ترنج موبایل
کد خبر: ۹۰۶۵۸۶

«آدم‌فروش» محمود کلاری/ قاب‌های زیبای قصه‌ای که گم شد

«آدم‌فروش» محمود کلاری/ قاب‌های زیبای قصه‌ای که گم شد

«آدم‌فروش» فیلمی است شخصی، نوستالژیک و پر از تصاویر چشم‌نواز؛ اثری که ارزش‌های بصری‌اش غیرقابل انکار است. اما سینما تنها تصویر نیست. روایت، شخصیت‌پردازی، کشمکش دراماتیک و پیوند میان امر فردی و امر جمعی نیز اجزای حیاتی سینما هستند؛ عناصری که در این فیلم به‌صورت جدی غایب‌اند.

تبلیغات
تبلیغات

علی نعیمی در ایران نوشت: محمود کلاری نامی است که در تاریخ سینمای ایران با مفهوم «تصویر» گره خورده است. او طی چهار دهه فعالیت به‌عنوان فیلمبردار، برخی از مهم‌ترین و ماندگارترین لحظات سینمای ایران را ثبت کرده است؛ از همکاری با علی حاتمی و داریوش مهرجویی تا تجربه مشترک با اصغر فرهادی در جدایی نادر از سیمین که افتخارات جهانی برای او و سینمای ایران به همراه آورد.

کلاری تنها ایرانی است که موفق به کسب قورباغه نقره‌ای و نامزدی قورباغه طلایی جشنواره معتبر کمرایمیج شده است؛ افتخاری که جایگاه او را در میان فیلمبرداران جهانی تثبیت می‌کند. 

اما حضور دوباره او در مقام کارگردان با فیلم – سومین ساخته بلندش – بیش از هر چیز نشان می‌دهد که تفاوت میان «چشم یک فیلمبردار» و «ذهن یک روایتگر سینمایی» تا چه اندازه می‌تواند سرنوشت یک فیلم را تعیین کند. 

فیلم «آدم‌فروش» به لحاظ بصری بی‌تردید یکی از شاخص‌ترین آثار سال‌های اخیر است. کلاری با تکیه بر مهارت کم‌نظیرش در نورپردازی و رنگ‌آمیزی قاب‌ها، فضایی گرم، نوستالژیک و شاعرانه خلق کرده است. استفاده از نور زرد به‌عنوان نشانه‌ای از خاطرات دور، رنگ‌های اشباع‌شده و ترکیب‌بندی‌های پرجزئیات، جهانی می‌سازند که یادآور آلبوم‌های قدیمی خانوادگی است.

تماشای فیلم از این منظر لذت‌بخش است؛ هر قاب به‌تنهایی می‌تواند به‌عنوان عکسی مستقل روی دیوار نشسته و مخاطب را مجذوب کند. همین ویژگی باعث می‌شود «آدم‌فروش» در سطح زیبایی‌شناسی تصویری، یک کلاس درس برای دانشجویان و علاقه‌مندان فیلمبرداری باشد. با این حال، پرسش اساسی این است که آیا این زیبایی در خدمت روایت قرار گرفته یا تنها به‌عنوان نمایش مهارت‌های بصری کارگردان باقی مانده است؟ 

مشکل اصلی فیلم از فیلمنامه آغاز می‌شود؛ روایتی ساده و خطی درباره سرقت طلا و پیامدهای آن که می‌توانست بستری برای تعلیق و کشمکش‌های عمیق انسانی باشد، اما در عمل به‌دلیل فقدان پیچیدگی دراماتیک، کشش چندانی ایجاد نمی‌کند. اتفاق اصلی داستان در نیمه فیلم رخ می‌دهد؛ تا پیش از آن روایت با نریشن و صحنه‌های شاعرانه پیش می‌رود و ریتمی کند و یکنواخت دارد. 

شخصیت‌ها نیز در این میان عمق و تحول لازم را پیدا نمی‌کنند. قهرمان فیلم در پایان به‌طور ناگهانی و تنها با یک نریشن منفور می‌شود، بدون آنکه این تغییر به‌لحاظ منطقی برای مخاطب باورپذیر باشد. دیگر شخصیت‌ها نیز بیش از آنکه کنش‌مند و زنده باشند، در حد تیپ باقی می‌مانند. همین کاستی‌ها سبب می‌شود که «آدم‌فروش» در بُعد داستانی، اثری کم‌رمق جلوه کند. 

کلاری با انتخاب سال ۱۳۳۲ و کودتای ۲۸ مرداد، عملاً یکی از مهم‌ترین بزنگاه‌های تاریخ معاصر ایران را به‌عنوان پس‌زمینه برگزیده است. اما برخلاف انتظار، این بستر تاریخی نه در پیشبرد روایت نقشی جدی دارد و نه در شخصیت‌پردازی. اشاره‌ها به وقایع کودتا در حد چند اعلامیه و صحنه‌های خیابانی باقی می‌مانند و هیچ تأثیر بنیادینی بر سرنوشت کاراکترها نمی‌گذارند. 

نتیجه این است که پیوند میان امر شخصی (خاطرات کودکی) و امر تاریخی (کودتا) هرگز برقرار نمی‌شود و فیلم بیشتر به یادداشت شخصی فیلمساز بر گذشته‌اش شباهت پیدا می‌کند. این همان نقطه‌ای است که فیلم در قیاس با آثار بزرگ سینمای حافظه و نوستالژی – مانند آثار تارکوفسکی – فاصله‌ای آشکار می‌گیرد. 

فیلم از حضور چند بازیگر شناخته‌شده بهره می‌برد. بازی‌ها در سطحی استاندارد و کنترل‌شده‌اند، اما محدودیت فیلمنامه اجازه بروز و عمق چندانی به آن‌ها نمی‌دهد. برخی حضورهای کوتاه – از جمله مهران مدیری – بیش از آنکه نقشی در ساختار روایت داشته باشند، کارکردی تبلیغاتی برای جلب مخاطب دارند. همین امر باعث می‌شود که حتی توان بازیگران نیز نتواند ضعف‌های ساختاری فیلمنامه را جبران کند. 

کندی ریتم فیلم از همان ابتدا به چشم می‌آید. تماشاگر با نریشن آغازین انتظار وقوع حادثه‌ای مهم را دارد، اما این اتفاق با تأخیری طولانی رخ می‌دهد. در نتیجه، فیلمی که باید در ۱۰۰ دقیقه تعلیق و کشمکش ایجاد کند، بیشتر شبیه به مجموعه‌ای از قاب‌های زیبا و یادداشت‌های شخصی است که در کنار هم قرار گرفته‌اند.

این نوع روایت برای بخشی از مخاطبان شاید شاعرانه و دلنشین باشد، اما برای بخش عمده‌ای دیگر خسته‌کننده و بی‌کشش جلوه می‌کند. «آدم‌فروش» فیلمی است شخصی، نوستالژیک و پر از تصاویر چشم‌نواز؛ اثری که ارزش‌های بصری‌اش غیرقابل انکار است. اما سینما تنها تصویر نیست. روایت، شخصیت‌پردازی، کشمکش دراماتیک و پیوند میان امر فردی و امر جمعی نیز اجزای حیاتی سینما هستند؛ عناصری که در این فیلم به‌صورت جدی غایب‌اند.

کلاری در سومین تجربه کارگردانی‌اش بیش از هر چیز به‌عنوان فیلمبرداری چیره‌دست خود را نشان داده است نه کارگردانی روایتگر. «آدم‌فروش» بیش از آنکه در خاطر بماند، به‌عنوان یک یادداشت تصویری شخصی باقی می‌ماند؛ یادداشتی که با همه زیبایی‌اش نمی‌تواند قصه‌ای قدرتمند و درگیرکننده برای تماشاگر بسازد. 

در یک جمله: «آدم‌فروش» تابلویی چشم‌نواز از خاطرات شخصی محمود کلاری است؛ اما در غیاب روایت و درام، این تابلو بیشتر برای دیدن قاب‌ها ارزش دارد تا برای تجربه یک قصه سینمایی.

 

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات