بازتاب جنگ اوکراین در ایکس ایرانی؛ نگاهی به تحلیل احسان شاهقاسمی

یکی از نقدهای اساسی وارد بر مقاله، تداوم استفاده از دوگانهی «اصلاحطلب/اصولگرا» بهعنوان چارچوب مفهومی برای تحلیل رفتار کاربران ایرانی در شبکههای اجتماعی است. در حالیکه این تقسیمبندی، زمانی ابزاری کارآمد برای تحلیل منازعات سیاسی در ایران به شمار میرفت، اما پس از حوادث کلیدی نظیر جنبش سبز در سال ۱۳۸۸، اعتراضات دی ۱۳۹۶، آبان ۱۳۹۸، و بهویژه خیزش «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱، بخش قابل توجهی از مشروعیت اجتماعی و قدرت تحلیلی خود را از دست داده است.
فاطمه کمالی؛ مقالهی «جنگ اوکراین آنگونه که در ایکس ایرانی رخ داد» به بررسی چگونگی بازنمایی و موضعگیری کاربران ایرانی شبکهی اجتماعی X (توئیتر سابق) نسبت به جنگ اوکراین میپردازد.
جنگ اوکراین که با حمله نظامی روسیه به خاک این کشور در فوریه ۲۰۲۲ آغاز شد، به یکی از مهمترین بحرانهای ژئوپلیتیکی سالهای اخیر تبدیل شده که پیامدهای آن فراتر از مرزهای اروپا گسترش یافته است. این جنگ نهتنها موازنه قدرت در نظام بینالملل را به چالش کشیده، بلکه به صحنهای برای نبردهای اطلاعاتی و جنگ روایتها در فضای مجازی نیز تبدیل شده است. در چنین بستری، بازتاب این درگیری در جامعه ایران، تنها به بُعد دیپلماتیک یا اقتصادی محدود نمیشود، بلکه در شبکههای اجتماعی، تبدیل به میدانی برای بازنمایی منازعات ایدئولوژیک داخلی شده است. از این رو، تحلیل نحوه مواجهه کاربران ایرانی با این جنگ در پلتفرمهایی مانند ایکس، نهتنها برای درک افکار عمومی بلکه برای شناخت سازوکار بومیشدن بحرانهای بینالمللی در ایران اهمیت دارد.
نویسنده مقاله، دکتر احسان شاهقاسمی، دانشیار ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران، از پژوهشگران شاخص حوزه مطالعات رسانه، فرهنگ دیجیتال و بازنمایی در ایران است. او در آثار پژوهشی خود بهویژه در حوزههایی همچون سواد رسانهای، رسانههای اجتماعی، فیکنیوز، گفتمانشناسی انتقادی و اخلاق رسانه متمرکز بوده و بیش از ۴۰ مقاله علمی و چندین کتاب منتشر کرده است. مقالهی حاضر نیز در امتداد همین دغدغهها قرار دارد و میکوشد پدیدهای جهانی را در بستر رسانهای و سیاسی ایران تحلیل کند.
نویسنده در این مقاله با بهرهگیری از رویکرد دادهمحور و تحلیل محتوای کیفی، به بررسی بازتاب جنگ اوکراین در میان کاربران ایرانی شبکه اجتماعی ایکس (توئیتر سابق) میپردازد. با استفاده از ابزارهای دادهکاوی و تحلیل احساسات، بیش از ۲۰۰۰ پست فارسیزبان که به جنگ اوکراین اشاره داشتند، در بازهای زمانی گردآوری و تحلیل شدند. تمرکز اصلی مقاله بر این است که کاربران ایرانی، بهویژه وابسته به دو جناح سیاسی اصلی کشور یعنی اصلاحطلبان و اصولگرایان، چگونه مواضع خود را در قبال این جنگ شکل دادهاند و در چه سطحی منازعات و رقابتهای سیاسی داخلی خود را به بستر این درگیری بینالمللی منتقل کردهاند. نویسنده با تکیه بر تحلیل گفتمان کاربران نشان میدهد که این جنگ، اگرچه در سطح جغرافیایی از ایران فاصله دارد، در ادراک سیاسی کاربران ایرانی بهصورت نوعی "جنگ نیابتی ایدئولوژیک" میان دو اردوگاه سیاسی داخلی بازتاب یافته است.
یافتههای پژوهش بیانگر آن است که اصلاحطلبان با گرایش به ارزشهای لیبرال دموکراسی و نزدیکی فکری به غرب، عمدتاً حامی اوکراین هستند و اقدامات روسیه را محکوم میکنند، در حالیکه اصولگرایان با نگاه ضدغربی و تمایل به شرق، از مواضع روسیه در این جنگ دفاع میکنند. مقاله با بهرهگیری از مفهومی نظری به نام «مربع همراستایی» (Alignment Square) این رفتارها را تبیین میکند: بر اساس این چارچوب، کاربران فضای مجازی بر مبنای الگوهایی چون «دشمن دشمن، دوست ماست» یا «دوست دشمن، دشمن ماست» موضعگیری میکنند. بدین ترتیب، موضع کاربران ایرانی در قبال جنگ اوکراین نهتنها بازتابی از گرایشهای ژئوپلیتیکی است، بلکه در واقع، ادامهای از رقابتهای سیاسی داخلی در قالبی دیجیتال و فراملی به شمار میآید. مقاله در مجموع تلاش دارد نشان دهد که چگونه یک بحران خارجی میتواند به صحنهای برای بازتولید شکافهای سیاسی داخلی و بازآرایی گفتمانهای ایدئولوژیک در شبکههای اجتماعی تبدیل شود.
از نقاط قوت اصلی این مقاله، روش تحقیق دقیق، دادهمحور و میانرشتهای آن است. استفاده از ابزارهای پیشرفتهای همچون زبان برنامهنویسی پایتون، مدل پردازش زبان طبیعی DeepSentiPers و الگوریتم K-Means، به پژوهش اعتبار فنی بالایی بخشیده است. مقاله توانسته با استفاده از این ابزارها تصویری نسبتاً روشن از الگوهای احساسی و گفتمانی کاربران ایرانی در برابر جنگ اوکراین ارائه دهد. با این حال، حجم دادههای مورد استفاده (۱۵۹۱ پست) در مقایسه با وسعت گفتمان موجود در این زمینه، نسبتاً محدود به نظر میرسد و میتوان گفت که اگر این چارچوب تحلیلی بر روی مجموعهدادهای گستردهتر پیاده میشد، نتایج میتوانستند از نظر آماری معتبرتر و از منظر جامعهشناختی قابل تعمیمتر باشند.
یکی از نقدهای اساسی وارد بر مقاله، تداوم استفاده از دوگانهی «اصلاحطلب/اصولگرا» بهعنوان چارچوب مفهومی برای تحلیل رفتار کاربران ایرانی در شبکههای اجتماعی است.
ساختار سیاسی ایران در دهه اخیر بهگونهای تحول یافته که جریان اصلاحات از ساحت رسمی قدرت کنار گذاشته شده، رهبران نمادین آن در حصر یا سکوت قرار گرفتهاند، نهادهای حزبی و رسانهای آن تعطیل شده و پایگاه اجتماعیاش تضعیف گشته است. در چنین شرایطی، اصلاحطلبی بهجای آنکه حامل پروژهای سیاسی برای تغییر باشد، بیشتر به ابزاری تاکتیکی برای بقا و چانهزنی در چارچوب ساختار موجود تبدیل شده است. حتی حضور حسن روحانی در انتخابات ۱۳۹۲ نیز نه نشانهای از احیای گفتمان اصلاحات، بلکه نمودی از ائتلافی موقت میان تکنوکراتها و محافظهکاران میانهرو برای مدیریت بحران سیاسی و اقتصادی کشور بود؛ ائتلافی که بیش از آنکه به اصول اصلاحطلبی وفادار باشد، تابع ملاحظات مصلحتگرایانه و گفتمان اعتدالگرایی بود.
در سطح اجتماعی نیز نشانههای روشنی از فروریختن این دوگانهی سنتی دیده میشود. چهرههایی مانند سیدمحمد خاتمی به صراحت اعلام کردهاند که «اصلاحطلبی به شیوهی تجربهشده، اگر نگوییم ممتنع، دستکم به صخرهی بنبست برخورد کرده است». از سوی دیگر، واکنشهای خیابانی جامعه در سالهای اخیر و شعارهایی چون «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» نشان میدهد که بخش وسیعی از جامعه، بهویژه نسلهای جدید، از هر دو جریان سیاسی اصلی عبور کردهاند. در چنین بستری، تحلیل کنشهای سیاسی کاربران در شبکههای اجتماعی بر اساس همان دوگانهی فرسوده، نهتنها تصویر نادقیقی از واقعیت پیچیده و متحول امروز ایران به دست میدهد، بلکه منجر به حذف نیروهای نوظهور، کنشگران مستقل، روایتهای بدیل و شکلهای جدیدی از مشارکت و مقاومت اجتماعی میشود که خارج از چارچوبهای رسمی در حال شکلگیریاند. بنابراین، بازاندیشی در چارچوب مفهومی مورد استفاده در مقاله و توجه به نیروهای جدید و شکلهای متنوع کنشگری، گامی ضروری برای تحلیل واقعگرایانهتر و عمیقتر از تحولات جامعه ایران در فضای دیجیتال بهشمار میرود.
در مجموع، مقالهی «جنگ اوکراین در ایکس ایرانی» تلاش تحسینبرانگیزی برای پیوند میان سیاست، رسانه و فناوری است و در بهرهگیری از روشهای نوین تحلیل داده پیشگام محسوب میشود. با این حال، از منظر نظری، نیازمند بازنگری در چارچوب تحلیلی خود و توجه بیشتر به تحولات پیچیده و چندصدایی جامعه ایران است. چنین بازنگریای میتواند در پژوهشهای آینده، زمینهی فهمی واقعگرایانهتر و گستردهتر از سیاستورزی دیجیتال در ایران فراهم کند.