بازگشت به میز مذاکره پس از توقف جنگ

ایران در میان مذاکرات بود که جنگ آغاز شد. این گزاره را بارها و بارها در یک ماه گذشته شنیدهایم. در این میان برخی تلاش کردند دوگانه فریب و مذاکره را برجسته کنند و روی آن مانور دهند. دوگانهای که شاید در ذهن و تحلیلهای آنها وجود داشته باشد اما در واقعیت وجود ندارد. پشت آن هم یک غرض سیاسی خوابیده است. چرا که مذاکره وظیفه یک دستگاه و حفظ آمادگی در حوزه نظامی و امنیتی، وظیفه دستگاههای دیگر است.
فرارو- محسن صالحیخواه؛ دیپلماسی هیچ وقت تعطیل نمیشود. این جملهایست که کارشناسان حوزه سیاست خارجی به خصوص آنهایی که از رهگذر سوابق دیپلماتیک خود در این جایگاه قرار گرفتند، در تحلیلهای خود مطرح میکنند. این یک حقیقت است و نمیتوان آن را کتمان کرد. اما این که دیپلماسی به نتیجه میرسد یا نه، موضوعی است که در عمل مشخص میشود.
شاید بتوانیم دیپلماسی را اینگونه تعریف کنیم: ابزاری راهبردی برای کنترل و جلوگیری از ورود به بحران، پایان دادن به آن یا تلاش برای جلوگیری از گسترش آن. با تاکید بر این اصل که مذاکره، مساوی دیپلماسی نیست بلکه یکی از ابزار آن است. درگیری نظامی نیز گاهی بخشی از دیپلماسیست و به عنوان ابزاری مورد توجه قرار میگیرد که بازی را عوض میکند و برای تثبیت تا تحصیل منافع رخ میدهد. حالا که جنگ اسرائیل و ایران متوقف شده، سوال این است که آیا ایران به میز مذاکره برمیگردد یا مسیر به صورت موقت یا دائم، مسدود شده؟ این موضوع را میتوانیم از چند زاویه بررسی کنیم.
اول؛ ایران در میان مذاکرات بود که جنگ آغاز شد. این گزاره را بارها و بارها در یک ماه گذشته شنیدهایم. در این میان برخی تلاش کردند دوگانه فریب و مذاکره را برجسته کنند و روی آن مانور دهند. دوگانهای که شاید در ذهن و تحلیلهای آنها وجود داشته باشد اما در واقعیت وجود ندارد. پشت آن هم یک غرض سیاسی خوابیده است. چرا که مذاکره وظیفه یک دستگاه و حفظ آمادگی در حوزه نظامی و امنیتی، وظیفه دستگاههای دیگر است. با آنچه رخ داد، نباید به میز مذاکره برگردیم؟ پاسخ از پیش تعیین شدهای وجود ندارد. باید دید که مسئولین امر معتقدند از این مسیر میتوان به مدیریت تنش رسید و منافع ایران را تامین کرد یا نه. اگر برآورد آنها در پاسخ به این سوال مثبت یا بینابینی باشد، ورود به مذاکرات هیچ تابویی را نمیشکند. اگر چنین روزنهای وجود ندارد، مذاکرات چیزی جز هدررفت زمان و منابع باقیمانده کشور نیست. مهمتر از مذاکره، نتیجه آن است. ما ظرفیتهایی داریم و طرف مقابل هم همینطور. گاهی زور طرف مقابل به حقطلبی ما میچربد. اینجاست که سیاست به کار میآید.
دوم؛ چرا مذاکره میکنیم؟ چند ماه قبل در یک جلسه غیررسمی، یکی از مدیران حوزه دیپلماسی گفت ما در دنیا شاید بیشتر از کشورهای دیگر همواره در حال مذاکره بودهایم. دریافت من به عنوان یک مخاطب و دانشجوی روابط بینالملل از این تاریخ مذاکراتی، مثبت نیست. ما مذاکره را فراتر از تماسهای معمول دستگاههای دیپلماسی میدانیم. چرا همواره در شرایطی بودهایم یا سیاستهایی را برگزیدیم که ما را محتاج به استفاده از این ابزار کند؟ شرایطی که امروز در آن قرار گرفتهایم، لزوم نگاه دوباره به سیاستها، ظرفیتها و امکانات و تناسب آنها با واقعیتها را به ما یادآوری میکند.
سوم؛ تابآوری مردم در برابر مشکلات بسیار مهم است. بعید است سیاستگذاران کشور به این موضوع نگاهی نداشته باشند. پس از ۷ اکتبر، تصورها این بود که ایران وارد عمل میشود. اما این اتفاق رخ نداد که میتوان دلایل مختلف را برای آن تصور کرد. کشور و مردم ایران شرایط سختی را پشت سر میگذارند و شاید نگاهی به این موضوع باعث شده تا از وقوع بحرانهای جدید جلوگیری شود. بخشی از سیاست جمهوری اسلامی را میتوان ذیل این موضوع تعریف کرد.
چهارم؛ جنگ ۱۲ روزه، تیزر یا پیشنمایشی از یک جنگ بزرگ بود. عیار سه طرف جنگ در حوزه آفندی و پدافندی تا حدی مشخص شد. این جنگ به راحتی میتواند تبدیل به جنگی گسترده در منطقه با تاثیراتی در مقیاس جهانی به خصوص در موضوع انرژی باشد. در چنین شرایطی، نگاه خوشبینانه به ما میگوید بهترین گزینه برای پایان این شرایط باز هم دیپلماسیست. خسارت سنگین حملات موشکی ایران به اسرائیل و ناتوانی پدافند آنها، خسارت سنگین انسانی و مادی حملههای اسرائیل به ایران، توانایی آمریکا در عملیات راهبردی و انجام اقدامی مانند بمباران تاسیسات هستهای، حمله ایران به العدید در قطر و انهدام یک نقطه مهم ارتباطی در این پایگاه، چهار نشانهای هستند که با تحلیل آنها به این نقطه میرسیم. به قول یک دوست، راه دیگر این است که هزینه را تا بالاترین حد ممکن افزایش دهیم و سپس به دیپلماسی رو بیاوریم که این موضوع را نیز باید جداگانه بررسی کرد.
پنجم؛ توازن حلقه گمشده سیاست خارجی ایران در نیم قرن گذشته است. ایجاد موازنه در ایران یک راهبرد حاکمیتی نبوده و آنچه در این حوزه – به طور مشخص در خصوص مسئله غرب – دیدهایم، بیشتر تاکتیکی محسوب میشود. دلایل مختلفی برای دچار شدن ایران به تنهایی استراتژیک وجود دارد که ورود به بازیهایی فراتر از ظرفیتها، نگاه غیردقیق به نظام بینالملل و عدم تمایل کشورهای دارای رابطه خوب با ایران به بحرانهایی که درگیر آنها هستیم، از جمله آنهاست. همیشه در صحبت با دوستان میگویم اگر آمریکا همین امروز فرو بپاشد و چین تبدیل به قدرت اول جهان شود – در منطق جهان تک قطبی و نه چند قطبی امروز – برخی سیاستهای ایران را قبول نمیکند. در این شرایط فرضی، دور نیست زمانی که چین در این مقابله با برخی سیاستها، جای آمریکا را بگیرد. همانطور که دیدیم، نه روسیه و نه چین، تمایلی برای پشتیبانی بیشتر از ایران در این بحران را نشان ندادند.اما میدانیم که حداقل چین از تنشزدایی در روابط میان ایران و غرب استقبال میکند چرا که منافع پکن در این است. بنابراین، ایران باید موازنه را در دستور کار قرار دهد.
ششم؛ هیچ کشوری با پای خود و آغوش باز به استقبال بحران نمیرود. برای همین کشورها تا جای ممکن تلاش میکنند تنشها و اختلافات به برخورد نظامی کشیده نشود. بنابراین، با شرایطی که ایران دارد، همواره تلاش میکند مسیر دیپلماتیک را بر خلاف خواست و نظر یک جریان فکری افراطی، به شکلهای مختلف باز نگه دارد. در حال حاضر بیشتر تمرکز روی موضوع مذاکره ایران و آمریکاست. آمریکا قدرت زیادی دارد و نمیتوان آن را کتمان کرد. ایران هم نمیتواند در شرایط فشار بینالمللی باقی بماند. در این شرایط حتی کار کردن با شرق برای ایران اگر غیرممکن نباشد، بسیار دشوار است. ایران حتی نمیتواند با چین تجارتی درست و از مسیرهای رسمی داشته باشد. گوشه چشم ایران هم به موضوع اسنپبک و بازگشت تحریمهای شورای امنیت است. نسبت به این هم نمیتوانیم بیتفاوت باشیم. به همین دلیل دور از ذهن نیست که ایران با در نظر گرفتن مجموع زوایای گوناگون شرایط خود، بار دیگر به پای میز مذاکره برود. مذاکرهای که دو یا چندجانبه باشد. این که نتیجهای حاصل شود یا نه، موضوعی دیگر است.