتی گامی بهسوی صلح اسرائیل -ـفلسطینی است. در واقع، چنین ارتقایی جایگزینی برای برقراری صلح با فلسطینیان است: روشی که اسرائیل بهکمک آن میتواند همزمان با تداوم سرکوب فلسطینیان و اشغال سرزمینشان، از روابط کامل با همسایگان منطقهای بهره ببرد و اینگونه به جهان نشان دهد که مشکلی ندارد.
پیامد این وضعیت برای ایالات متحده آن است که باید از این وسواس که هم دولت ترامپ و هم دولت بایدن گرفتار آن بودهاند برای پیگیری توافقهای عادیسازی بیشتر میان اسرائیل و دولتهای عربی دست بردارد. با توجه به شرایط جاری منطقه بهویژه آنچه در غزه میگذرد، چنین توافقهایی نه تنها کمکی به پیشبرد صلح و امنیت در خاورمیانه نمیکنند، بلکه هیچیک از منافع واقعی ایالات متحده را نیز تأمین نمیکنند.
پیامد دیگر این روند، کاهش ارزشی است که دولتهای عربی تقریباً بهطور قطع برای همکاری امنیتی با ایالات متحده قائلاند. اکنون حمله اسرائیل به قطر، کشوری کوچک که بخش عمده امنیت خود را تلویحاً در دستان آمریکا گذاشته بود، تردیدها را بهمراتب عمیقتر کرده است. در نتیجه، ایالات متحده ممکن است ناگزیر شود خود را برای دسترسی نظامی محدودتر به سرزمینهای عربی آماده کند.
اینکه انعقاد یک توافق رسمی امنیتی جدید با یک کشور عربی مانند آنچه دولت بایدن با عربستان پیگیری میکرد امروز کمتر از گذشته محتمل شده، در واقع به سود منافع آمریکا تمام میشود؛ زیرا این تحول خطر گرفتار شدن واشنگتن در منازعاتی را که خود در شکلگیریشان نقشی نداشته کاهش میدهد. اما همانگونه که ماجرای قطر نشان داد، حتی یک تضمین ضمنی نیز میتواند هزینهها و خطرات سنگینی داشته باشد. با آماده بودن اسرائیل برای تکرار چنین حملاتی در هر نقطهای از منطقه، ایالات متحده بهدلیل پیوند نزدیکش با تلآویو ممکن است بار دیگر در موقعیت دشواری قرار گیرد. واشنگتن باید از این شعار آشنا عبور کند که گویا ایران بزرگترین منبع بیثباتی در خاورمیانه است و بیندیشد کدام کشور واقعاً بیش از هر کشور دیگری در منطقه جنگ آغاز کرده، به کشورهای بیشتری حمله نموده و در حال حاضر غیرنظامیان بیشتری را میکشد.