ترنج موبایل
کد خبر: ۹۰۳۴۸۵

فنلاندِ جدید اروپا؛ الگوی بقا برای اوکراین

جنگ اوکراین به کجا می‌رود؛ بن‌بست فرسایشی یا نقطه آغاز توافق؟

جنگ اوکراین به کجا می‌رود؛ بن‌بست فرسایشی یا نقطه آغاز توافق؟

نشست‌های اخیر کاخ سفید با حضور ترامپ، زلنسکی و رهبران اروپایی نشان می‌دهد جنگ اوکراین به مرحله فرسایشی رسیده و هیچ‌یک از طرف‌ها پیروزی قاطعی در دست ندارند. ترامپ با مواضع متناقض میان فشار بر پوتین و امتیازدهی به روسیه، دیپلماسی آمریکا را بی‌ثبات کرده است. در این شرایط، کی‌یف با بازترسیم مرزهای داخلی و تثبیت خطوط جبهه تلاش می کند دست بالاتری در مذاکرات داشته باشد. الگوی فنلاندی و عضویت در اتحادیه اروپا می‌تواند راهی واقع‌گرایانه برای بازدارندگی، صلح نسبی و حفظ استقلال اوکراین باشد.

تبلیغات
تبلیغات

فرارو – سینتیا رابرتز استاد علوم سیاسی کالج هانتر و استاد مدعو مدرسه امور بین الملل و عمومی دانشگاه کلمبیا

به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن پالیسی، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، مدعی این است که به دنبال پایان جنگ روسیه و اوکراین است. اما رفتار متناقض دولتش تصویر دیگری ترسیم می‌کند: یک روز کمک‌های نظامی و اطلاعاتی به کی‌یف را متوقف می‌کند و روز بعد این کمک ها را از سر می‌گیرد؛ یک روز از اوکراین می‌خواهد حمله کند، اما همزمان بسیاری از روایت‌های کرملین را می‌پذیرد؛ و مصرانه تأکید دارد که کی‌یف باید از کریمه چشم بپوشد و رؤیای عضویت در ناتو را کنار بگذارد. چنین پیام‌های متضادی، دیپلماسی آمریکا را آشفته و بی‌اعتبار کرده است.

دیپلماسی روی لبه‌ی تیغ؛ بازی پرریسک کاخ سفید با جنگ اوکراین

در نشست اخیر کاخ سفید میان دونالد ترامپ با ولودیمیر زلنسکی و رهبران اروپایی، ترامپ نقشه‌های پیشروی روسیه را به نمایش گذاشت و حتی وسوسه شد بخش‌هایی از اوکراین را که هنوز سقوط نکرده‌اند، به روسیه واگذار کند؛ هرچند برای تعدیل این ایده، وعده‌ای مبهم درباره‌ی نقش آمریکا در تضمین‌های امنیتی پس از جنگ مطرح ساخت. این سردرگمی در رابطه با ولادیمیر پوتین نیز نمایان است: ترامپ گاه او را بابت «کشتار زیاد» سرزنش می‌کند و گاه با لبخند از معاملات تجاری جدید با روسیه حرف می‌زند. یک بار در «تروث سوشال» نوشت: «ولادیمیر، بس کن!» و مدت کوتاهی بعد به بهانه واردات نفت از روسیه، تعرفه ۵۰ درصدی علیه هند وضع کرد. این نوسانات بی‌ثبات، چشم‌انداز پایان جنگ را تیره کرده و مسیر دستیابی به صلح را کند ساخته است. ترامپ مدام سطح توقعات را تغییر می‌دهد: یک بار اوکراین باید امتیاز دهد، بار دیگر روسیه؛ و همین، دیپلماسی را به یک بازی پرریسک حدس و گمان تبدیل کرده است؛ بازی‌ای که ریسک خروج کامل واشنگتن از میدان را افزایش می‌دهد.

پژوهش‌های مربوط به چگونگی پایان جنگ‌ها مسیر روشنی پیش پای ما می‌گذارد: جنگ‌ها اغلب آنچه را درباره‌ی توازن واقعی قدرت و اراده‌ی طرف‌ها مبهم بود، آشکار می‌سازند. تنها زمانی فضای مذاکره باز می‌شود که تصورها از دستاوردهای ممکن در میدان نبرد تغییر کند. همان‌گونه که جنگ روسیه علیه اوکراین نشان داده، رسیدن به این همگرایی انتظارات مسیری طولانی و پرپیچ‌وخم دارد؛ طرف‌های درگیر تلاش می کنند هم دست بالا را به دست آورند و هم از گرفتار شدن در پیامدهای بدتر بگریزند. دیپلماسی در نهایت این واقعیت جدید را رسمیت می‌بخشد و اگر بتواند، ضمانت اجرایی هم به آن می‌افزاید.

اوکراین در گرداب فرسایش؛ صلح روی خطوط جبهه

نقش قدرت‌های ثالث یعنی چین، اروپا، کره شمالی و آمریکا بیشتر در آن است که با ارائه یا قطع حمایت، موازنه‌ی میدان نبرد را تغییر دهند یا پشتوانه‌ای معتبر برای توافق فراهم کنند. اکنون در اوکراین نشانه‌هایی از چنین همگرایی دیده می‌شود: امید کی‌یف برای بازپس‌گیری همه‌ی سرزمین‌های اشغالی رنگ باخته و رؤیای مسکو برای تحمیل تسلیم سریع و کم‌هزینه نیز محقق نشده است. پیشروی‌های روسیه آهسته و تدریجی است، اما همچنان روزانه حدود هزار کشته بر جای می‌گذارد.

با وجود برخی نوآوری‌های فناورانه، ارتش روسیه بسیاری از ضعف‌های دیرینه‌ی تزارها و شوروی به خصوص در هماهنگی نیروها و عملیات ترکیبی را تکرار کرده است. راهبرد بمباران زیرساخت‌ها و اهداف غیرنظامی اوکراین نیز کارنامه‌ی ضعیفی در واداشتن طرف مقابل به تسلیم دارد؛ مگر این که از سلاح هسته ای استفاده کنند؛  گزینه‌ای که پوتین ظاهراً حاضر به استفاده از آن نیست. در این میان، شهروندان عادی روسیه هر روز بیش‌تر فشار جنگ را حس می کنند.

انتظار برای صلح در جنگ اوکراین، این روزها بیش از هر زمان دیگری به خطوط کنونی جبهه گره خورده است. تفاوت اما در خواسته‌های کرملین است؛ مسکو زمین‌هایی را مطالبه می‌کند که سال‌ها پیش روی کاغذ ضمیمه کرد، بی‌آنکه در میدان واقعاً به تصرف درآورد. پوتین این شروط را نخستین بار در قالب «طرح صلح ژوئن ۲۰۲۴» مطرح کرد، اما کی‌یف با امید به حمایت غرب و اثرگذاری تحریم‌ها، آن را رد کرد. امروز اما نه روسیه در آستانه پیروزی است و نه اوکراین؛ جنگ به گرداب فرسایش افتاده و معادلات تازه‌ای را رقم زده است. در چنین بن‌بستی، سیاست باید بیش از هر زمان به واقع‌گرایی تکیه کند. و درست در اینجاست که ایده‌های پراکنده‌ی ترامپ درباره میانجی‌گری می‌تواند اگر به طرحی منسجم تبدیل شود، راهی به‌سوی پایان جنگ بگشاید.

نخستین گام اما در زمین کی‌یف است و آن تصویب قانونی برای بازترسیم مرزهای داخلی استان‌ها می باشد. با این تغییر، مناطق آزادشده اوکراین در استان‌های همجوار ادغام می‌شوند؛ بخش غیر‌اشغالی دونتسک در خارکف، بخش غیر‌اشغالی زاپوریژیا در دنیپروپتروفسک و سمت راست خرسون در میکولایف. چنین اقدامی، هم خط کنونی جبهه را رسمیت می‌بخشد و هم دست اوکراین را در میز مذاکرات پرتر می‌کند.

اوکراین میان تلخی واگذاری و امید به بازدارندگی

این جابه‌جایی صرفاً یک اصلاح اداری نیست؛ حرکتی با دو پیام روشن است: از یک‌سو، اوکراین می‌تواند مدعی بماند که هیچ وجب از سرزمینی را که هنوز در میدان نبرد حفظ کرده، واگذار نکرده است؛ در عین حال، از منظر حقوق بین‌الملل هیچ شناسایی رسمی از الحاق روسیه شکل نمی‌گیرد. از سوی دیگر، کرملین هم می‌تواند ادعا کند چهار استانی که سال‌هاست بر طبل «ضمیمه‌سازی»‌شان می‌کوبد، روی کاغذ در تیترها آمده‌اند؛ هرچند در عمل مرزها کوچک‌تر باقی مانده و الحاق همچنان فاقد مشروعیت جهانی است.

در چنین چارچوبی، کی‌یف با یک رأی سریع در پارلمان می‌تواند خطوط تازه را تثبیت کند و نقشه‌ی بازنگری‌شده را روی میز بگذارد. اینجاست که نقش ترامپ پررنگ می‌شود: او می‌تواند همین نقشه را به مسکو به‌عنوان مبنای یک توافق آتش‌بس یا صلح «بدون شناسایی» ارائه دهد. اگر کرملین اما سر باز زند، کاخ سفید نردبانی از فشار را آماده دارد: از تجدید کمک‌های نظامی برای حملات دوربرد اوکراین علیه لجستیک و زیرساخت‌های روسیه گرفته تا آزادسازی بخشی از دارایی‌های بلوکه شده مسکو به نفع کی‌یف، تحریم‌های ثانویه سخت‌تر و محدودیت‌های جدید بر واسطه‌های انرژی. چنین بسته‌ای روشن می‌سازد که تأخیر، برای روسیه هزینه‌زا خواهد بود.

هیچ‌کس انتظار ندارد ولادیمیر پوتین به‌سادگی از افسانه‌ی «سرزمین‌های تاریخی روسیه» دست بشوید؛ افسانه‌ای که سال‌هاست دستاویز توسعه‌طلبی کرملین شده است. همان‌طور که هیچ تضمینی وجود ندارد روسیه پس از یک دوره بازسازی دوباره شمشیر از رو نبندد. سوابق هم هشدار می‌دهند: تغییر تدریجی و غیرقانونی مرزها، شبیه آنچه در گرجستان رخ داد و زمین‌های این کشور آرام‌آرام به اوستیای جنوبی اشغالی واگذار شد.

از همین رو، هدف اصلی باید تثبیت واقعیت موجود با کمترین هزینه و در عین حال ایجاد سازوکاری بازدارنده برای هرگونه تهاجم تازه باشد. چنین خطی، شبیه مرزهای دوران جنگ سرد در آلمان یا خط آتش‌بس در شبه‌جزیره کره، نیازمند استحکام، مراقبت دائمی و نظارت بین‌المللی خواهد بود.برای اوکراینی‌ها این تصمیم تلخ است؛ پذیرش وضعیتی که در آن بخشی از کشور عملاً از دسترس خارج می‌شود. اما در پس این تلخی، هدفی روشن نهفته است: تثبیت شکاف کنونی، بی‌آنکه تجاوز روسیه مشروعیت حقوقی پیدا کند.

فنلاندِ جدید در قلب اروپا؛ الگویی برای کی‌یف

همان‌طور که هیچ اعتمادی به مسکو برای دست‌کشیدن از ماجراجویی نظامی وجود ندارد، نمی‌توان روی تضمین‌های امنیتی بزرگ و پایدار اروپا یا آمریکا هم حساب باز کرد. نقطه‌ی آغاز هر تعهد واقعی، باید خودِ کی‌یف باشد. بهترین الگو، فنلاند است: کشوری قدرتمند از نظر نظامی، دارای حاکمیت کامل، غیرتحریک‌آمیز با سابقه‌ی موفق دفع فشار شوروی. اوکراینی مستقل و مجهز، هزینه‌ی هرگونه تهاجم دوباره را بالا می‌برد، بی‌آنکه خطوط قرمزی ترسیم کند که دولت‌های غربی در عمل قادر یا مایل به رعایت‌شان نباشند.

نقش آمریکا و اروپا در این چارچوب می‌تواند به آموزش، دفاع هوایی، تولید مهمات و همکاری‌های اطلاعاتی و شناسایی محدود شود؛ حمایتی بازدارنده، بی‌آنکه به چشم تحریک مستقیم بیاید. این چارچوب البته پیش‌شرطی اساسی دارد: ترامپ باید آشکارا اعلام کند که خواسته‌های کرملین برای تغییر رژیم یا خلع سلاح اوکراین غیرقابل‌قبول است؛ چراکه حق دفاع از خود، حقی بنیادین برای هر کشور است. در عین حال، او می‌تواند برای کاستن از نگرانی‌های امنیتی مسکو، بر آمادگی واشنگتن جهت گفت‌وگو در قالبی جدید از مذاکرات امنیتی یورو-آتلانتیک تأکید کند: تماس‌های نظامی مستقیم، سازوکارهای پیشرفته‌ی کاهش ریسک، فراتر از اطلاع‌رسانی پرتاب موشک‌های بالستیک یا خطوط اضطراری رفع تنش. چنین فضایی، اگر با تعهد جدید کی‌یف به برگزاری انتخابات پس از پایان جنگ همراه شود، می‌تواند هم تصویر اوکراین را به‌عنوان یک دموکراسی مقاوم تثبیت کند و هم دست غرب را برای پشتیبانی سیاسی و نظامی بازتر نماید.

واشنگتن و بروکسل باید یک امتیاز کلیدی را تثبیت کنند: رضایت رسمی مسکو به حرکت اوکراین در مسیر پیوستن به اتحادیه اروپا؛ مسیری که به ناتو تعویق بخورد. چنین الحاقی سه مزیت مشخص دارد: سرعت‌بخشیدن به بازسازی اقتصادی و اصلاحات حکمرانی؛ اتصال اوکراین به پایگاه صنعتی-دفاعی و منابع انسانی اروپا؛ و انتقال تدریجی بار امنیتی از آمریکا به قاره‌ای که دیر یا زود باید بار خود را به دوش بکشد. اگر روند بازتسلیح اروپا و اوکراین متوقف شود، تنها امنیت کی‌یف در خطر نیست؛ اما اگر این روند موفق پیش برود، بازدارندگی و دفاع جمعی اروپا استحکام تازه‌ای خواهد یافت. خط قرمز روشن اما پابرجاست: روسیه نباید در هیچ توافقی حق وتویی بر تصمیمات ناتو پیدا کند.

چنین چارچوبی، بیش از همه برای ترامپ کارآمد است. او می‌تواند نقشه‌ی بازترسیم‌شده را به افکار عمومی آمریکا به‌عنوان نشانه‌ای از واقع‌گرایی عقلانی بفروشد؛ هم‌زمان با نردبان فشار علیه مسکو، تصویری از سخت‌گیری ارائه دهد؛ و در عین حال، راهی آبرومندانه برای عقب‌نشینی در اختیار پوتین بگذارد تا بتواند آن را در داخل روسیه عرضه کند. اگر کرملین توافق را نقض کند، ابزارهای فشار همچنان پابرجا خواهد بود: از تحریم‌ها و اهرم‌های مالی گرفته تا تقویت توان اوکراین برای حملات به عمق روسیه. اروپا هم با پیشرفت مسیر عضویت اوکراین در اتحادیه اروپا سهم بیشتری از بار امنیتی بر دوش خواهد گرفت.

گزینه‌های جایگزین برای همه‌ی طرف‌ها تلخ و پرهزینه‌اند. واقع‌بینانه‌ترین توافق، آن است که با خطوط میدان نبرد هم‌خوانی داشته باشد، زلنسکی و ملت اوکراین را از امتیازدهی‌های حقوقی غیرقابل‌تحمل برهاند، و در عین حال کرملین را قادر سازد ظاهری آبرومند حفظ کند. این تنها راهی است برای متوقف‌کردن کشتار؛ بی‌آنکه وانمود شود منازعه‌ی عمیق‌تر میان اوکراین و غرب با روسیه پایان یافته است.

 

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات