"شایعه" از کجا آمده است؟
همه ما شایعه میسازیم. سوال اینجا است که ما در کجای تاریخ انسان یاد گرفت که شایعه بسازد؟ آیا داستان اینکه شایعه از کجا آمده را شنیدهاید؟ نشنیدهاید! پس خوب بخوانید. من به شما میگویم. اما از من نشنیده بگیرید!
به گزارش فرادید به نقل از بیبیسی، شایعهسازی رفتاری خاص است که پیدا کردن منشا آن بسیار دشوار است. نظراتی وجود دارد اما نمیتوان دقیق حدس زد که چه زمانی وارد سیر تکاملی انسان شد. داستانهای جالبی پشت منشا شایعهسازی وجود دارد که سیر تکاملی خود انسان بازمیگردند: اینکه چگونه همکاری میکنیم یا چگونه اجتماعی شدیم. آمادگی قبل از انجام کاری، توسعه جوامع بشری و نهادهای اجتماعی و همچنین اختراع آتش با این مسئله در ارتباط است.
صداهای معنادار
شایعه چیست؟ اگر به زبان ساده بگوییم، شایعه یک ابزار اجتماعی برای رفت و آمد روزانه افراد است. اکثر اوقات، شایعهسازی امری آزاردهنده است ولی دانشمندان میگویند گاهی اوقات نیز خوب است: مانند چسبی که جامعه را به هم میچسباند.
جولیان باگینی یک فیلسوف است و میگوید: «تشویق اخلاقی افراد دیگر است. شایعهسازی یعنی قضاوت مردم. اینکه کارشان درست است یا اشتباه، خوب است یا بد.» اگر قرار است که شایعه شکل بگیرد، پایههای یک زبان واحد باید شکل میگرفت. بر اساس تخمینها، اجداد مشترک ما با خانواده میمونها بین شش تا 13 میلیون سال پیش پدیدار آمد.
این اجداد مشترک از دسته انسانهای نخستین بوده و مغزی بسیار محدود داشته است. بدین ترتیب که قدرت ارتباطی آنها مانند شامپانزههای امروزی بوده است، یعنی تنها از طریق صدا و آوا گریها.
پژوهشهای اخیر به این نتیجه دستیافتهاند که شکل ارتباطی خانواده میمونها پیچیدهتر از آن چیزی است که انسان حدس میزند. نمونهی اخیر آن شامپانزه باغ وحش ادینبورو در اسکاتلند است که توانست آواگریهای جدید مانند «سیب» را درست تکرار کند. این صداها میتوانند حامل معنا باشند؛ هرچند برای شامپانزهها خیلی زود است!
مغزهای بزرگ
مغز انسان به تدریج بزرگ شد. یکی از گونههای ابتدایی انسان به نام «انسان راست قامت» 1.8 میلیون سال پیش زندگی میکرد. این گونه مغز بسیار بزرگتری را نسبت به پیشنیان خود داشته است و اولین گونهای بوده که از آفریقا خارج شده و بخشهایی از اروپا و آسیا را استعمار کرده است. همین مغز بزرگتر به این گونه کمک کرد تا جوامع پیچیدهتری را تشکیل دهد. علاوه بر آن، تکامل زبان نیز سرعت گرفت.
اما اینکه بفهمیم زبان چه زمانی پدید آمد به ما کمکی نمیکند تا بفهمیم «شایعه» چه زمانی به وجود آمد!
یکی ایده محبوب که دهه 90 میلادی مطرح شد این است که ما به شایعه نیاز داریم تا بتوانیم روابط اجتماعی خود را حفظ کنیم.
حفظ و بهبود روابط بین افراد بین انسانهای نخستین نیز مطرح بوده است. نزدیکترین خویشاوند زنده انسان شامپانزههای بزرگ هستند. آنها با نوازش روابط خود را با یکدیگر تقویت میکنند. همچنین موی سر و بدن یکدیگر را لمس میکنند تا انگل یا خاک را پاک کنند. اجداد انسان نیز احتمالا همین کار را میکرده است.
روبین دونبار از دانشگاه آکسفورد میگوید: «این کار احتمالا در ابتدا برای رعایت بهداشت بوده است. اما به مرور زمان، یک هدف اجتماعی را دنبال میکرد.» برای این کار شواهدی نیز وجود دارد؛ تمیز کردن بدن عضوی دیگر تنها چند دقیقه طول میکشد، اما برخی گونهها تا چندین ساعت این کار را انجام میدهند.
رفتن به شکار
دونبار اولین شخصی بود که این فرضیه را مطرح کرد. فرضیهای که ادعا میکند شایعهسازی برای تقویت روابط اجتماعی انسانها بوده است. این فرضیه محتملترین توضیح است.
اما انسانهای اولیه به جز مغز بزرگ به مهارتهای دیگر نیز نیاز داشتند: زبان و روابط اجتماعی.
برای یک شکار موفق، انسانها باید با هم همکاری میکردند. موثرترین شیوه نیز به اشتراکگذاری اطلاعاتِ راجع به نقش هر فرد بود. چه کسی شکار را دنبال میکند و چه کسی آن را به دام میاندازد. چه کسی طعمه خوبی پیدا میکند و چه کسی دیدهبانی بدهد.
خواستگاههای بعدی
تسوبِربوهلر معتقد است که شایعه بین اجداد نخستین ما رواج نداشته است. او میگوید شامپانزهها با هم ارتباط برقرار میکنند، اما نه به شکلی که انسانها ارتباط برقرار میکنند. پژوهشهای نشان میدهد که شامپانزهها اگر مار ببینند یا عسل خوشمزه پیدا کنند به یکدیگر خبر میدهند. اما این سیگنالها فقط برای اهداف ضروری استفاده میشود.
فالگوش ایستادن اجداد ما
هر کسی دوست دارد یک داستان جالب را برای دیگران بازگو کند. این ایده با یک اکتشاف بزرگ رابطه مستقیم دارد: آتش. اما چگونه؟
فرضیه از این قرار است که انسانهای اولیه در طول روز تلاش میکردند تا زنده بمانند. شکار و پناهگاه پیدا کنند ولی خودشان طعمه شکارچیان دیگر نشوند. اما شبها هیچ چارهای نداشتند جز خواب. اما اختراع آتش در حدود یک میلیون سال پیش در ساعات تاریکی تغییری بزرگ پدید آورد.
اما اگر کسی با احتیاط داستانش را تعریف میکرده چه اتفاقی میافتاد؟ شاید فالگوشی پاسخ آن باشد. کامیلا پاور از دانشگاه ایست لندن معتقد است که انسانهای نخستین در دور آتش میچرخیده و با آواز داستان خود را میخواندند. مراسمی خاص در جریان بوده است. این مراسم احساسات را برمیانگیخت. به همین دلیل، این مراسم ادامه پیدا کرد.
سرنخهای ژنتیکی باستانی
تعیین زمان دقیق پدیدار آمدن شایعه بسیار دشوار است. دلیل آن ماهیت شایعه است. شاید با انجام مطالعات ژنتیکی بر روی دی.ان.اِی انسان بتوان به نتایجی دست یافت. در ابتدا باید ژنهای مرتبط با اجتماعی بودن انسان را شناسایی کنیم.
دانشمندان بر روی ژنوم نئاندرتالها و انسانتبار دنیسووا پژوهشهایی را انجام دادهاند. در واقع، نئاندرتالها ژنی مشابه ژن ما برای گفتگو دارند.