حضور کاظم صدیقی در نماز جمعه تهران چه پیامهایی برای جامعه داشت؟

اصرار بر این که آقای صدیقی نمازجمعه را اقامه کند، این تلقی را ایجاد کرده که تعمدی در کار است، وگرنه کیست که نداند حضور او قبل از این ماجرا هم چندان مطلوب نبود. درست یا نادرست شیخ کاظم صدیقی به یک نماد بدل شده است و با تمثیل و توجیه «پسر نوح» نمیتوان از توفان بیاعتمادی برکنار بود. هم خود او و هم حامیان و مشوقان نباید از این واقعیت غفلت کنند.
مهرداد خدیر در یادداشتی به چرایی و اماواگرهای حضور دوباره کاظم صدیقی در قامت خطیب نماز جمعه تهران پرداخته است.
او در روزنامه هممیهن نوشت: طی ۴۶ سال گذشته که نمازجمعه در تهران و دیگر شهرهای بزرگ و کوچک ایران برگزار میشود کمتر بحث بر سر این بوده که چه کسی امامت جمعه را برعهده دارد بلکه بیشتر دربارۀ محتوای خطبهها گفتوگو درگرفته است و یگانه مورد بحثانگیز هم در چرایی «نرفتن» برخی از چهرههای شاخص بوده نه «رفتن» و مشخصاً غیبت هاشمیرفسنجانی بعد از خطبههای تاریخی ۲۷ تیر ۱۳۸۸ بدون اعلام استعفا یا کنارهگیری از تریبونی که ۲۴ سال تمام (۸۴-۶۰) و دستکم ماهی یک بار از آن در جایگاه سخنگوی رسمی نظام و ۴ سال بعد از ۸۸ به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و یک چند رئیس مجلس خبرگان رهبری سخن میگفت.
البته گاهی مواردی چون نمازجمعۀ اصفهان را هم شاهد بودهایم که با پرتاب مُهر و سنگ کوشیدند آیتالله طاهری را به استعفا وادارند. اما بیشتر بحث بر سر محتوای خطبهها بوده و خبرسازترین هم در مقاطعی نمازجمعۀ ارومیه به امامت مرحوم ملاحسنی با انعکاس پرسروصدا در اواخر دهۀ ۷۰ و سخنان علمالهدای مشهد در سالهای اخیر و تکرار شاید هزار باره و هر هفتۀ پوشش زنان در جاهای مختلف به عنوان موضوع همیشگی خاصه در نمازجمعۀ اصفهان.
مورد شیخ کاظم صدیقی اما از این حیث، خاص است که نه به خاطر ایراد خطبهها و جملات متفاوت یا هرآنچه در آن بر زبان میآورد بلکه به خاطر صِرف ادامۀ حضور در این جایگاه بعد از افشای ماجرای باغ ازگل بحثانگیز شده است.
چندان که بلافاصله بعد از اعلام برگزاری نمازجمعۀ ۲۷ تیر ۱۴۰۴ به امامت او اعتراضاتی درگرفت از جنس همان که پارسال هم شاهد بودیم زیرا بعد از افشای پروندۀ باغ ازگل و حوزۀ علمیۀ آن (انتقال بخشی از ملک عمومی به مؤسسۀ شخصی) و این نوبت خصوصاً در پی انتشار خبر بازداشت فرزند او (و بر حسب برخی اخبار به اتفاق همسر) این تصور شکل گرفت که آقای صدیقی به نمازجمعه بازنخواهد گشت یا صبر میکند تا اصطلاحاً آبها از آسیا بیفتد.
نکتۀ جالب توجه دیگر این که بعد از آن که هاشمیرفسنجانی در ۲۶ تیر ۱۳۸۸ آخرین نمازجمعۀ خود را اقامه کرد همین کاظم صدیقی در شمار امامان جمعۀ موقت تهران قرار گرفت هرچند همان زمان اعلام شد قرار نیست او جای هاشمیرفسنجانی را بگیرد اما وقتی غیبت هاشمی طولانی شد و دیگر در نمازجمعه حضور نیافت عملاً کاظم صدیقی به عنوان جایگزین او شناخته شد و از این منظر ۲۷ تیر ۱۴۰۴ به امامت کاظم صدیقی یادآور ۱۶ سال قبل و ۲۶ تیر ۱۳۸۸ به امامت هاشمیرفسنجانی هم بود که برای حل و فصل مناقشات بعد از انتخابات پیشنهادهایی ارائه داد که البته مقبول و مسموع نیفتاد.
اعلام حضور آقای صدیقی در نمازجمعۀ دیروز به این خاطر هم مورد انتقاد قرار گرفت که بعد از جنگ ۱۲ روزه بر همبستگی ملی تأکید میشد و این که از هر رفتارمُخلّ اتّحاد ملی پرهیز شود و از این منظر صدای برخی از اصولگرایان هم درآمد. خاصه آنان که برای حضور در نمازجمعه و اقتدا به شیخ دچار تردید شدند. زیرا در تشیع بر شرط عدالت نزد امام جماعت و جمعه تأکید فراوان صورت پذیرفته و برخی بیم داشتند این ویژگی ساقط شده باشد یا به این نتیجه رسیده بودند.
شاید بر همین اساس و البته بیشتر از منظر همبستگی ملی پساجنگ بود که مجری برنامۀ تلویزیونی «ثریا» با رویکرد اصولگرایی کامل نوشت: «ای کاش حاجآقا همچنان بر نظر یک ماه و اندی پیش خود میماندند و فعلاً اقامۀ جمعه نمیکردند. در شرایط جنگی، فضای سیاسیِ رسانهای کشور نیاز به آرامش دارد. برای این اتحاد و همدلی خونهای زیادی تقدیم شد. اگر به هر دلیلی افکار عمومی پذیرش ندارد و سؤال در ذهن دارد شما هم فعلاً صبر کنید.»
اشاره محسن مقصودی به توئیت چندی قبل عزتالله ضرغامی بود که از دیدار خود با کاظم صدیقی خبر داده و نوشته بود: «پیشنهاد دادم تا تعیین تکلیف پروندۀ قضایی فرزندشان اقامۀ امامت جمعه نکنند. خودشان هم چنین نظری داشتند.»
پس از آن بود که تصور شد او دیگر به نمازجمعه بازنخواهد گشت اما ظاهراً سخنان اخیر اصغر جهانگیر سخنگوی قوۀ قضائیه دربارۀ دخالت نداشتن پدر در پروندۀ پسر را مصداق تعیین تکلیف قضایی دانسته و بازگشته است حال آن که سخنگو برآورد کلی را بیان کرده و فضای حاکم بر پرونده را و رأی نهایی هنوز صادر نشده است.
کما این که پیشتر در سطوحی دیگر از بازپرداخت بدهی بابک زنجانی سخن گفته شد (بیاشاره به حکم قضایی) اما بهتازگی مدیرکل روابط عمومی بانک مرکزی از او بهعنوان «ابربدهکار بانکی» و «کلاهبردار» یاد کرد و مشخص شد همچنان شرکت ملی نفت ایران و بانک مسکن طلبکارند و گویا «نیکل» هایی که بابت بدهی پرداخته قابلیت تصفیه و تسویه نداشتهاند.
در این فقره هم دقیقاً روشن نشد منظور محتوای پرونده و اتهامات کلی است یا حکم مشخصی که مطلقاً اتهامی را متوجه پدر نمیداند درحالیکه خود به غفلت اذعان کرده بود.
شبیه اعتراض اخیر را البته در اردیبهشت ۱۴۰۳ هم شاهد بودیم چراکه فروردین آن سال حتی در دید و بازدیدهای نوروزی به بحث دربارۀ قضیۀ حوزۀ علمیۀ ازگل گذشته بود اما سقوط بالگرد حامل رئیسجمهوری وقت در پایان همان ماه سبب شد بحث پروندۀ آقای صدیقی تحتالشعاع آن اتفاق و انتخابات ریاستجمهوری قرار گیرد.
بعد از آن هم البته آقای صدیقی باز به نمازجمعه میرفت بیآن که به قضیۀ باغ ازگل اشاره کند اما خود او بود که به بهانۀ سالگرد آقای رئیسی کوشید ماجرا را خاتمهیافته اعلام کند و از رئیسجمهور فقید به این سبب تقدیر کرد که بعد از آن «حادثه» به نمازجمعه آمده و او را نوازش کرده و خواسته عقبنشینی نکند!
جدای این که مرحوم رئیسی در این دنیا نبود تا انتساب این سخنان به خود را تأیید یا تکذیب کند کوشش آقای صدیقی برای تقلیل موضوع به «حادثه» این تلقی را ایجاد کرد که او منکر اصل ماجراست و بر همان لحنی اصرار دارد که در اولین واکنش به افشای ماجرا در مصاحبه با یوسف سلامی خبرنگار صداوسیما سخنان خود را با آیۀ ۸۸ سورۀ یوسف آغاز کرده بود: «من با خدای، غم و درددل خود گویم و از خدا چیزی دانم که شما نمیدانید.»
ماجرا اما در ادامه آنگونه که کاظم صدیقی دوست داشت پیش نرفت و خبر بازداشت دو فرزند او به خاطر پروندۀ باغ اُزگل توجه افکار عمومی را دوباره به خود جلب کرد. اگرچه بعدتر اعلام شد دو فرزند درست نیست و فرزند و عروس بودهاند.
در جریان حملۀ جنایتکارانۀ اسرائیل به زندان اوین که بیش از ۷۰ کشته و ویرانی گستردهای بر جای گذاشت هم باز نام فرزند صدیقی بر زبان افتاد و این شایعه درگرفت که گریخته و بعدتر البته تکذیب و اعلام شد همچون دیگر زندانیان به «تهران بزرگ» انتقال یافته و در آنجا نگاهداری میشود.
اصرار بر این که آقای صدیقی نمازجمعه را اقامه کند این تلقی را ایجاد کرده که تعمدی در کار است وگرنه کیست که نداند حضور او قبل از این ماجرا هم چندان مطلوب نبود چراکه در تابستان ۵۸ آیتالله طالقانی در این جایگاه میایستاد و در پاییز همان سال آیتالله منتظری و در زمستان آن آیتالله خامنهای و بدون ماجرای باغ ازگل هم وزن سیاسی قابل توجهی نداشت و کسی دربارۀ او سابقۀ انقلابی سراغ ندارد مگر آن که اصرار بر نصب تصویر آیتالله کاظم شریعتمداری به جای آیتالله خمینی بر درِ حجرۀ طلاب در دوران طلبگی را مبارزۀ انقلابی بدانیم!
به بیان دیگر منهای ماجرای ازگل هم صدیقی به جای طالقانی و هاشمی حاکی از واقعیتهایی بود که به دوران خالصسازی از ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۳ انجامید و کافی است بررسی کنیم و ببینیم شمار حاضران در نمازجمعۀ دیروز به امامت او چقدر بوده است تا چند هزار نفر را با بیش از یک و نیم میلیون نفر در تهران۴ میلیونی سال ۵۸ پشت سر طالقانی به نماز میایستادند مقایسه کنیم.
از منظری دیگر البته برخی استقبال میکنند زیرا آقای صدیقی چنان در موضع ضعف و دفاع و توضیح و توجیه قرار گرفته که عملاً ازاو جز تقدیس قدرت و ستایش مقامات کاری برنمیآید و نمیتواند همچون برخی از امامان جمعه دیگر مانند احمد علمالهدی یا امام جمعه کرج از رئیسجمهوری و مذاکره با آمریکا انتقاد کند یا مدام دربارۀ پوشش زنان سخن بگوید و از فضای سیاسی فاصله میگیرد و به سبک سنتیها سخن میگوید.
با این همه وقتی رئیسجمهور فقید – مرحوم ابراهیم رئیسی – را بر اساس نوع مواجهه با خود بعد از آن «حادثه» ارزیابی میکند روشن است که چندان به قضاوت افکار عمومی و پرسشهای مردم حتی خودیها و وفاداران نیز وقعی نمینهد چراکه سؤالات متعددی در اذهان شکل میگیرد از جمله این که آیا وی همچنان ریاست عالیۀ ستاد امر به معروف و نهی از منکر را بر عهده دارد یا نه؟ یا این که چگونه است در این شرایط خطیر مدیریت سیاست خارجی را از حضور و ابتکار یک دیپلمات شاخص به صرف تولد فرزند او در محل مأموریت پدر و آن هم ۴۰ سال قبل محروم میکنند اما زندانی بودن فرزند در پروندۀ زمینخواری یا سوءاستفاده خط و خشی بر چهرۀ پدر نمینشاند و مانع برگزاری نمازجمعه نیست؟
ممکن است برخی خرده بگیرند که چه تفاوتی دارد که نمازجمعه را کاظم صدیقی اقامه کند یا احمد خاتمی و تازه چنان که اشاره شد اولی لحن نرمتری هم دارد. در پاسخ باید گفت مشکل در چند فقره دیگر است:
یکی این که برخی احساس میکنند تعمدی در لجبازی وجود دارد و قرار نیست شاهد تغییرات اساسی باشیم و در بر همان پاشنه میخواهد بچرخد که در پیش از جنگ.
دوم این که چگونه است که برای یک گزینش ساده رفتارهای فرزندان معیار و ملاک است و در این جایگاه نه.
سوم این که احتمالاً ستاد برگزاری نمازجمعه با آقای صدیقی رودربایستی دارد یا ستاد امر به معروف شبکهسازی کرده و کنار گذاشتن او تضعیف آن شبکه خواهد بود. خود شیخ آیا توضیحی ندارد و نمیداند مردم تا چه حد به امور مالی حساساند؟
خود او به کنار. هملباسان آیا نباید نگران باشند که این رفتار به آنان آسیب رساند و آیا نظرسنجی نمیکنند و واکنشها را نمیسنجند؟
این یادداشت البته به دلیل مهمتری نوشته میشود. چراکه برخی از همین نکات در نیمۀ فروردین ۱۴۰۳ خورشیدی هم درست همین جا آورده شد و این که بعد از ۱۵ماه قضیه حل نشده این نگرانی را ایجاد میکند که انگار ارادهای برای آن وجود ندارد. نگرانی مهمتر اما به سبب آن است که ایران پساجنگ به تصمیمات جدی نیاز دارد و اگر نتوان در این باره تصمیم گرفت تا افکار عمومی احساس نکند به آنها احترام گذاشته نشده چگونه میتوان به اصلاح امور دیگر دل بست؟
جان کلام این که درست یا نادرست شیخ کاظم صدیقی به یک نماد بدل شده است و با تمثیل و توجیه «پسر نوح» نمیتوان از توفان بیاعتمادی برکنار بود. هم خود او و هم حامیان و مشوقان نباید از این واقعیت غفلت کنند.
اگر اهمیت حفظ و افزایش سرمایۀ اجتماعی و واقعیت فرصت اندک برای بهبود و بحث امید و نومیدی جامعه در میان نبود واقعاً چه توفیری میکرد شیخ کاظم صدیقی نمازجمعه دیروز را اقامه کرده باشد یا دیگری ولو ناگزیر باشیم به هاشمی ۸۸ و طالقانی ۵۸ هم گریز بزنیم یا این که چه میگوید وقتی سهم او از اخبار ساعت ۱۴ هم نقل سه چهار جمله بیشتر نبود و در خلاصه خبرها البته هیچ:
یک دم نگاه کن که چه بر باد میدهی
چندین هزار امید بنیآدم است این
گفتی که شعر سایه دگر رنگ غم گرفت
آری سیاهجامۀ صد ماتم است این