ترنج موبایل
کد خبر: ۸۸۸۰۰۰

نقد و بررسی سریال «واشینگتن بلک»

نقد و بررسی سریال «واشینگتن بلک»

سریال «واشنگتن بلک» اقتباسی ضعیف از رمان تحسین‌شده اسی ادوگیان است که با وجود بازی‌های درخشان، نتوانسته عمق و انسجام داستان اصلی را به تصویر بکشد.

تبلیغات
تبلیغات

فرارو-  رمان «واشنگتن بلک» با پرداختی متفاوت به دوران برده‌داری، تصویری انسانی و فرهنگی از سیاه‌پوستان قرن نوزدهم ارائه می‌دهد؛ اما نسخه تلویزیونی آن در انتقال این پیام، دچار ضعف‌های ساختاری و روایی شده است.

به گزارش فرارو به نقل از اسکرین رنت،‌    سریال «واشنگتن بلک» که توسط سلویوین سیفو هیندز، یکی از نویسندگان پیشین مجموعه «منطقه گرگ‌ومیش»، برای شبکه Hulu ساخته شده، داستان پسر نوجوانی به نام واش را روایت می‌کند که در اوایل دهه ۱۸۰۰ میلادی در مزارع نیشکر باربادوس به بردگی گرفته شده است. اما زندگی او زمانی دگرگون می‌شود که کریستوفر «تیچ» وایلد، پسر صاحب مزرعه، استعداد ذاتی و هوش او را کشف کرده و تصمیم می‌گیرد به او کمک کند. این رابطه سرآغازی برای سفری پرفراز و نشیب از بردگی به آزادی، از کار در مزارع تا تحقیق علمی در کاناداست؛ جایی که واش سعی دارد هویتش را از شکارچیان برده پنهان نگه دارد و در عین حال دل به دختری دورگه، فرزند یک دانشمند معروف، می‌سپارد.

با وجود پتانسیل قوی داستان و بستر تاریخی غنی، آنچه روی صفحه تلویزیون ظاهر شده با مشکلات متعددی همراه است. مهم‌ترین چالش این سریال، ساختار زمانی غیرخطی آن است که رویدادها را بدون انسجام میان کودکی واش در باربادوس، سفرهای او با تیچ و چالش‌های دوران بزرگسالی‌اش روایت می‌کند. همین رفت‌و‌برگشت‌های مکرر میان زمان‌ها، انسجام روایی اثر را مختل کرده و اجازه نمی‌دهد بیننده به‌طور عمیق با شخصیت‌ها یا تحولات داستانی ارتباط برقرار کند. درست زمانی که خط روایی جذاب می‌شود، ناگهان کنار گذاشته می‌شود و گاه برای مدتی طولانی فراموش می‌شود.

روایتی شتاب‌زده از سال‌های بردگی

رمان اصلی ادوگیان با بیش از ۴۰۰ صفحه، ظرفیت کامل برای تبدیل شدن به یک اقتباس تلویزیونی غنی را دارد. با وجود اینکه هیندز و نویسنده اصلی سریال، جنیفر جانسون، هشت قسمت کامل در اختیار داشته‌اند، اما سریال به‌طرز ناامیدکننده‌ای سطحی از کار درآمده است. پرداخت به دوران زندگی واش در باربادوس بسیار کوتاه، شتاب‌زده و بی‌رمق است، هرچند خشونت‌های برادر تیچ در نقش صاحب مزرعه آشکار است. اما حتی در این بخش‌ها نیز گفت‌وگوها از ظرافت و عمق نگارشی که در رمان وجود دارد، تهی‌اند و فاقد زیبایی کلامی لازم هستند.

از سوی دیگر، مشکل ساختاری دیگری که در این سریال به چشم می‌خورد، ناپایداری در ریتم روایت است. قسمت‌های ابتدایی با زمانی نزدیک به یک ساعت، بسیار پرجزئیات و کند پیش می‌روند. اما در نیمه دوم سریال، زمان اپیزودها تا حدود ۴۰ دقیقه کاهش می‌یابد، بدون آنکه از پراکندگی یا عدم انسجام روایت کاسته شود. این روند موجب تجربه تماشایی ناپایدار و پرنوسان برای بیننده می‌شود.

پیام‌های فرهنگی و تاریخی هنوز پابرجا هستند

با وجود همه این انتقادات، سریال «واشنگتن بلک» بخشی از روح رمان را حفظ کرده است. تغییراتی که در سفرهای تیچ و واش در سریال نسبت به رمان اعمال شده‌اند، در مواردی به‌گونه‌ای انجام شده‌اند که عمق معنایی بیشتری به روابط میان این دو شخصیت می‌دهند. در این روایت، علاوه بر پرداختن به مبارزات ضدبرده‌داری، اشاره‌هایی دقیق به برخی از چهره‌های کلیدی جنبش لغو برده‌داری نیز وجود دارد که به غنای تاریخی سریال کمک می‌کند.

یکی از مؤثرترین بخش‌های این اقتباس، پرداختن به شخصیت تانا، دختر دورگه‌ای با پوست روشن است که از کودکی پس از مرگ مادرش با پدری سفیدپوست زندگی کرده و همواره درگیر هویتی دوگانه بوده است. مفهومی چون  عبور از مرز نژادی (یعنی سفیدپنداشته شدن افراد سیاه‌پوست با پوست روشن) هنوز هم در جوامع امروز محل بحث است، اما کمتر در رسانه‌ها به‌درستی بررسی می‌شود. فیلم «Passing» با بازی تسا تامپسون و روت نگا، یکی از معدود آثار موفق در این زمینه بوده است. خوشبختانه، سریال «واشنگتن بلک» نیز این مفهوم را در قالب روایت تانا با حساسیت و دقت قابل‌قبولی بررسی می‌کند.

در یکی از صحنه‌های تأثیرگذار، پدر تانا، آقای گاف (با بازی روپرت گریوز)، او را به عبور از مرز نژادی تشویق می‌کند تا امنیتش را در جامعه تضمین کند. اما تانا، در پاسخ‌هایی هوشمندانه، این رفتار را محدودکننده و محروم‌کننده از هویت واقعی خود می‌داند. این تضاد، یکی از بهترین لحظات سریال در پرداخت به مفهوم هویت نژادی است.

همچنین، سریال به‌خوبی دو دیدگاه مختلف نسبت به لغو برده‌داری در قرن نوزدهم را به تصویر می‌کشد: برخی که معتقد به تغییر با خشونت بودند و گروهی دیگر که راه‌حل را در گفت‌وگو و اقناع می‌دیدند. از خلال تجربیات متفاوت واش و تیچ، نویسندگان نشان داده‌اند چرا افرادی مانند استاد خوش‌قلب تیچ (با بازی تام الیس) می‌توانند به‌راحتی از راه‌حل‌های مسالمت‌آمیز سخن بگویند، در حالی‌که کسانی که در زنجیر اسارت‌اند، واقعیت‌های بسیار خشن‌تری را تجربه می‌کنند.

بازی‌های درخشان؛ نقطه قوت اصلی سریال

در کنار تمام فراز و نشیب‌های داستانی، نقطه قوت اصلی «واشنگتن بلک» را باید در بازی‌های بی‌نظیر بازیگرانش دانست. ارنست کینگزلی جونیور در نقش واش، واقعاً کشف تازه‌ای در عرصه بازیگری است. این بازیگر انگلیسی که پیش‌تر در نقش‌های کوتاهی در سریال‌های «سندمن» نتفلیکس و «جنگ دنیاها» دیده شده بود، در این نقش سنگین، عمق، هوش، لطافت و جذابیتی مثال‌زدنی به نمایش می‌گذارد که بیننده را با خود همراه می‌سازد.

تام الیس نیز در نقش تیچ، تصویری کاملاً متفاوت از نقش‌های پیشین خود، به‌ویژه شخصیت معروف «لوسیفر»، ارائه داده و در قالب یک دانشمند آرمان‌گرا و مهربان، باورپذیر ظاهر می‌شود. استرلینگ کی. براون نیز در نقش مدوین، با ترکیبی از مهربانی سطحی و پیچیدگی درونی، نقش‌آفرینی معمایی و جذابی دارد. آیولا ایوانز نیز در نقش تانا، با درخشش چشمگیرش، یکی از نقاط قوت عاطفی و محتوایی سریال است. گرچه بسیاری از این بازیگران شایسته دیالوگ‌هایی قوی‌تر و عمیق‌تر بودند، اما توانسته‌اند با هنرمندی خود تا حد زیادی ضعف‌های فیلمنامه را جبران کنند و جذابیتی بصری و احساسی به سریال ببخشند.

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات