حسین راغفر:
با یک بحران تودرتو مواجه هستیم؛ امروز کشور به صورت یومیه اداره میشود

«امروز کشور به صورت یومیه اداره میشود و همزمان هم شاهد شوکدرمانی هستیم. در همین یکی، دو ماه میبینید قیمت نان، برنج، لبنیات، سیمان، آهن و دیگر کالاها و اقلام، در همین شرایطی که جامعه با نگرانی از جنگ تحمیلی و ترس از جنگ احتمالی پیشرو مواجه است، افزایش پیدا کرد و این خیانت به اعتماد مردم است که مردم اکنون به دلایل مختلف، نگرانیهای جدیتر دیگری دارند و این فضا سبب شده تا برخی به دنبال سوءاستفاده باشند و قیمتها را افزایش دهند.»
در آستانه عبور از یکی از پرتلاطمترین بزنگاههای منطقهای، یعنی جنگ تحمیلی ۱۲روزهای که محور عبری-غربی علیه ایران به راه انداخت، اکنون کشور در موقعیتی ایستاده است که بیش از آنکه تحت فشار مستقیم نظامی یا تحریمی باشد، با تهاجم روانی و رسانهای تمامعیاری مواجه است که میکوشد بنیانهای سیاست، دیپلماسی و اقتصاد جامعه را دستخوش تزلزل کند.
به گزارش شرق، اگرچه توان راهبردی جمهوری اسلامی در کنترل میدانی بحران و حفظ انسجام جبهه داخلی تا حد درخور توجهی کارآمد بوده است، اما مؤلفههای نوین جنگ شناختی که بر ترس، نااطمینانی و بیثباتنمایی تمرکز دارند، در تلاشاند با تزریق بیاعتمادی، نشانههایی از فروپاشی اقتصادی و بیافقی اجتماعی را برجسته کنند. در این میدان جدید، عدد و رقمهای اقتصادی دیگر فقط شاخصهای عینی نیستند، بلکه تأثیر روانی آنها، نحوه بازنماییشان در شبکههای اجتماعی و پیامدهای ادراکیشان در افکار عمومی است که میتواند روندها را تشدید یا کنترل کند.
کاهش امید عمومی به بهبود، حتی در صورت وجود سیاستهای اصلاحگرایانه و از همه مهمتر بیم تجاوز مجدد یا سایه سنگین زیادهخواهی اروپا، ذیل تهدید مداوم به فعالسازی مکانیسم ماشه، میتواند به تضعیف قدرت چانهزنی در عرصه دیپلماسی منجر شود و ظرفیت تابآوری اقتصادی را کاهش دهد. از این منظر، مسئله اصلی صرفا «مدیریت دخل و خرج» نیست، بلکه چگونگی مدیریت برداشتهای عمومی، کنترل موجهای رسانهای مخرب و بازسازی اعتماد ملی در شرایط جنگ ترکیبی است. آینده نزدیک ممکن است نه با فروپاشی، بلکه با «فرسایش تدریجی» تهدید شود؛ تهدیدی که اگرچه خزنده است، اما میتواند بنیانهای تصمیمسازی و راهبردهای کلان را با اختلال مواجه کند.
از همینرو، راه برونرفت نه در انکار وضعیت شکننده فعلی، بلکه در بازتعریف روایتهای ملی، بازآفرینی امید عمومی و نوسازی افقهای مشترک اقتصادی و سیاسی است. از اینرو و برای واکاوی دقیقتر میزان اثرگذاری مؤلفههای روانی بر فضای سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک کشور، به گفتوگو با حسین راغفر نشستهایم تا از منظر این استاد دانشگاه برداشت بهتری از شرایط جاری کشور داشته باشیم. متن پیشرو مشروح گپوگفت با این استاد اقتصاد سیاسی است.
جناب راغفر، میخواهم فتح باب این گفتوگو از یکی از مصاحبههای قبلی با حضرتعالی باشد که درباره موضوع فروپاشی اقتصادی از شما سؤال کردیم و در پاسخ عنوان داشتید که از نظر علم اقتصاد تا زمانی که کشور بتواند دخل و خرج خود را مدیریت کند، گزاره فروپاشی اقتصادی دور از واقعیت است. اما با توجه به معادلات پساجنگ و بهویژه تأثیرگذاری مخرب مؤلفههای روانی بر حوزه سیاست، دیپلماسی و مشخصا اقتصاد و معیشت، اساسا ما در چه نقطهای قرار داریم؟ آیا کماکان فروپاشی را دور از واقعیت میدانید؟
اینکه ما بگوییم در چه نقطهای قرار داریم به پارامترها و عوامل بسیار زیادی بستگی دارد. اما در کل باید اذعان کرد اکنون کشور در همه زمینههای سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در شرایط خوبی قرار ندارد. ضمن اینکه نباید فراموش کنیم من و سایر دوستان از سالها پیش هشدارها و اخطارهای لازم را داده بودیم که کشور به این نقطه نرسد و این بحرانی که اکنون کشور را در همه زمینهها گرفتار کرده است، امر غیرقابل پیشبینی نبود؛ چراکه محصول سیاستگذاری و تصمیمگیری در سالها و دهههای گذشته است.
یک پاسخ مشخص از شما میخواهیم؛ کشور در چه نقطهای قرار دارد؟
پاسخ من این است که ما با یک بحران ساده مواجه نیستیم، بلکه با یک بحران تودرتو مواجه هستیم. وقتی مشخصا در بخش اقتصادی، کشور از رویکرد غیرمولد در دهههای گذشته به سیاستهای سوداگرایانه و سفتهبازی روی میآورد، معلوم است که نتیجه آن شرایط فعلی است. از اینرو میگویم بحران تودرتو که باید در نظر داشت مسئله صرفا اقتصاد نیست، بلکه تأثیر مستقیم تصمیمات سایر نهادها بوده که در یک جنبه آن، شرایط کنونی را برای اقتصاد به وجود آورده است. از طرف دیگر با بحران انرژی، کمبود آب و مسائل دیگر مواجه هستیم. شرایط کنونی و به قول شما سایه دو موضوع کلیدی فعالسازی مکانیسم ماشه و بازگشت قطعنامهها و همچنین احتمال جنگ و تجاوز مجدد رژیم صهیونیستی و حتی آمریکاییها به کشور وجود دارد.
پس مسئله صرفا یک بحران یکبُعدی نیست؛ ما با یک بحران تودرتو مواجه هستیم. این بحرانها از همدیگر تغذیه میکنند؛ یعنی هر بحران، بحران دیگر را تشدید میکند و در این سالها بارها و بارها به اشکال مختلف این جمله کلیدی تکرار شده است که ادامه وضعیت بههیچوجه ممکن نخواهد بود. اما از همین تریبون روزنامه «شرق» میگویم بعد از تجاوز اخیر صهیونیستها و آمریکا، کشور وارد فضایی شده است که در شکنندهترین حالت خود قرار دارد و به معنای واقعی کلمه ادامه مسیر گذشته و اداره کشور با سیاستهای سالها و دهههای قبل غیرممکن است و متأسفانه در طول این مدت این واقعیت تلخ به عینیترین شکل ممکن و ملموسترین حالت خود را نشان داده است. به همه ثابت شد که ادامه این وضعیت قابل دوام نیست.
برخی با کلیدواژه تغییر پارادایم، قائل به شکل جدیدی از تصمیمگیری و تصمیمسازی هستند؟
تا اینجای کار که واقعا خبری از تغییر تصمیمگیری و تصمیمسازیها نیست و میبینید که ما به شکل یومیه کشور را اداره میکنیم و به دنبال مدیریت اتفاقات و در نهایت شوکدرمانی هستیم.
این را هم در نظر داشته باشیم که کشور در شوک یک جنگ تحمیلی قرار دارد.
اتفاقا نکته همینجاست که باید هرچه سریعتر کشور را از حالت شوک ناشی از تجاوز رژیم صهیونیستی و آمریکا خارج کرد. اما بهجای تصمیمگیری و تصمیمسازی درست و به قول شما تغییر پارادایم، چه اتفاقی افتاده است؟ دوباره همان سیاستهای سابق. کمااینکه میبینید در همین فضای تعلیق و ابهام که احتمال فعالسازی مکانیسم ماشه و جنگ دوباره صهیونیستها وجود دارد، خودروسازان چگونه قیمت اجناس خود را بالا بردهاند یا در بخش دیگر، میبینید چگونه قیمت سیمان نجومی افزایش پیدا کرده یا در اقلام خوراکی، چگونه قیمت محصولات لبنی، نان یا برنج افزایش پیدا کرده است.
اینها به کنار، اکنون در همین فضایعدم تثبیت و تعلیق و شوک ناشی از تجاوز اخیر، دوباره موضوع حذف چهار صفر از واحد پول ملی را مطرح میکنند. پس اینجا متأسفانه باید بگویم یک سوءاستفاده از فضای شوک وعدم تثبیت در کشور شکل گرفته است.
چگونه؟
به هر حال سوءاستفادهکنندگان میدانند اکنون جامعه در شوک ناشی از تجاوز اخیر صهیونیستها و آمریکا قرار دارد و حافظه ذهنیشان از مسائل قبلی خالی شده و دغدغههای جدیدی پیدا کردهاند. پس در همین وضعیت مبهم و تعلیق، دست به این تصمیمات میزنند؛ وگرنه در حالت عادی و طبیعی کشور، هرکدام از این اتفاقاتی که قبلتر اشاره کردم، با واکنش جدی جامعه روبهرو میشد. اکنون سوءاستفادهکنندگان میدانند که دغدغه و تمرکز مردم به مسائل دیگر است و فضا برای این اقدامات مخرب را مناسب میبینند و من به شما میگویم که تکتک این اقدامات خیانت است.
سوءاستفاده از اعتماد مردم خیانت است. اینکه اکنون مردم به دلیل نگرانی از احتمال فعالسازی مکانیسم ماشه یا احتمال جنگ دوباره از برخی موضوعات اصلی غافل شدهاند و در عوض برخی مافیاها و دلالان اینگونه دست به تصمیمگیری و افزایش قیمتها میزنند، خیانت است. مردمی که با آن درک درست خود از شرایط، در همان تجاوز ۱۲روزه نقشه کودتا را خنثی کردند و حتی خود مسئولان و تصمیمگیران به این آگاهی و درک بالای مردم اذعان داشتند و آن را ستودند، کشور را حفط کردند. اما اکنون چه میشود؟ چرا باید از این وضعیتعدم تثبیت و فضای روانی سوءاستفاده و در حق همین مردم خیانت کرد؟
شما میبینید که در مقام عمل، هم در زمینه جبران آسیبهای تجاوز اخیر صهیونیستها و آمریکا و هم در زمینه افزایش قیمتهای کالاهای اساسی و همچنین در پاسداشت و احترام به این درک بالای مردم، چگونه با آنها رفتار میشود. اینجاست که باید این سؤال مهم را پرسید که مسئولان چگونه توقع و انتظار دارند که کماکان جامعه در هر شرایطی از آنها حمایت کند؟ چگونه انتظار دارند حتی به نام ملیت، ملیگرایی و به نام ایران بخواهند از سیستم تصمیمگیری جاری حمایت کنند؟ اجازه دهید از زاویه دیگری مسئله را بررسی کنیم. این جنگ فقط به خانههای مردم، کارخانهها، تأسیسات و مراکز هستهای و نظامی ضربه نزد.
در همین یک ماه یا دو ماه گذشته، ما پنج میلیون پیکموتوری داشتیم که کارشان را از دست دادند، ضمن اینکه ما هشت میلیون راننده اینترنتی داریم که همه یا بخشی از درآمد خودشان را از این راه به دست میآوردند. اغلب آنها الان بیکار شدهاند. ضمن اینکه بحران آب و برق هم بسیاری از شغلها را در این مدت از بین برده است و در چنین شرایطی انتظار میرفت و میرود که اتفاقا دولت کمکهای جدی به این بخش از جامعه انجام بدهد که نیاز مبرمی به حمایت دارد.
شما در کشورهای اروپایی یا آمریکا دیدید در این دست مواقع، مانند کرونا، دولت چگونه به اقشار آسیبپذیر یارانه و کمک بلاعوض داد. حالا باید از دولت ایران پرسید که چرا در شرایط کنونی این دست اقدامات را برای حمایت از این مردم ندارند؟ مردمی که در بحرانی که کوچکترین دخالت یا نقشآفرینی در آن نداشتند؟ چرا بخش کوچکی باید از این بحران تودرتو در ایران بهراحتی به سودهای هنگفت برسد، کماکان به واسطه منافعشان کشور را در مسیر گذشته نگه دارند، اما تاوان و هزینه سنگین آن بر دوش مردم باشد؟ اتفاقا شما که به پارامترهای روانی اشاره میکنید، باید به این بُعد قضیه هم بپردازید و نگاه کنید که از نظر روانی، جامعه اکنون در چه وضعیتی قرار دارد؟
واقعا اکنون از نظر روانی برای مردم سؤال بسیار جدی به وجود آمده است که چرا هزینه این جنگ، عدم قطعیتها، تصمیمگیریهای اشتباه، سوءاستفاده از شوک ناشی از جنگ رژیم صهیونیستی و آمریکا و سایه احتمال فعالسازی مکانیسم ماشه و بازگشت قطعنامهها یا جنگ دوباره را فقط آنها بپردازند؟ به هر حال این موضوع مهم و غیرقابل کتمان وجود دارد که سیاستهای گذشته فقط فشار روی اقشار ضعیف به وجود نیاورده و فقر تولید نکرده، بلکه خائن، جاسوس، مزدور و یک طبقه سوءاستفادهکننده شکل داده است و اتفاقا اینجاست که میبینید چگونه رژیم صهیونیستی و آمریکاییها روی این طبقه قربانیشده سیاستهای گذشته سرمایهگذاری کردهاند.
اگر بخواهیم مصداقیتر درباره تغییر رفتار، تغییر تصمیمگیری و تصمیمسازی و تغییر پارادایم حرف بزنیم، اولویت با چه اقدامی است؟ یعنی اگر حضرتعالی تصمیمگیر بودید، به شکل مشخص چه کاری را انجام میدادید؟
من معتقدم راهحل وجود دارد، به دنبال راه نباشیم.
میخواهم از حسین راغفر بپرسم که راهحل شما چیست؟
راهحل، بازگشت به اصل قانون اساسی است که برای همه مردم یک مسکن و سرپناه شایسته، آموزش و پرورش مناسب، آموزش عالی رایگان، سیستم بهداشت و درمان استاندارد و بهروز و همچنین فرصت برای ایجاد اشتغال را بهعنوان وظایف دولت تعیین کرده و بر آن تأکید شده است و جالب اینجاست که دقیقا در شرایط کنونی بعد از جنگ، درست عکس آن را میبینیم. اکنون صنعت و بخش مولد کشور که باید دست به ایجاد شغل بزند، به واسطه بحران برق با یک ابربحران مواجه است. برای مثال در خراسان، تأسیسات و شهرکهای صنعتی و کارخانهها باید سه روز در هفته از هشت صبح تا ۲۴ برق نداشته باشند.
خب، نتیجه آن چیست؟
نتیجه این تصمیمگیریها و اقدامات نامناسب، تعطیلی این بنگاهها، افزایش بیکاری، تشدید فشار اقتصادی بر جامعه و مردم و خانواده، رکود و تورم است. واقعا برای من جای تعجب دارد که چرا باید اینگونه عمل کرد؟! گویی که مسئولان و تصمیمگیران یا هیچ درک واقعبینانهای از شرایط و بحرانهای جاری کشور ندارند یا آنکه اهمیتی به آنها نمیدهند.
با این توصیفی که شما از شرایط کشور بعد از جنگ تحمیلی اسرائیل و آمریکا داشتید، یک نگاه رو به جلو هم داشته باشید. با توجه به همین پارامتر روانی و نگرانی جامعه از جنگ مجدد احتمالی یا فعالسازی مکانیسم ماشه، تا چه حد کشور ضربهپذیر و درعینحال ضربهگیر است؟
متأسفانه باید اذعان کرد که در این سالها با این تصمیماتی که گرفته شده است، از توان و پتانسیل ضربهگیری ما کاسته شده و به همان اندازه، متأسفانه ضربهپذیر شدهایم. بهویژه در همین یکی، دوماهه بعد از جنگ، با توجه به نکاتی که عنوان کردم، بر شدت ضربهپذیری ما افزوده شده است. اما هنوز دیر نیست. من معتقدم اگر تصمیمات درست، مانند آن چیزی که عنوان کردم و رجوع به اصل قانون اساسی انجام شود، میتوان ضربهپذیری را کاهش و ضربهگیری را ارتقا داد.
باید قدرت ضربهگیری کشور در کمترین زمان افزایش پیدا کند تا بتوان خود را برای بحرانهای پیشرو آماده کرد. باید ریل این اقتصاد، ریل این سیاست، ریل این دیپلماسی و در کل ریل این تصمیمگیری و این نوع اقدامات تغییر پیدا کند. باید به اصل مردم رجوع کرد، نه اینکه فقط منافع برخی خواص تأمین شود. اگر این مسیر تغییر نکند، واقعا مردم بهشدت آسیبپذیر خواهند بود و کشور هم ضربهپذیر خواهد شد.
یک تناقض در تحلیل شما وجود دارد، از این بابت که اگر فوریترین راهحل، از منظر حسین راغفر، بازگشت به اصل قانون اساسی و ایجاد مسکن و سرپناه شایسته، آموزش و پرورش مناسب، آموزش عالی رایگان، سیستم بهداشت و درمان استاندارد و بهروز و همچنین فرصت برای ایجاد اشتغال بهعنوان وظایف دولت تعیین شده، اما در همین شرایط باید گفت که کشور در شرایط جنگی و تحریم قرار دارد و اجرای این اقدام به یک وضعیت طبیعی و منابع مالی نیاز دارد، ضمن اینکه یک کشور نباید در نبود قطعیت یا نگرانی بابت جنگ مجدد و نظایر آن باشد.
هیچ تناقضی وجود ندارد. اولا منابع لازم وجود دارد. پول هست و به اندازه کافی هم هست، اما بنایی برای خرجکردن آن برای مردم وجود ندارد. ضمن آنکه ما قبلتر این تجربه را داشتهایم. مگر در جنگ تحمیلی هشتساله، دولت همین کارها را انجام نداد؟ مگر در همان دهه اول انقلاب و با وجود جنگ تحمیلی، تحریمها، فشارهای سیاسی و دیپلماتیک و بسیاری از بحرانها، کشور اداره نشد؟!
با وجود آنکه تمام دنیا در پشت صدام قرار داشت، ما کشور را اداره کردیم و اهداف آنها ناکام ماند. چرا؟ چون از یک سو مردم واقعا با دولت همراه بودند و از سوی دیگر، سیاستهای عمومی دولت هم روی خود مردم تمرکز داشت و برای رفاه آنها بود. درحالیکه همین دولت با مقوله جنگ هم طی هشت سال دستوپنجه نرم میکرد. در همان مقطع و با وجود جنگ، دولت آموزش و پرورش رایگان، آموزش عالی رایگان، بهداشت و درمان رایگان و ایجاد میلیونها مسکن از طریق شرکتهای تعاونی را در دستور کار قرار داد که با کمک مردم و کمکهای یارانهای انجام میشد.
اما امروز کشور به صورت یومیه اداره میشود و همزمان هم شاهد شوکدرمانی هستیم. در همین یکی، دو ماه میبینید قیمت نان، برنج، لبنیات، سیمان، آهن و دیگر کالاها و اقلام، در همین شرایطی که جامعه با نگرانی از جنگ تحمیلی و ترس از جنگ احتمالی پیشرو مواجه است، افزایش پیدا کرد و این خیانت به اعتماد مردم است که مردم اکنون به دلایل مختلف، نگرانیهای جدیتر دیگری دارند و این فضا سبب شده تا برخی به دنبال سوءاستفاده باشند و قیمتها را افزایش دهند.
و برای سؤال بعدی، به سمت یک پرسش تکراری با حضرتعالی خواهم رفت که در مصاحبههای قبلی به آن پاسخ دادهاید که ناظر به شورش نان است. اگرچه در ابتدای مصاحبه عنوان کردید در سایه جنگ تحمیلی اسرائیل و آمریکا، پروژه کودتا نهفته بود که با آگاهی مردم ناکام ماند. اما این نبود قطعیتهای پیشرو، پارامترهای روانی مخرب، نگرانی از فعالسازی احتمالی مکانیسم ماشه یا جنگ مجدد که به قول شما ضربهپذیری کشور را ارتقا داده و ضربهگیری آن را کاهش داده، چه فضایی را به وجود خواهد آورد؟ این بحران تودرتوی پساجنگ، مردم را به چه نقطهای رسانده است؟
به نظر من، نباید هوش و ادراک بالای مردم را نادیده گرفت. همانگونه که گفتم و دوباره تکرار میکنم و شما هم در سؤال خود مطرح کردید، واقعا با همین هوش و ادراک بالای مردم، طرح صهیونیستها و آمریکا برای کودتا در ایران ناکام ماند و اتفاقا با همین هوش و ادراک بالای مردم، به نظر من، جامعه به تبعات و آثار مخرب ناشی از شورش نان یا طغیان اجتماعی واقف است، بنابراین در دوران پساجنگ، حتی اگر شرایط بدتر شود و شاهد فعالسازی مکانیسم ماشه، بازگشت قطعنامه و حتی جنگ دوباره شویم، من بعید میدانم جامعه با این درک بالا به سمت سناریویی مانند شورش نان حرکت کند.
ولی همزمان، گفته من به معنای آن نیست که ظرفیت شورش نان یا طغیان اجتماعی در کشور از بین رفته است، بلکه معنای سخن من این است که مردم به عمد، با آگاهی و ادراک بسیار بالای خود و در شرایط جنگی و نبود قطعیت فعلی، به سمت این سناریو نمیروند؛ چون به تبعات و آثار مخرب آن واقفاند.
بنابراین احتمال دارد جامعه، در صورت گذر از بحران و شرایط جنگی کنونی و رسیدن به یک ثبات دوباره، با یافتن کوچکترین مفری، به دنبال مطالبات خود باشد.
پاسخ شما قدری کلیگویانه بود. منظور از تبعات هرگونه طغیان یا شورش نان چیست یا بهتر بگویم، منظور از فضای مناسب چیست؟
اگر بخواهیم مصداقیتر حرف بزنیم، مردم به این ادراک رسیدهاند که شورش نان یا طغیان اجتماعی در شرایط کنونی میتواند تبعاتی به قیمت نابودی تمامیت ارضی و حاکمیت سرزمینی کشور داشته باشد. بههمیندلیل من معتقدم در شرایط کنونی، جامعه با این درکی که در جریان تجاوز ۱۲روزه از خود نشان داد، به این سمت حرکت نخواهد کرد که اقداماتی را در دستور کار قرار دهد که نتیجه آن نابودی تمامیت ارضی باشد.
بدون تعارف، تصور من این است که حسین راغفر درک خود را به واکنش مردم تعمیم میدهد.
نه، اینگونه نیست. واقعا ما شاهد بودیم که در جریان تجاوز ۱۲روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا به کشور، مردم چگونه طرح کودتا را خنثی کردند و من معتقدم همین جامعه با درک و آگاهیای که خود از مسائل منطقه و کشور دارند، میدانند که هرگونه اقدامی در راستای شورش نان یا طغیان اجتماعی میتواند در زمینهای از نبود قطعیتها و فضای شکننده، به قیمت نابودی تمامیت ارضی تمام شود. اما اگر شرایط قدری به ثبات برسد، موضوع جنگ احتمالی مجدد صهیونیستها یا نبود قطعیتها کنار برود، این امکان وجود دارد که دوباره جامعه به دنبال مطالبهگری باشد و در چنین شرایطی، واقعا دولت باید اقدامات اساسی انجام بدهد.
من در سؤال قبلی شما به تجربه جنگ تحمیلی هشتساله اشاره کردم که چگونه در بحبوحه جنگ، دولت تمرکز خود را در سیاستهای عمومی روی مردم و رفاه آنها گذاشت. باز تکرار میکنم اکنون هم به نظر من واقعا پول هست و به اندازه کافی هست، حداقل به اندازهای هست که حمایت از اقشار ضعیف جامعه، کسانی که در این تجاوز صهیونیستها آسیبپذیرتر شدهاند، انجام شود. همین یک مورد اخیر را دوباره مطرح کنم. چگونه دولت ارز کافی برای واردات برنج اختصاص میداد، آنهم در شرایطی که اکنون کشور به دنبال برداشت محصول برنج داخلی است؟ و این اقدام خودش باعث افزایش قیمت برنج وارداتی خواهد شد. خیانت یعنی همین. قرار نیست که جاسوسی یا مزدوری کنیم که خیانت به کشور باشد.
باوجوداین، مردم کماکان آن سطح از درک و بینش را دارند که در زمین آمریکا و رژیم صهیونیستی بازی نکنند و با راهاندازی شورش نان یا طغیانهای اجتماعی، فضایی را به وجود نیاورند که کشور دچار اختلافات داخلی یا خدایناکرده جنگ داخلی، تجزیه و از بین رفتن تمامیت ارضی شود.
فراموش نکنیم که نتانیاهو در آخرین سفر خود به آمریکا، صراحتا عنوان کرده بود که ما مدلی شبیه مدل لیبی برای ایران میخواهیم، یعنی کشوری ازهمگسیخته که هر بخش از ایران از طرف یک گروه مافیایی و مسلح اداره شود. پس واقعا بحران و تهدید جدی است، اما همزمان اعتقاد دارم که راهحل آن در کشور وجود دارد. درست است که ما در یک بحران تودرتو یا بهتر بگویم اَبَربحران تودرتو قرار داریم، زمان هم بسیار کوتاه است، اما باز میتوان راهحل را پیدا کرد و اجرائی کرد.
در یک گام مشخص و ملموس، دولت همین الان میتواند به شهرداریها در تمام شهرها و استانهایی که با حملات صهیونیستها آسیب دیدهاند، وامها و کمکهای بلاعوض اختصاص بدهد که مردم بتوانند سرپناه خود را نوسازی یا بازسازی کنند. اما در عمل میبینیم که دولت فقط به دنبال گفتاردرمانی و نمایش است. هیچگونه گام عملی برای بازسازی و نوسازی خانههای آسیبدیده ناشی از جنگ ۱۲روزه انجام نشده است.
این فقط در تهران نیست، چون به هر حال رژیم صهیونیستی در آن ۱۲ روز به دیگر استانها و شهرهای ایران هم حمله کرده بود و برخی خانههای مردم آسیب دید یا به طور کامل ویران شد و اکنون هم مردم سرگرداناند و با وجود تمام اعتراضات و انتقادات، هنوز این بخش آسیبدیده از جنگ ۱۲روزه بلاتکلیف هستند. خوب، مجموعهای از همین بلاتکلیفیها و سرگردانیها زمینه برای رشد اعتراضات و انتقادات را به وجود میآورد. ولی در پایان امید دارم که کشور هرچه زودتر از این وضعیت خارج شود.