از اشغال تا آپارتاید؛ تحول سیاستهای اسرائیل در نیم قرن اخیر
با طرح فرانسه و عربستان، اسرائیل جنگ را پایان خواهد داد؟

بحران غزه پس از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، منطقه را وارد بحرانی عمیق کرده است. ناتوانی اسرائیل در ارائه راهکار سیاسی، وضعیت انسانی را وخیمتر و امید به صلح را کمرنگ کرده است. طرح فرانسه و عربستان برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین، آخرین فرصت تلقی میشود. تنها راه برونرفت، آتشبس فوری، بازسازی غزه و حرکت بهسوی تشکیل دو دولت مستقل با حمایت گسترده بینالمللی است.
فرارو- « آمی آیالون» (Ami Ayalon)، رئیس سابق سازمان امنیت داخلی اسرائیل و فرمانده سابق نیروی دریایی اسرائیل
به گزارش فرارو به نقل از مجله فارن افرز، جنگی که با حمله هفتم اکتبر ۲۰۲۳ به رهبری حماس آغاز شد، اکنون به مهمترین و سرنوشتسازترین منازعه خاورمیانه از زمان بهار عربی تبدیل شده است. پس از گذشت بیش از بیستودو ماه از آغاز عملیات ارتش اسرائیل با هدف نابودی حماس، کابینه این رژیم هنوز هیچ راهکار سیاسی روشنی برای پایان دادن به بحران ارائه نکرده است. مذاکرات آتشبس در غزه عملاً به بنبست رسیده و ناتوانی اسرائیل در ترسیم چشماندازی برای «روز بعد از جنگ»، ابعاد بحران انسانی در نوار غزه را بیش از پیش وخیم کرده است؛ بحرانی که اکنون با افزایش بیسابقه گرسنگی و سوءتغذیه در این منطقه همراه شده است.
طرح فرانسه و عربستان در سازمان ملل؛ آخرین فرصت برای صلح یا شروعی برای بحران جدید؟
در شرایطی که این مناقشه هر روز ابعادی مرگبارتر، منطقهایتر و حتی بینالمللیتری به خود میگیرد، بازیگران خارجی تلاش دارند برای مهار بحران وارد عمل شوند. دوشنبه گذشته فرانسه و عربستان سعودی با ارائه طرحی در سازمان ملل متحد خواستار پایان قطعی جنگ و ترغیب دیگر کشورها برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین شدند. این طرح همچنین بر حمایت از تشکیل دو کشور در مرزهای تعیینشده سال ۱۹۶۷ و بر اساس قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل تأکید دارد. در همین راستا، کانادا، فرانسه و بریتانیا اعلام کردهاند که در صورت تداوم جنگ، تا ماه سپتامبر فلسطین را به عنوان کشوری مستقل به رسمیت خواهند شناخت.
کابینه کنونی اسرائیل همچنان از تغییر رویکرد خود ناتوان به نظر میرسد. نبود چشمانداز سیاسی و راهبردی بلندمدت، نه تنها اسرائیل و غزه، بلکه سراسر منطقه را در چرخهای از آشوب و بیثباتی گرفتار کرده است. هرچه خلأ برنامهریزی و آیندهنگری در سیاست اسرائیل تداوم پیدا کند، مسئولیت جلوگیری از یک فاجعه بزرگتر، بیش از پیش بر دوش دیگر بازیگران قرار خواهد گرفت. این مداخله برای ثبات منطقه و منافع خود این کشورها نیز امری حیاتی خواهد بود.
عادیسازی روابط یا آتش زیر خاکستر؟ سقوط خطرناک توافقهای ابراهیم
جنگی که در واکنش به حمله هفتم اکتبر آغاز شد، در ابتدا به عنوان اقدامی «عادلانه» و مشروع تلقی میشد، اما با گذشت زمان، این جنگ هر چه بیشتر ماهیتی ناعادلانه و غیراخلاقی یافته و اکنون مسئولیت فاجعه انسانی در غزه، عملاً به اسرائیل منتقل شده است. دو رویداد مهم، چشمانداز راهبردی خاورمیانه در قرن بیستویکم را دگرگون کردهاند: بهار عربی و حملات هفتم اکتبر.
بهار عربی که اواخر سال ۲۰۱۰ آغاز شد، به شکل چشمگیری پویایی داخلی بسیاری از رژیمهای عرب منطقه را تغییر داد؛ جنبشی که قدرت را به خیابانها سپرد و مشروعیت سنتی حکومتهای استبدادی را زیر سؤال برد؛ تا آنجا که حتی سرسختترین رهبران نیز ناگزیر شدند در برابر خواستهها و احساسات مردم خود پاسخگو باشند. رهبران اسرائیل و آمریکا باید درک میکردند که به مرور زمان، این موج تحولات بر نحوه واکنش بازیگران منطقهای به جنگ اسرائیل با فلسطین نیز اثر خواهد گذاشت.
مسئله فلسطین سالهاست که همچون پرچمی وحدتبخش، طیفی متنوع از بازیگران منطقهای از سنی و شیعه گرفته تا عرب و فارس، اسلامگرا و ناسیونالیست را گرد هم آورده است. نادیده گرفتن این واقعیت، اشتباهی راهبردی از سوی سیاستگذاران منطقهای و جهانی بود. حمله هفتم اکتبر حامل پیامی سیاسی و چالشی جدی برای دکترین «مدیریت بحران» بود که طی بیش از یک دهه، سیاست اسرائیل تحت نخست وزیری بنیامین نتانیاهو را رقم زده بود. این حمله همچنین پاسخی قاطع به این تصور رایج در آمریکا بود که کشورهای عربی میتوانند بدون حل و فصل واقعی مسئله فلسطین، روند عادیسازی روابط با اسرائیل را ادامه دهند.
این توهم در پاییز ۲۰۲۳ فرو ریخت و شکنندگی منطقهای را آشکار ساخت که اگرچه با عملگرایی دیپلماتیک سرپا مانده، اما زیر پوست خود با موجی از نارضایتیهای انباشته و حلنشده دستوپنجه نرم میکند. توافقنامههای ابراهیم که در سال ۲۰۲۰ با میانجیگری آمریکا منعقد شد، به عنوان نقطه عطفی دیپلماتیک جشن گرفته شد و صلح رسمی میان اسرائیل و چند کشور عربی از جمله بحرین، مراکش و امارات متحده عربی را رقم زد. با این حال، این توافقها بر یک فرضیه خطرناک و نادرست استوار بود: اینکه مسئله فلسطین دیگر اولویتی برای منطقه ندارد و میتوان بدون توجه به خواست خودمختاری فلسطینیان، مسیر عادیسازی را ادامه داد.
این اشتباه راهبردی به اسرائیل اجازه داد با گسترش شهرکسازیها و سلب مالکیت از جوامع فلسطینی، کنترل خود بر کرانه باختری را تشدید کند و همزمان تشکیلات خودگردان فلسطین را بیش از پیش تضعیف کند. در چنین خلأیی، حماس توانست جایگاه خود را در غزه تحکیم بخشد، تشکیلات ضعیف خودگردان را کنار بزند و خود را به عنوان تنها مدافع حقوق فلسطینیان مطرح کند.
پروژه کریدور هند-خاورمیانه؛ بلندپروازی آمریکا و جرقه حماس برای ۷ اکتبر
در سپتامبر ۲۰۲۳، جو بایدن رئیسجمهور آمریکا، پروژه کریدور هند–خاورمیانه را معرفی کرد؛ ابتکاری اقتصادی و بلندپروازانه که هدف آن اتصال هند به اروپا از طریق اسرائیل، اردن، عربستان سعودی و امارات متحده عربی بود. این طرح قرار بود وزنهای در برابر ابتکار «یک کمربند، یک راه» چین باشد، اما مانند بسیاری پروژههای مشابه، فلسطینیها را به حاشیه راند و به آنها تنها وعدههایی نمادین داد. از منظر حماس این کریدور پیشنهادی، خیانتی آشکار از سوی رهبران عرب و قدرتهای بینالمللی محسوب میشد. اکنون آشکار شده است که همین طرح مشترک آمریکا و عربستان سعودی، یکی از عوامل اصلی در تصمیم یحیی سنوار برای سازماندهی حملات هفتم اکتبر بوده است.
حمله هفتم اکتبر و عملیات نظامی متعاقب اسرائیل، معادلات سیاسی سایر رهبران منطقه از جمله پادشاهیهای حاشیه خلیج فارس را نیز دستخوش تغییر کرد. همانگونه که محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، در سپتامبر ۲۰۲۴ با صراحت به آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا، گفت: «آیا شخصاً به مسئله فلسطین اهمیت میدهم؟ نه، اما مردم من اهمیت میدهند.» این جمله بر حقیقتی اساسی صحه میگذارد: افکار عمومی حتی در نظامهای اقتدارگرا به نیرویی تبدیل شده که رهبران منطقه دیگر قادر به نادیده گرفتن آن نیستند.
اسرائیل اکنون در برابر یک بزنگاه تاریخی قرار گرفته است. یکی از مسیرها که تلآویو عملاً در آن گام گذاشته به تضعیف پیمانهای صلح موجود با مصر و اردن، تشدید قطببندیهای داخلی و افزایش انزوای بینالمللی منتهی خواهد شد. راه دیگر، که میتواند ثبات و شکوفایی را در سراسر خاورمیانه گسترش دهد، نیازمند حرکت اسرائیل به سوی توافقی منطقهای است که راهحلی پایدار و واقعبینانه برای تشکیل دو دولت را در بر داشته باشد.
این جنگ، بخشی از نبردی عمیق و ریشهدار بر سر هویت، تاریخ و احساس تعلق است؛ مناقشهای که با وجود قدرت نامتقارن، اما بر بستر ترسی متقارن شکل گرفته است. راهحل این بحران باید به هر دو طرف اجازه دهد روایت خود را بسازند و تحقق چنین هدفی نیازمند مشارکت فعال و رهبری مؤثر جامعه بینالمللی است. هر راهحل پایدار، باید صرفاً به ابعاد سیاسی و سرزمینی محدود نباشد، بلکه پاسخگوی نیازهای دو طرف نیز باشد. تنها یک چارچوب منطقهای، با حمایت منسجم و گسترده بینالمللی قادر است مشروعیت خارجی، مشوقهای کافی و پشتوانه سیاسی لازم را برای مصالحه و توافق فراهم آورد.
ابتکار صلح عربی ۲۰۰۲؛ راهحل مغفولمانده برای پایان جنگ اسرائیل با فلسطین
ابتکار صلح عربی ۲۰۰۲ که با پیشنهاد عربستان سعودی مطرح و از سوی اتحادیه عرب تأیید شد، همچنان جامعترین و البته مغفولترین چارچوب برای حل بحران اسرائیل و فلسطین به شمار میرود. این ابتکار برخلاف بسیاری از تلاشهای دیپلماتیک گذشته، دو مؤلفه کلیدی را در خود جای داده بود: نخست، هدف نهایی شفاف یعنی تشکیل دو دولت بر اساس مرزهای ۱۹۶۷ با امکان تبادل اراضی؛ و دوم، مشارکت کامل و هماهنگ منطقهای در کل روند مذاکرات. این طرح، نقطه مقابل بیانیه معروف خارطوم ۱۹۶۷ اتحادیه عرب بود؛ بیانیهای که «سه نه» تاریخی « نه به صلح، نه به شناسایی، نه به مذاکره» را در بر داشت و حالا با یک «آری» منطقهای جایگزین میشد.
متأسفانه، کابینه کنونی اسرائیل آشکارا مخالفت خود را با تشکیل کشور مستقل فلسطین نشان داده است. در چنین شرایطی، اکنون زمان آن فرارسیده که بازیگران بینالمللی با الهام از ابتکار صلح عربی و همچنین پیشنهادات مصر و طرحهای مشترک فرانسه-عربستان، فرآیندی واقعبینانه و مرحلهبندیشده را در پیش بگیرند.
آتشبس فوری؛ گام اول صلح در غزه
نخستین گام عملی، دستیابی به آتشبس فوری در غزه و آزادی تمامی گروگانهای اسرائیلی باقیمانده است. در ادامه، یک دولت موقت فلسطینی میتواند مسئولیت اداره امور مدنی غزه را برعهده گیرد؛ همزمان یک نیروی امنیتی منطقهای عربی احتمالاً زیر نظر اتحادیه عرب یا یک مأموریت چندجانبه بینالمللی میتواند نظم و امنیت را در این منطقه تأمین کند. رهبری بازسازی گسترده غزه نیز میتواند برعهده عربستان سعودی و امارات متحده عربی با همکاری سازمانهای بزرگ بینالمللی باشد.
در بازه زمانی ۱۸ تا ۲۴ ماه پس از برقراری آتشبس، باید انتخابات تحت نظارت بینالمللی در کرانه باختری و غزه برگزار شود تا دولتی مشروع و متحد برای فلسطینیها شکل بگیرد؛ دولتی که نمایندگی مردم خود را در مذاکرات مربوط به وضعیت نهایی بر عهده داشته باشد. با تکیه بر ابتکار صلح عربی، به پشتوانه قطعنامههای موجود سازمان ملل و با نقشآفرینی فعال میانجیگران بینالمللی، توافق نهایی میتواند به تعیین مرزهای دائمی منجر شود.