ترنج

در مورد

اخاذی

در فرارو بیشتر بخوانید

۲۵۵ مطلب

  • من هم مبلغ صد میلیون تومان را که پس انداز خرید جهیزیه ام بود به حساب فرزاد ریختم، ولی او دیگر حتی تلفن هایم را پاسخ نداد. فالگیر هم می‌گفت: صبور باش! ولی الان دو سال می‌گذرد و من خبری از فرزاد ندارم

  • در بررسی‌ها مشخص شد آپارتمانی که مرد جوان در آن گروگان گرفته شده بود خانه مبله‌ای است که به‌صورت روزانه اجاره داده شده و مدارکی که برای اجاره ملک استفاده شده نیز سرقتی است.

  • در ادامه مشخص شد در بزرگراه تهران – کرج، یک خودروی مگان تصادف کرده که با استعلام شماره پلاک مشخص شد خودروی مگان، همان خودروی سرقتی مرد جوان است.بلافاصله مأموران راهی محل شده و سرنشینان خودرو مگان را که پسر و دختر جوانی بودند دستگیر کردند.

  • متهم در بازجویی‌های اولیه سعی می‌کرد با اظهارات ضدونقیض، خود را بی‌گناه معرفی کند و مسیر تحقیقات مأموران را به انحراف بکشاند، ولی با حضور شاکی و در مواجهه با مستندات و مدارک جمع‌آوری‌شده از سوی کارشناسان ضمن اقرار به جرم خود گفت: مدتی پیش با این زن از طریق یکی از شبکه‌های اجتماعی آشنا شدم و با به‌دست‌آوردن اعتماد وی، عکس‌های خصوصی‌اش را گرفتم

  • متهم در تحقیقات ابتدا منکر هرگونه جرمی شد، اما در نهایت با مشاهده ادله و مستندات، ضمن اعتراف به انجام عمل مجرمانه خود، انگیزه‌اش را انتقام‌جویی به علت اختلافات شخصی با همسایه خود عنوان کرد.

  • دتی بعد احساس کردم او قصد سوء استفاده از مرا دارد و به فکر ازدواج با من نیست این موضوع را زمانی دریافتم که او به بهانه دریافت وام بانکی مبلغ هنگفتی سفته برای یک ضمانت واهی از من گرفته بود وقتی آخرین بار به درخواست پول پاسخ منفی دادم کارش به تهدید کشید

  • با شناسایی مخفیگاه این افراد تیمی از کارآگاهان پایگاه سوم برای دستگیری متهمان با هماهنگی مقام قضائی به مخفیگاه آنان اعزام شده و مدتی مخفیگاه زوج زورگیر را تحت مراقبت قرار دادند تا اینکه موفق شدند در پنجم تیر ماه امسال، هر دو متهم را در مخفیگاهشان دستگیر و برای ادامه تحقیقات پلیسی به پایگاه سوم منتقل کنند.

  • متهم حتی از دختر نوجوان درخواست کرده بود تا به منزلش برود و با هم برنامه هایی نامناسب داشته باشند و این کار باعث افسردگی و گوشه گیری دختر نوجوان در خانه شده بود و درواقع همین گوشه گیری های دختر نوجوان، پدرش را که به شدت نگران حال او بود متوجه موضوع کرد.

  • دائم به او می‌گفتیم که رمز کارتت را بگو، اما او نمی‌گفت. عصبانی شدیم و با اتوی داغ شکنجه‌اش کردیم، چون می‌خواستیم وادارش کنیم رمز را بگوید، اما نمی‌گفت. از طرف دیگر، خانواده‌اش نیز در پرداخت نیم میلیارد تومان پول تعلل می‌کردند و قصد داشتند با اطلاع به پلیس ما را پیدا کنند تا اینکه بالاخره عصبانی شدیم و با کشیدن کیسه پلاستیکی روی سرش او را خفه کردیم. بعد از سه روز وقتی دیدم جسد در حال متعفن‌شدن است، او را تکه‌تکه کردیم و...

  • ابتدا خیلی ترسیدم و ترس عجیبی داشتم فکر نمی‌کردم ماساژور یک مرد باشد، اما آن مرد که «الف» نام داشت با برخوردی مودبانه و با بیان این که ماساژدرمانی هم مانند فیزیوتراپی کاری بسیار تخصصی است مرا متقاعد کرد که ترسی نداشته باشم. او برای جلب اعتمادم اتاق‌ها را نیز نشانم داد که مطمئن شوم شخص دیگری در منزل نیست. اگر چه انتظار نداشتم که در آن خانه با مرد ماساژور روبه رو شوم، اما او با صحبت هایش درباره مزایای ماساژدرمانی از اضطرابم کاست.

تبلیغات