نقاشی مادر ویسلر: چرا این اثر تا این حد معروف و تاثیرگذار است؟

تابلوی «مادر ویسلر» نهتنها پرترهای از مادر نقاش، بلکه نمونهای شاخص از نوآوری ترکیببندی و زیباییشناسی قرن نوزدهم است که اکنون به نمادی فرهنگی و هنری بدل شده است.
فرارو- در روزگاری که هنرمندان آمریکایی برای کسب اعتبار به اروپا مهاجرت میکردند، جیمز ابوت مکنیل ویسلر با پرتره مینیمالیستی و هندسی از مادرش اثری خلق کرد که ابتدا با بیمهری روبهرو شد، اما با گذر زمان جایگاهی ماندگار در تاریخ هنر یافت.
به گزارش فرارو به نقل از آرت نیوز، تا پیش از ظهور جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی پس از جنگ جهانی دوم، هنرمندان آمریکایی که میخواستند جدی گرفته شوند، ناگزیر بودند برای کار و زندگی به اروپا بروند؛ عمدتاً پاریس و لندن. این مهاجرت میتوانست به شکل اقامت دائمی یا اقامتهای طولانی باشد. فهرست نامهایی که چنین مسیری را پیمودند بسیار طولانی است و از قرن هجدهم با هنرمندانی چون «بنجامین وِست» و «جان سینگلتون کاپلی» در لندن آغاز میشود. در قرن نوزدهم، «ماری کاسات» و «جان سینگر سارجنت» به پاریس جذب شدند و در قرن بیستم نیز چهرههایی همچون «من ری»، «الکساندر کالدر»، «الزورث کلی» و «جوآن میچل» به این شهر رفتند.
با این حال، شاید عجیبترین و سرسختترین شخصیت در میان این مهاجران هنری، «جیمز ابوت مکنیل ویسلر» (۱۹۰۳-۱۸۳۴) بود؛ هنرمندی با اعتمادبهنفس فراوان و شخصیتی پرهیاهو که همواره جنجالآفرین میشد. او نوآوری برجسته و یکی از چهرههای مرکزی جنبش زیباییشناسی بود. ویسلر در آثارش ایدهای موسیقایی را دنبال میکرد و نقاشیهایش را همانند قطعات موسیقی از نظر رنگبندی میآراست و نامگذاری میکرد. یکی از برجستهترین نمونهها، «چیدمان در خاکستری و سیاه شماره ۱» (۱۸۷۱) است که بیشتر با نام «مادر ویسلر» شناخته میشود؛ شاهکاری نمادین در تاریخ هنر که با ترکیبی رسمی و منظم، تصویری از زنی جدی و استوار را ارائه میکند که گویی مظهر سختگیری و آرامش نیو انگلندی است. با این حال، مادر او، آنا مکنیل ویسلر، اصالتاً اهل کارولینای شمالی بود و ویسلر برای تقویت چهرهاش بهعنوان یک اشرافزادهی جنوبی، این پیشینه را پررنگ میکرد؛ ادعایی که البته چندان با واقعیت سازگار نبود.
ویسلر در ماساچوست به دنیا آمد؛ پسر یک مهندس عمران اهل ایندیانا. در سال ۱۸۴۲، پدرش ویلیام به دعوت تزار نیکلای اول روسیه به سنپترزبورگ رفت تا خط آهنی میان مسکو و سنپترزبورگ را طراحی و اجرا کند. این جابهجایی تأثیری عمیق بر شکلگیری مسیر هنری ویسلر گذاشت. ویسلر که کودکی حساس، گاه تنبل و اهل شیطنت بود، از همان سالهای نخست، استعدادش در طراحی نمایان شد. والدینش این علاقه را تشویق کردند، چرا که تنها مسیر سازندهای بود که میتوانست انرژی او را هدایت کند. او در روسیه درسهای خصوصی هنر گرفت و در یازدهسالگی وارد آکادمی امپراتوری هنرهای سنپترزبورگ شد و در آنجا پیشرفت چشمگیری داشت.
در همین زمان با نقاش اسکاتلندی سر ویلیام آلن آشنا شد که برای کشیدن صحنهای از زندگی پتر کبیر به روسیه آمده بود. آلن با دیدن تواناییهای این نوجوان، او را نابغهای جوان دانست. اقامتی کوتاه در لندن میان سالهای ۱۸۴۷ و ۱۸۴۸ نیز افقهای تازهای برای ویسلر جوان گشود. با وجود این، مادرش دوست داشت او کشیش شود. پس از بازگشت به آمریکا، وی را در یک مدرسه شبانهروزی اسقفی ثبتنام کرد، اما گرایش مذهبی با روحیات ویسلر سازگار نبود. او سپس به آکادمی نظامی وِست پوینت رفت که آن هم تجربهای ناموفق بود. پس از سه سال نافرمانی، توسط شخصی که بعدها فرمانده ارتش ویرجینیای شمالی شد، یعنی رابرت ای. لی، از آنجا اخراج شد.
سرانجام ویسلر در دهه ۱۸۵۰ راه پاریس را پیش گرفت تا بهعنوان نقاش فعالیت کند. در سال ۱۸۵۹ به لندن نقل مکان کرد، اما پیوندش با پاریس و محافل پیشرو هنری آن شهر همچنان باقی ماند. او در تابلوی گروهی «ادای احترام به دلاکروا» اثر هانری فانتن-لاتور ، ادوار مانه و شارل بودلر حضور داشت. با این حال، لندن جایی بود که ویسلر جایگاه خود را تثبیت کرد و همانجا بود که پرتره مادرش را کشید؛ پس از آنکه او برای دیدار پسرش به لندن آمده بود. روایت است که ویسلر در اصل مدل دیگری را برای نقاشی در نظر داشت، اما وقتی آن مدل نیامد، مادرش جایگزین شد.
نتیجه اثری مینیمالیستی و بیزرقوبرق بود که در آن زمان با بیمهری و سردرگمی روبهرو شد، چرا که مخاطبان ویکتوریایی به آثار پرآرایه و احساساتی خو کرده بودند. با وجود غلبه رنگهای خاکستری و سیاه، پالت رنگی ویسلر شامل تهرنگهای قهوهای، زرد و حتی سایههای ملایم آبی بود که در لایههای زیرین نقاشی دیده میشد. او رنگها را با استفاده از ترکیبی از روغن، صمغ کوپال، تربانتین و روغن بذر کتان به کار میبرد؛ ترکیبی که خود آن را «سس» مینامید و بعدها در مجموعهای از «شبانهنگارهها» نیز به کار برد. ویژگی شاخص «مادر ویسلر» در عین حال، نظم هندسی دقیق و استفاده از فرمهای تخت است؛ آنا بهصورت نشسته، در نمای نیمرخ، بر روی صندلی ساده، با کفشهای مشکی نوکتیز که روی چهارپایه کوتاهی قرار گرفتهاند.
لباس بلند مشکی با سرآستینهای دانتل، دستمالی در دست و کلاهی نیمهگشوده بر سر، او را پوشانده است. پشت سرش دیوار سادهای قرار دارد که دو قاب تصویر بر آن نصب شده؛ تنها یکی از آنها (اثری چاپی از خود ویسلر) بهطور کامل دیده میشود. سمت چپ تصویر پردهای دیده میشود که نزدیک به یکسوم قاب را اشغال کرده و با قرنیز سیاهرنگی در پایین تصویر پیوند دارد؛ عنصری که با پاهای آنا همرنگ شده و زاویه قائمهای مشابه حالت بدن او ایجاد کرده است. در واقع، کل اثر بر اساس نوعی «سیمفونی از زاویههای ۹۰ درجه» ساخته شده است که سوژه را در ساختاری منظم و محصور قرار میدهد. حالت لبهای بسته و جدی آنا شاید بازتابی از نظر او نسبت به این صحنه باشد.
این که این تصویر چه چیزی درباره رابطه ویسلر و مادرش میگوید، محل بحث است، اما میدانیم که آنا از سبک زندگی بوهیمیایی پسرش چندان راضی نبود. با این حال، تمرکز اصلی ویسلر بر زبان ترکیببندی بود؛ روشی که در «چیدمان در خاکستری و سیاه شماره ۲» (۱۸۷۳-۱۸۷۲) نیز تکرار کرد؛ پرترهای از فیلسوف توماس کارلایل در همان حالت نشستن، اما با اندکی آرامش بیشتر. «مادر ویسلر» در ابتدا با استقبال مواجه نشد؛ همانطور که دیگر آثارش نیز بیحاشیه نبودند.
با گذر زمان، پرتره آنا به نمادی از «مادری» بدل شد؛ موضوعی که برای ویسلر تا حدی آزاردهنده بود، چرا که به گفته خودش، علاقهای به تأکید بر این موضوع نداشت. با این حال، او اعتراف میکرد که «هر کسی دوست دارد مادرش را تا حد امکان خوب و زیبا نشان دهد.» اگر منظور از «زیبا» تجسمی از سختگیری و اخلاقگرایی پروتستانی باشد، بیتردید «مادر ویسلر» این هدف را محقق کرده و به بخشی ماندگار از میراث فرهنگی آمریکا تبدیل شده است.