ملّت یا اُمّت؟

در میانِ نیروهایِ سیاسی و روشنفکران و رسانهداران، برخی چهرهها مانندِ محمّدِ فاضلی که از اصلاحطلبان است، از ناکاراییِ اُمّتگرایی در همبستگی گفتهاند و دربرابر، چهرهها و سخنگویانِ جبههیِ پایداری، اُمّتگراییِ ولایتپذیرانه را بنیادِ همبستگیِ کنونی دانستهاند.
به نامِ خدایِ ایرانیان
ـ باز میخواهی چیزی بنویسی دیوانه که نشرش ندهند؟!
ـ آری! نه مگر آن پیرِ خندان، ابوسعیدِ خراسان، گفته است که: «ما کارِ خویش میکنیم و شما کارِ خویش.»؟ کارِ من دور از مصلحتِ خویش اندیشیدن و نوشتن است وَ کارِ دیگری، چهبسا مصلحتبینی و نشرندادن باشد؛ باز حق به دست آن برادرترین است که:
رِندِ عالَمسوز را با مصلحتبینی چه کار؟! کارِ مُلک است آنکه تدبیر و تأمّل بایدش
فرارو- احمد سلامیه؛ این بار از چه خواهی نوشت دیوانه؟ از ستیزِ میانِ اُمّت و ملّت که این روزها در اندیشهها و بر زبانها بازارِ گرمی دارد. این بازارِ پُرجوش از این مایه میگیرد که همبستگیِ شگفتانگیزِ ایرانیان در جنگِ دوازدهروزه با اسراییل را چگونه باید فهمید. برخی آن را همبستگیِ ملّت میدانند و ملّی میبینندش وَ برخی دیگر آن را همبستگیِ اُمّت میشناسند و دینی مییابندش. بهرِنمونه، در گفتارِ رییسجمهور که روحانی نیست، واژههایِ ملّت و مردم پُربسامد است و بر زبانِ رییسِ قوّهیِ قضاییه که از روحانیان است، واژهیِ اُمّت روان است.
در میانِ نیروهایِ سیاسی و روشنفکران و رسانهداران، برخی چهرهها مانندِ محمّدِ فاضلی که از اصلاحطلبان است، از ناکاراییِ اُمّتگرایی در همبستگی گفتهاند و دربرابر، چهرهها و سخنگویانِ جبههیِ پایداری، اُمّتگراییِ ولایتپذیرانه را بنیادِ همبستگیِ کنونی دانستهاند.
در ناکارامدیِ اُمّت بهتنهایی، همچون یک گروهِ یکپارچهیِ مذهبی که رو به قبلهای یگانه دارد و در پیروی از نبّیای یا ولیای یا جانشینانِ ایشان معنا مییابد، در همبستهسازیِ ملّتها نمونههایِ فراوانی در جهان میتوان به دست داد. جنگِ روسیه و اوکراین بهروشنی نشان میدهد که همسانیِ کیشِ ارتُدوکسِ مسیحی میانِ این دو کشور، نتوانسته است کاری کند که اوکراین به دامنِ جبههیِ اروپایِ ناراستکیش(غیرارتودکس) نیُفتد و روسیه به اوکراین نتازد. اگر پاپ نیز هماکنون فتوا بدهد که مسیحیانِ کاتولیک نباید در جنگ با روسیه یا هر کشورِ دیگری هَنبازی(شرکت) کنند، بهاحتمالِ صدی به نود، این پاپ است که دیگر پاپ نخواهد ماند و ناتو پاپ دیگری را بر واتیکان بار(تحمیل) خواهد کرد که ناتو باشد. از فرنگ که بازگردیم نیز، خواهیم دید که اگر اُمّت کاری میتوانست بکند، جهانِ اسلام نمینشست و گرسنگی و نابودیِ مردمِ غزّه را تماشا نمیکرد و در اندیشهیِ پیمانِ ابراهیم نمیبود؛ اگر اُمّت بهتنهایی کاری میکرد، عراق آسمانش را بزدلانه و اختهوار، جولانگاهِ نیرویِ هواییِ اسراییل و آمریکا برایِ آفَند به ایرانِ شیعه نمیکرد؛ حتّی فتوایِ آیتاللهِ سیستانی چندان رنگِ اُمّت نداشت وَ پیشینهیِ این مرجعِ تقلید هم نشان میدهد که بیش از آنکه پاسدار و دلواپسِ اُمّتِ شیعه باشد، نگرانِ ملّتِ عراق است و سوزیانِ(مَنافعِ) آنان را میپاید.
نغز آنکه نژاد و زبان هم دیگر فراتر از مرزها کاری نمیکنند؛ چراکه هر دولتی پاسدارِ سوزیانِ ملّتِ خویش مینماید و عربستان را کاری با غزّه نیست؛ چنانکه اردن از هراسِ اسراییل، برادریِ خونی و زبانی و دینیاش با فلسطینیان را از یاد برده است. احمد اَلشَرعِ جولانی، شرع را لگدمال کرده است و دست در دست آمریکایِ مسیحی، بلندیهایِ جولانِ سوریه را به یهودیانِ صهیونیست میبخشد! تنها جمهوریِ اسلامی و یمن هستند که هنوز وفادار به اُمّت ماندهاند؛ با این تفاوت که هنوز انگارهیِ رفاهِ غربی، مردمِ یمن را رام نکرده است و پشتِ این وفاداریِ رهبرانِ خود ماندهاند ولی پارهای از مردمِ ما با دفاع از انگارهیِ رفاه در قالبِ این گفته که: «ما یک زندگیِ نُرمال میخوایم و غزّه و لبنان به ما چه؟!»(واژههایِ فارسیِ عادی و معمولی و بههَنجار نمیتوانند منظورشان را برسانند؛ چراکه انگارهیِ رفاه ازبیخ، ایدهای غربیست بهراستی)، حکومتِ خود را محکوم میکنند؛ ناگفته پیداست که حکمرانیِ غلطاندرغلطِ حکومت، خود، زمینهسازِ اصلیِ این محکومیّت است؛ این زمینهساز را در نوشتهیِ دیگرم در فرارو، در رفتارِ دوگانهیِ حکومت با مرز و بومِ ایران روشن کردهام.
بااینهمه، ایران در این زمینه هم میتواند همچنان استثنا باشد و بماند؛ بهسانِ صدها جایِ دیگری که ایران، خارِ چشم و دشمنِ نظریهها و واکاویها(تحلیلها) شده است؛ از تِدا اِسکاچپول گرفته که انقلابِ ایران وادارش کرد، دست به بازبینیِ نظریهاش دربارهیِ انقلابها بزند تا همین همبستگیِ تازه که رسانههایِ جهان و واکاوانشان(تحلیلگرانشان) را انگشتبهدهان نهاده و وادار به بازنگری کرده است.
چرا ایران میتواند در این دوگانهیِ ملّت یا اُمّت نیز استثنا باشد؟ زیرا ایران همواره و همزمان ملّت بوده است و اُمّت بوده است. اگر سرآغازِ ایران همچون یک دولت را در روزگارِ هخامنشیان بدانیم که کمتر کسی با آن همداستان نخواهد بود، آنگاه خواهیم دید که مفهومِ گزینشِ یزدانی در پیکرهها و سنگنِبِشتههایِ هخامنشیان آشکار است؛ این همانیست که خودمان به آن فَرَّهِ ایزدی میگوییم و هِگِلِ آلمانی آن را نخستین نمودِ قانون، همچون کلیّت، در جهان مینامید.
چگونه ممکن است که مردمانی به گزینشِ خداییِ فرمانروایِشان باور داشته باشند و همزمان ملّت و اُمّت نباشند؟! در روزگارِ ساسانیان که این واقعیت بارها هوِیداتر است و گفتن ندارد.
در روزگارِ اسلامی نیز ایرانیان، این همزمانیِ ملّت و اُمّت را در شیعهگریِ خودشان نگه داشتند؛ بهترین و آفتابیترین نمودِ این همزمانی و پیوند را در شخصیتِ فردوسیِ بزرگ و شاهنامهاش میبینیم: فردوسی، بزرگترین چهرهیِ ملّی ایران است که ملّیّتِ ایرانیان را به یادشان آورد و ایشان را از فراموشیِ خویشتن بازداشت وَ همین فردوسی، بهگواهیِ روشنِ خودِ شاهنامه، شیعهیِ علی بود. درست است که ایرانیان تا سدهیِ دهم مذهبِ رسمیشان تشیع نبود ولی آگاهان میدانند که این روالِ شیعهگری در ایران از همان سدههایِ نخستینِ اسلامی در کار بوده است و نیرومندتر میشده است؛ بسنده است که به خاندانِ بویه و فرمانرواییشان وَ همچنین، به گرایشِ عارفانِ سنّیمذهبِ خراسان به امامانِ شیعه بنگرید؛ یک نمونهاش، کتاب کشفالمحجوبِ هُجویری در سدهیِ پنجمِ مَهشیدی(قَمَری)ست و نمونهیِ دیگرِ آن تذکرهالاولیایِ عطّار در سدهیِ ششم است که با ذکرِ امامِ صادق میآغازد و در برخیِ نسخهها با ذکرِ امامِ باقر پایان مییابد.
چهرهیِ برجستهیِ دیگری که ایرانی بود و اندیشهیِ ایرانشهری داشت و از شیعیانِ برجسته بود و برخی مغولان را شیعه گردانید، خواجه نصیرالدینِ توسیست. صفویان که خود آشکار است که چگونه ایرانیِ شیعه را دربرابرِ عثمانیِ سنّی، بازتعریف وَ یکپارچگیِ سرزمینیِ ایران را ازپسِ سدهها بازسازی کردند. روندِ چندسدهای شیعهگرایی و شیعهشدنِ ایرانیان، خود حماسهایست که گوشِ تاریخِ ایران از آن پُر است و هنوز به این بانگ میجنبد.
اینکه گفتهاند ایرانیان، تشیع را دستمایهیِ رویارویی با تازیانِ اهلِ سنّت کردهاند اگر به انکارِ اعتقادِ قلبیِ مردمِ ایران نینجامد، سخنِ درستیست: شیعهبودن ایرانیان هم دینیست و هم ملّی؛ آمیغی(ترکیبی) که آنان را استثنایِ تاریخ کرده است.
برای اینکه این استثنا را دریابید بگذارید ایران را با دشمنش بسنجیم: اسراییلِ صهیونی از آغازِ برپایی کوشیده است که یک دولتملّتِ یهودی بسازد؛ یعنی کوشیده است که همزمان اُمّت باشد و ملّت باشد. با اگر و مگرهایِ بسیار، شاید بتوانیم باشندگانِ(ساکنانِ) سرزمینهایِ اِشغالی را یک اُمّت بنامیم ولی آنان هرگز یک ملّت نخواهند بود؛ چنانکه بسیاری از کشورهایِ عربی یک ملّت نیستند و شاید هرگز هم نشوند.
ملّتبودن، نیازمندِ تاریخِ بلند و درازِ زیسته همچون یک ملّت است وَ این نیازمندِ زندگیِ تاریخیِ زنده و خودجوش و طبیعیست؛ اینکه انگلستان و فرانسه نشسته باشند و مرزهایی را بریده باشند و بگویند که شما از هماکنون یک ملّت هستید، از هیچ مردمی، ملّت نمیسازد؛ چنانکه فروپاشیِ شوروی، از جمهوریِ باکو، هرگز یک ملّت نساخته است. از میانِ کشورهایِ این منطقه، تنها ایران و دو سه کشور دیگر هستند که ملّتاند وَ اشتراکشان در تاریخِ زیستهیِ خودجوش و طبیعیِ آنان همچون یک ملّت است.
اسراییل برایِ مالکیت بر سرزمینهایِ فلسطینی، تاریخِ دینی دارد ولی تاریخِ ملّی ندارد؛ بیگُمان بسیاری از یهودیانِ جهان که به اسراییل نرفتهاند خودشان را یک اُمّت میبینند و بس که آوارگی و بیمیهنی را پاداَفرَهِ(کِیفَرِ) سرکشی خود دربرابرِ خدا میدانند. صهیونیستها با زور میخواستهاند از یهودیانِ جهان ملّت بسازند ولی در همین موشکبارانِ ایران پیدا آمد که آنان هنوز خانههاشان را در اروپا و دیگر کشورها نگه داشتهاند که با نخستین پرواز خودشان را به خانهیِ مادریشان برسانند.
کوتاهسخن: میتواند ستیزی در کار نباشد، اگر حکومتیان و روشنفکران و مردمان در ایران آن را برنسازند(جعل نکنند) وَ بهجایِ آن، ببینند و نشان دهند که ایرانیانِ شیعه، یک ملّتاُمّتاند. تنها خُردهیِ(ایرادِ) درشتی که میتوان بر این دیدگاه که درانداختم گرفت، این است که پس اهلِ سنّت ایران در کجایِ این آمیغ خواهند گنجید؟ یا دیگری شاید بپرسد آن پارهای از ایرانیانِ کُرد یا بلوچ یا تُرک که سودایِ ملّتشدن دارند را چگونه در این آمیغ جا دهیم؟ خواهم گفت که همین دو پرسشِ سرنوشتساز، خود روشنترین گواه است برای اینکه حکومت و روشنفکران و مردم بدانند که ترازمندیِ(تعادلِ) نازُکانهیِ این آمیغ را باید به گونهای نگه داشت که هیچ سویِ آن بر دیگری سنگینی نکند: این ترازمندی چنان باید باشد که هر ایرانی، اگر به اعتقاد و باورِ مذهبی خود را چونان یک شیعه بازنشناسد، به دلیلهایِ تاریخی و ملّی و سیاسی، خود را در دایرهیِ شیعهگرایی ببیند وَ بهوارو(بهعکس). این کار نیازمندِ گسترشِ مفهومیِ سازههایِ این آمیغ است که اگر این یکی نشر یافت، خواهم نوشت که چگونه میتوان چنین گسترشی را شدنی کرد.
شبانگاهانِ چهارشنبه
11 تیر 1404