افول هژمونی آمریکا؛ عربستان در جستجوی شرکای جدید
چرا ریاض همزمان به واشنگتن، پکن و مسکو نزدیک میشود؟

عربستان سعودی با وجود تداوم شراکت امنیتی با آمریکا، به دلیل بیاعتمادی به ثبات راهبردی واشنگتن و ناکامی روند عادیسازی با اسرائیل، سیاست خارجی خود را بازتعریف کرده و با گسترش روابط با چین، روسیه و قدرتهای نوظهور، راهبردی چندقطبی و عملگرایانه را دنبال میکند تا ضمن حفظ انعطافپذیری و توازن در برابر قدرتها، جایگاه اقتصادی و سیاسی خود را تثبیت کند و بر لزوم تشکیل دولت فلسطینی بهعنوان پیششرط هرگونه توافق تأکید ورزد.
فرارو – جو بویز کارشناس ارشد مسائل بین الملل نشریه نشنال اینترست و استاد دانشگاه تگزاس
به گزارش فرارو به نقل از نشریه نشنال اینترست، در شب سال نو ۱۹۷۷، جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا، در ضیافتی در تهران، ایران را «جزیرهای از ثبات در یکی از پرتلاطمترین مناطق جهان» توصیف کرد. تنها یک سال بعد، انقلاب اسلامی سلطنت پهلوی را سرنگون کرد و ایرانِ متحد واشنگتن را به دشمنی سرسخت تبدیل ساخت؛ تحولی که وابستگی امنیتی عربستان سعودی به ایالات متحده را بیش از پیش عمیق کرد.
از توافق ابراهیم تا بنبست راهبردی؛ تحلیل فراز و فرودهای عادیسازی روابط
دههها بعد، دولت بایدن طرح «توافقنامه اتحاد راهبردی» را روی میز گذاشت؛ نوعی «معامله بزرگ» که بر اساس آن آمریکا متعهد میشد تضمینهای امنیتی ارائه دهد و در توسعه برنامه هستهای غیرنظامی عربستان مشارکت کند، در ازای آنکه ریاض اسرائیل را به رسمیت بشناسد. برای واشنگتن، این توافق وعده افزایش ثبات در خاورمیانه را داشت؛ و برای ریاض، بخشی از راهبرد چشمانداز ۲۰۳۰ محمد بنسلمان به شمار میرفت: تمرکز بیشتر بر دیپلماسی، تنوعبخشی به اقتصاد و حفظ آمریکا بهعنوان شریک امنیتی اصلی، در عین حال که در سایر حوزهها انعطافپذیری خود را حفظ میکند.
انتظار میرفت دولت دوم ترامپ بتواند این اولویتها را همراستا کند، اما روند تحولات مسیر دیگری پیمود. مداخله مستقیم ترامپ در جنگ ژوئن ۲۰۲۵ میان تلآویو و تهران و سپس حمله اسرائیل به قطر، بازنگری عربستان در ارزیابی ریسکها و میزان اتکای خود به شراکت با آمریکا را شتاب بخشید. ریشههای «معامله بزرگ» به دولت نخست ترامپ بازمیگردد؛ زمانی که واشنگتن با میانجیگری خود سلسله توافقهای دوجانبه موسوم به «توافقهای ابراهیم» را شکل داد؛ توافقهایی که طی آن امارات متحده عربی، بحرین، مراکش و سودان روابط خود را با اسرائیل عادی کردند. این موفقیت اولیه، کاخ سفید را به تلاش گسترده برای جلب عربستان سعودی به این روند ترغیب کرد؛ هرچند ریاض همواره بر این موضع پای فشرده است که پیش از تشکیل یک دولت فلسطینی، حاضر به برقراری روابط رسمی با اسرائیل نخواهد بود.
افول نفوذ آمریکا؛ ریاض در جستوجوی تضمینهای پایدار امنیتی
حملات ۷ اکتبر حماس و متحدانش، هرچند نگرانی عربستان از گسترش جنگ به منطقه را تشدید کرد، اما در عین حال فرصتی در اختیار ریاض گذاشت تا جایگاه خود را بهعنوان نیرویی تثبیتکننده به واشنگتن یادآوری کند و روابط آسیبدیده با متحد دیرینهاش را ترمیم نماید. جو بایدن که در آغاز ریاستجمهوری وعده داده بود محمد بنسلمان را بهدلیل قتل جمال خاشقجی و کارنامه حقوق بشری عربستان «منزوی» سازد، در پی این تحولات ناچار شد موضع خود را تغییر دهد. او مسیر بازتنظیم روابط دیپلماتیک با ریاض را آغاز کرد؛ مسیری که بخشی از آن به تلاش برای کشاندن عربستان سعودی به توافقهای ابراهیم اختصاص داشت.
اما واکنش سختگیرانه و خشن اسرائیل به حملات ۷ اکتبر موجی از همبستگی عربی با فلسطینیان را برانگیخت. بر اساس نظرسنجی «مؤسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک»، اکثریت قاطع شهروندان سعودی خواستار قطع روابط کشورهای عربی با اسرائیل شدند. هرچند محمد بنسلمان توانست نارضایتی داخلی نسبت به مذاکرات را تا حدی مهار کند، اما ظرفیت او برای نادیده گرفتن افکار عمومی محدود است؛ و همین باعث شد هزینه هرگونه توافق با آمریکا و اسرائیل بهمراتب افزایش یابد.
عملکرد اسرائیل در غزه و مخالفت آشکار تلآویو با تشکیل دولت فلسطینی، روابط ریاض و اسرائیل را بهشدت تیره کرد و گفتوگوهای واشنگتن و عربستان را به بنبست کشاند. اکنون ریاض نهتنها از عادیسازی روابط با اسرائیل فاصله گرفته، بلکه به یکی از پرشورترین مدافعان تشکیل دولت فلسطینی در جهان عرب تبدیل شده است.
اما پرسش کلیدی اینجاست: چرا عربستان تا این اندازه بر توافق با ایالات متحده پایبند مانده است؟ یک پاسخ روشن این است که سعودیها در واقع به واشنگتن بیاعتمادند. ریاض، همچون بسیاری دیگر از کشورهای عربی، بر این باور است که آمریکا در حال چرخش راهبردی بهسوی مناطقی چون شرق آسیاست و قصد دارد حضور و تمرکز خود در خاورمیانه را کاهش دهد. گرچه میتوان گفت نگرانیهای عربستان در برخی موارد رنگ و بوی اغراق دارد، اما از نگاه ریاض مشکل اصلی در نبود ثبات راهبردی بلندمدت ایالات متحده نهفته است. هر دولت جدید در واشنگتن اولویتهای متفاوتی را دنبال میکند و همین تغییر مداوم، اعتماد سعودیها به تعهدات پایدار آمریکا را دشوار میسازد. از همین رو، ریاض بیش از گذشته به دنبال تضمینهای عینی و الزامآوری است که با تغییر دولتها بهراحتی از میان نرود.
بهای چنین رویکردی برای عربستان آن است که از منظر واشنگتن، ریاض باید چه در مواجهه با ایران و چه در رقابت گستردهتر با روسیه و چین در صف ایالات متحده قرار گیرد. همانگونه که گرگوری گاوس در مقالهای در نشریه فارین افرز یادآور شده است: «وقتی آمریکا تعهد امنیتی به کشوری میدهد، بیشتر آمریکاییها انتظار دارند آن کشور در کل طیف مسائل بینالمللی از اقتصاد و سیاست گرفته تا حوزه نظامی جانب واشنگتن را بگیرد.»
دیپلماسی چندقطبی؛ نقشآفرینی جدید ریاض در عرصه جهانی
با وجود تلاشهای ایالات متحده برای کشاندن هرچه بیشتر عربستان به مدار نفوذ خود، ریاض دکترین سیاست خارجیاش را بر پایه اصل «صفر مشکل با همسایگان» بازتعریف کرده است. همین تغییر رویکرد یکی از دلایل اصلی امضای توافق میانجیگریشده توسط چین با ایران در سال ۲۰۲۳ بود؛ توافقی که با سیاست «همسایگان در اولویت» تهران نیز همراستا بود. نمونهای از این تغییر لحن زمانی آشکار شد که عربستان از اسرائیل خواست «به حاکمیت جمهوری اسلامی ایرانِ احترام بگذارد و به سرزمینهای آن تجاوز نکند.»
عربستان سعودی، چین و روسیه را نیز عناصر کلیدی در تحقق چشمانداز ۲۰۳۰ میبیند؛ طرحی که موتور اصلی تغییرات اقتصادی و دیپلماتیک ریاض به شمار میرود و هدف آن کاهش وابستگی بلندمدت به صادرات نفت و تنوعبخشی به اقتصاد است. اما این برنامه جاهطلبانه مستلزم سرمایهگذاریهای عظیم در کوتاهمدت و میانمدت است. تلاشهای ریاض برای جذب سرمایه خارجی و بهرهگیری از صندوق ثروت ملی گستردهاش تاکنون کافی نبوده و دولت بخش عمده هزینهها را خود پرداخته است؛ روندی که به کسریهای قابل توجه در بودجه عربستان منجر شده است. در همین چارچوب، فشار ریاض بر اوپکپلاس برای کاهش قیمت نفت از طریق افزایش تولید، بخشی از راهبرد چندوجهی سعودیها در مدیریت همزمان اقتصاد و سیاست خارجی به شمار میرود.
در کوتاهمدت، سیاست کاهش قیمت نفت از سوی عربستان ابزاری برای تنبیه کشورهایی است که از سقف تعیینشده تولید عبور کردهاند. اما در بلندمدت، همین راهبرد میتواند به ریاض امکان دهد سهم بیشتری از بازار جهانی نفت را به دست آورد؛ آنگاه که تولیدکنندگان خاطی کنار گذاشته شوند. گرچه چنین سیاستی احتمالاً در مقطع فعلی به افزایش بدهیهای عربستان منجر خواهد شد، اما مقامات سعودی آمادهاند این هزینه را بهعنوان بهایی برای تثبیت جایگاه راهبردی خود در بازار جهانی انرژی بپردازند.
در این میان، روسیه رقیب مستقیم عربستان در بازار جهانی نفت است، اما چین همچنان بزرگترین مشتری ریاض محسوب میشود و روزانه حدود ۱.۹ میلیون بشکه نفت از این کشور وارد میکند. روابط عربستان و چین در سالهای اخیر فراتر از حوزه انرژی گسترش یافته است. در جریان سفر مقامات سعودی به پکن در سال ۲۰۲۲، توافقی امضا شد که سطح روابط دو کشور را به «شراکت جامع راهبردی» ارتقا داد؛ توافقی که پروژههای زیربنایی و انتقال فناوریهای پیشرفته را در بر میگرفت و از نگاه ریاض موتور تسریع توسعه اقتصادی غیرنفتی به شمار میرفت. بر اساس آمار مؤسسه امریکن اینترپرایز، میزان سرمایهگذاریهای چین در عربستان بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۲۴ به نزدیک ۷۰ میلیارد دلار رسیده است.
پاسخ خالد الفالح، وزیر سرمایهگذاری عربستان، به نگرانیها و انتقادهای غرب درباره گسترش روابط ریاض با چین روشن و مستقیم بود. او در گفتوگویی با شبکه سی.ان.بی.سی تأکید کرد که روابط عربستان با واشنگتن و پکن نه در تضاد، بلکه «مکمل یکدیگر» هستند. بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید نیز با استقبال اولیه رهبران شورای همکاری خلیج فارس همراه شد. آنها دریافتند که خاورمیانه ۲۰۲۵ تفاوتی بنیادین با سال ۲۰۱۷ دارد و ترامپ نیز در آغاز دوره دوم خود نشانههایی از درک این تغییر بروز داد. در مقایسه با بایدن که در نگاه بسیاری از رهبران عربی حاشیه خلیج فارس بیش از حد ایدئالیست و بیاعتنا به دغدغههای امنیتی آنان بود . دونالد ترامپ بهعنوان چهرهای عملگرا دیده میشود: سیاستمداری بدون چشمانداز ایدئولوژیک روشن، اما با سبکی معاملهمحور و تمرکز بر توافقهای مشخص؛ رویکردی که با نگاه عملگرایانه شورای همکاری خلیج بهخوبی همراستا تلقی میشود.
دیپلماسی توازنگرا؛ عربستان در جستوجوی شراکت بدون وابستگی
بخش بزرگی از خوشبینی اولیه نسبت به بازگشت دونالد ترامپ، زمانی رنگ باخت که او از حملات اسرائیل به ایران حمایت کرد و حتی دستور بمباران مستقیم تأسیسات غنیسازی هستهای این کشور را صادر نمود. این اقدام، که عملاً سیگنالهای پیشین درباره تمایل به دیپلماسی و عدم مداخله را نقض میکرد، امیدها برای اولویتیافتن مسیر تنشزدایی را از میان برد. هرچند ترامپ از نتانیاهو خواست تعهد دهد دیگر به قطر حمله نکند، نخستوزیر اسرائیل در برابر فشارهای بینالمللی مقاومت کرده و تهدید کرده است در صورت عدم اخراج رهبران سیاسی حماس از دوحه، حملات ادامه خواهد یافت. ناتوانی ترامپ در مهار نتانیاهو نه تنها اعتبار شخصی او را خدشهدار کرده، بلکه تضمینهای امنیتی آمریکا در منطقه را نیز بهشدت بیاعتبار ساخته است.
برای عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، این تحولات تأییدی بر عمیقترین نگرانیهایشان بود: اینکه واشنگتن دیگر ضامن قابل اعتماد امنیت نیست، بلکه بازیگری بالقوه بیثباتکننده است که اقداماتش میتواند هم امنیت ملی و هم جاهطلبیهای اقتصادی سعودی را تهدید کند ؛ بهویژه با افزایش خطر بیثباتی و درگیریهای منطقهای که بیتردید دامان خلیج فارس را خواهد گرفت. از همین رو، ریاض با اتخاذ راهبردی چندوجهی تلاش دارد قدرتهای بزرگ را در برابر یکدیگر متوازن سازد و بیشترین میزان انعطافپذیری را برای خود حفظ کند. همسویی عربستان دیگر نه مطلق و دوگانه، بلکه عملگرایانه و موقعیتی است.
نزدیک به نیمقرن پس از آنکه جیمی کارتر ایران را «جزیره ثبات» نامید و گرفتار خطای راهبردی شد، واشنگتن بار دیگر در خطر تکرار همان اشتباه در خلیج فارس است. تصمیم ترامپ برای هدفگرفتن مستقیم تأسیسات هستهای ایران و ناتوانیاش در مهار نتانیاهو، روند گسست مهمترین شراکت آمریکا در خاورمیانه را سرعت بخشیده است. ریاض قصد ندارد ایالات متحده را کنار بگذارد، اما بیش از هر زمان دیگری مصمم است که اسیر آن هم نشود. با تکیه همزمان بر چین و روسیه و همچنین قدرتهای نوظهوری چون هند و ترکیه، عربستان پیام روشنی را مخابره میکند: آمریکا همچنان شریک مطلوب است اما نه به هر قیمتی. اگر واشنگتن میخواهد جایگاه خود را بهعنوان «شریک غیرقابل جایگزین» ریاض حفظ کند، باید در عمل نشان دهد که حضورش به تقویت ثبات منطقه منجر خواهد شد.