ترنج موبایل
کد خبر: ۹۲۰۷۷۹

شهرسازی ایران: مهندسی شهر یا برنامه‌ریزی گمشده؟

شهرسازی ایران: مهندسی شهر یا برنامه‌ریزی گمشده؟

در اواخر دهه ۱۳۶۰ خورشیدی، رشته شهرسازی برای نخستین بار در مقطع دکتری وارد نظام آموزش عالی ایران شد. صاحب‌نظران این حوزه، پیدایش چنین رشته‌ای در سطح دکتری را نتیجه شتاب چشمگیر شهرنشینی در کشور می‌دانند؛ پدیده‌ای که ایران را به یکی از بالاترین نرخ‌های شهرنشینی در جهان تبدیل کرد.

تبلیغات
تبلیغات

محمد صالح‌زاده، پژوهشگر مسائل‌شهری، در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت:

هشتم نوامبر ۱۹۴۹ نقطه عطفی در تاریخ برنامه‌ریزی شهری بود. در این روز، پروفسور کارلوس ماریا دلاپائولرا، استاد فقید دانشگاه بوینوس‌آیرس آرژانتین، هم‌زمان با افتتاح انستیتو مطالعات مسائل شهرسازی آن دانشگاه، «روز جهانی شهرسازی» (World Town Planning Day) را بنیان نهاد. این ابتکار که در ایران میان دانشجویان رشته شهرسازی به «روز جهانی شهرساز» شهرت یافته، با هدفی روشن طراحی شد: ترویج و تعمیق علاقه به مباحث شهرسازی میان عموم مردم و متخصصان، در سطوح محلی، ملی و بین‌المللی.

این روز، بیش از یک مناسبت نمادین، فرصتی طلایی برای بازنگری نقش حیاتی برنامه‌ریزی شهری در ساخت جوامع پویا، سرزنده و پایدار است. به همین بهانه با نگاهی اجمالی در این یادداشت با واکاوی تاریخچه، ساختار آموزشی و ماهیت تحریف‌شده رشته شهرسازی در ایران، ضرورت تحول پارادایمی از رویکرد مهندسی-کالبدی به برنامه‌ریزی چندبعدی را مورد تأکید قرار می‌دهیم. بررسی و واکاوی پیرامون ماهیت و چگونگی برنامه‌ریزی در ایران -که با عناوین گوناگونی همچون شهرسازی، برنامه‌ریزی شهری و منطقه‌ای، آمایش سرزمین، عمران منطقه‌ای، برنامه‌ریزی کالبدی و نظایر آن مطرح می‌شود- یکی از پرسش‌های بنیادین و محوری است که به کشف ماهیت حقیقی این فعالیت فنی-تخصصی و رشته دانشگاهی می‌پردازد.

شهرسازی، که در واقع معادل «برنامه‌ریزی شهری» (Urban Planning) در کشورهای غربی است، در دانشگاه‌های ایران ذیل رشته‌های مهندسی دسته‌بندی شده و هم‌ردیف شاخه‌هایی چون مهندسی عمران، مکانیک، کامپیوتر و سایر گرایش‌های فنی و مهندسی نظام آموزش عالی کشور قرار گرفته است. آن‌طور که مشخص است، این رشته بر پایه اصول علمی و فنی استوار است.

دانشجویان مقطع کارشناسی شهرسازی در نظام آموزشی کشور، از میان داوطلبان گروه آزمایشی ریاضی و فیزیک کنکور سراسری گزینش می‌شوند که این امر بر ماهیت مهندسی و ریاضی‌محور آن تأکید دارد. با این حال نکته جالب اینجاست که در دفترچه‌های انتخاب رشته کنکور کارشناسی سازمان سنجش آموزش کشور، رشته شهرسازی ذیل گروه آزمایشی هنر نیز طبقه‌بندی شده است. این طبقه‌بندی احتمالا ناشی از تلقی رایج شهرسازی به عنوان گسترش معماری در مقیاس کلان‌شهری است که در نتیجه، آن را دارای ماهیتی هنری -مشابه رشته معماری- می‌پندارد.

در عمل نیز، گروه‌های آموزشی شهرسازی در دانشگاه‌های سراسر کشور عمدتا در چارچوب دانشکده‌های هنر و معماری مستقر هستند؛ از جمله دانشکده هنر و معماری دانشگاه تهران، دانشگاه گیلان، دانشگاه اصفهان و پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران. این ساختار سازمانی، علی‌رغم پایه فنی و مهندسی این رشته، بر جنبه‌های هنری و طراحی‌محور آن تأکید بیشتری دارد. در اواخر دهه ۱۳۶۰ خورشیدی، رشته شهرسازی برای نخستین بار در مقطع دکتری وارد نظام آموزش عالی ایران شد. صاحب‌نظران این حوزه، پیدایش چنین رشته‌ای در سطح دکتری را نتیجه شتاب چشمگیر شهرنشینی در کشور می‌دانند؛ پدیده‌ای که ایران را به یکی از بالاترین نرخ‌های شهرنشینی در جهان تبدیل کرد.

با این حال، ریشه‌های این رشته به پیش‌تر بازمی‌گردد. گروه آموزشی شهرسازی دانشگاه تهران در سال ۱۳۴۴ با پیشنهاد دانشکده هنرهای زیبا تأسیس شد. سپس در سال ۱۳۴۷، دوره عالی شهرسازی ویژه فارغ‌التحصیلان معماری آغاز به کار کرد. این دوره دوساله دکتری تخصصی شهرسازی، با شرط تدوین رساله، مدرک دکتری شهرسازی از دانشگاه تهران را به شرکت‌کنندگان اعطا می‌کرد. اما دیری نپایید تا این دوره تعطیل شود و جای خود را در دانشگاه تهران به دوره کارشناسی‌ارشد ناپیوسته شهرسازی دهد. رشته شهرسازی از سال ۱۳۸۴ خورشیدی، با افزودن پسوند «مهندسی» و تحت عنوان «مهندسی شهرسازی»، به طور رسمی در فهرست رشته‌های دانشگاهی در مقطع چهارساله کارشناسی جای گرفت. به عقیده برخی از صاحب‌نظران، این نام‌گذاری نه تصادفی، بلکه برآمده از گفتمان مسلط معماری و مهندسی عمران (یا به تعبیر رایج، همان راه و ساختمان) در فضای آکادمیک و حرفه‌ای کشور بود. این گفتمان، شهر را عمدتا به عنوان یک کالبد فیزیکیِ پیچیده و گسترده می‌نگریست و تحلیل آن را به مقیاس‌های مختلف کالبدی -از تک‌بنا تا مجموعه‌های ساختمانی و در نهایت شبکه‌های شهری- فرومی‌کاست؛ مقیاس‌هایی که حوزه نفوذ و صلاحیت حرفه‌ای معماران و مهندسان عمران را تعریف می‌کرد. 

از منظر محتوایی و ساختار برنامه درسی، رشته شهرسازی در مقطع کارشناسی در دانشگاه‌های ایران، مجموعه‌ای ناهمگون و پراکنده از مباحث گوناگون به نظر می‌رسد. در طول چهار سال تحصیل در این رشته که هدف آن تربیت متخصصانی همچون برنامه‌ریزان شهری و روستایی، نظریه‌پردازان برنامه‌ریزی و طراحان جامع‌نگر است، طیف وسیعی از دروس ارائه می‌شود؛ از مبانی معماری و روان‌شناسی رنگ‌ها گرفته تا شیوه‌های بیان تصویری، حتی دو واحد درسی عکاسی و گرافیک، جامعه‌شناسی، تاریخ ایران و جهان، نقشه‌برداری، ریاضیات و آمار، اقتصاد خرد و کلان، جغرافیا، تأسیسات و زیرساخت‌های شهری، مسکن و مدیریت شهری. این پیچیدگی و آشفتگی در چارت درسی کارشناسی شهرسازی، خود را در دام چرخه‌ای از فقدان «برنامه‌ریزی» اصولی گرفتار کرده است. با این تفاسیر، بعید به نظر می‌رسد که فارغ‌التحصیلان مقطع کارشناسی در این رشته بتوانند بلافاصله پس از اتمام تحصیل، از عهده تهیه یک برنامه جامع برای یک سکونتگاه شهری یا روستایی برآیند.

این نقصان ساختاری را باید در برابر سابقه نزدیک به ۸۰ساله سازمان برنامه‌ریزی در کشور و همچنین چندین دهه فعالیت وزارت مسکن، راه و شهرسازی و همچنین نقش نظارتی و قانونی شورای عالی شهرسازی و معماری قرار داد. با این تفاسیر آیا مفهوم «برنامه‌ریزی» -که در زبان فارسی اغلب با «شهرسازی» هم‌معنا تلقی می‌شود- اساسا یک رشته دانشگاهی میان‌رشته‌ای محسوب می‌شود یا رشته‌ای هنری خلاقانه یا شاخه‌ای از علوم مهندسی؟ هرچه باشد، ماهیت اصلی آن در این ساختار آموزشی ناپدید یا به حاشیه رانده شده است؛ به‌گونه‌ای که امروزه، فقدان درک عمیق از برنامه‌ریزی و تفسیر صحیح آن در میان دانشجویان مقاطع مختلف تحصیلی کاملا مشهود است.

پیش از هرچیز باید بدانیم که برنامه‌ریزی و طراحی شهری در کشورهای غربی و توسعه‌یافته امروزی، از سازوکاری متفاوت زاده شده‌اند. در غرب ازجمله انگلستان که از پیشگامان عرصه برنامه‌ریزی شهری محسوب می‌شود، برنامه‌ریزی در پاسخ به مسائل و مشکلات ناشی از صنعتی‌شدن پدیدار شد؛ معضلاتی همچون اسکان کارگران در نزدیکی محل کار، مسائل بهداشت و سلامت همگانی و تأمین نیازهای عمومی مانند خیابان‌ها، مسکن و…. پس از آن، با ظهور کالاهای عمومی و سازوکار متفاوت بازار، تخصیص کالاهای خصوصی و ارز اضافی تولیدشده، ضرورت مدیریت فضا به شیوه‌ای نوین احساس شد و در چنین شرایطی بود که برنامه‌ریزی شهری در غرب، به‌عنوان سازوکاری مکمل بازار، پدیدار شد. شاید بتوان برخی کالاهای وارداتی را بدون دشواری خاصی به کشور وارد کرد و از این رهگذر به سودهای حاصل از بازار آن دست یافت، اما در واردات رشته‌های دانشگاهی، مسیر به‌هیچ‌وجه ساده نخواهد بود؛ زیرا ساده‌انگاری بیش‌ازحد در این نوع واردات، بی‌تردید تبعاتی سنگین به همراه خواهد داشت و مسیر را به سوی فاجعه‌ای هدایت خواهد کرد.

در این چارچوب مفهومی، شهرسازی که معادل فارسی برنامه‌ریزی شهری بود، فقط به‌مثابه نوعی «ساخت‌وساز در مقیاس بزرگ» بازتعریف شد؛ تحریف معنایی که برنامه‌ریزی را از ماهیت چندبُعدی خود (شامل ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی) تهی کرده و آن را به ابزاری برای گسترش کالبد فیزیکی شهر تقلیل داد. پیگیری این خط فکری، مستقیما به واژه «شهرسازی» می‌رسد؛ واژه‌ای که دلالت ضمنی بر «ساخت‌پذیری شهر» دارد و فرصت تازه‌ای برای مهندسان فراهم می‌آورد تا این موجود چندلایه و در عین حال پویا را در مقیاس‌های کلان «بسازند».

در واقع، با یک عملیات معناسازی روبه‌رو هستیم که پیچیدگی‌های چندوجهی شهر -از مناسبات قدرت و سرمایه تا هویت‌های فرهنگی و تعاملات اجتماعی- را به فیزیک محض و کالبد مادی آن فرومی‌کاهد و به این ترتیب، گفتمان «مهندسی» را بر کل حوزه دانش «برنامه‌ریزی» (بخوانیم «شهرسازی») مسلط می‌کند. در نهایت، تا زمانی که گفتمان مهندسی-کالبدی بر برنامه‌ریزی شهری مسلط بماند و ماهیت میان‌رشته‌ای آن نادیده گرفته شود، تحقق جوامع پایدار و پویا دور از دسترس خواهد ماند. تحول پارادایمی به سوی برنامه‌ریزی حقیقی، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است.

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات